۲- دلیل دوم از ادله‌ حجیّت ظن مطلق :

وقتی که مجتهد به حکمی از احکام ظن پیدا می‌کند، حال از هر راهی که ظن حاصل شود، طبیعت ظن این است که دو طرف دارد که یکی طرف راجح و مظنون است و دیگری طرف مرجوح و موهوم، آنگاه امر دایر است بین این که طرف مظنون و راجح را اخذ کند یا طرف مرجوح را و عقل هر عاقلی حکم می‌کند به اینکه طرف ظن را باید گرفت که راجح است نه طرف وهم را که مرجوح است وگرنه ترجیح مرجوح بر راجح شده که قبیح است و هیچ عاقلی آن را اختیار نمی‌کند. معنای حجیّت ظن مطلق جز این نیست که ما جانب ظن را گرفته و طبق آن عمل نماییم.

مرحوم آخوند در پاسخ، جمله‌ای دارند که از منطوق و مفهوم آن سه صورت استفاده می‌شود:

۱- ‌در مورد ظن به حکم اصلاً تکلیف واقعی در حق ما منجز نشده است، در چنین فرضی ما ملزم نیستیم به یکی از دو طرف راجح و مرجوح اخذ کنیم تا شما بگویید باید به راجح اخذ کرد. این صورت از مفهوم جمله‌ «فیماإذا کان الاخذ بالظن او بطرفه لازماً» به دست می‌آید. [۶۸]۱

۲- ‌در مورد ظن، تکلیف واقعی منجز باشد، ولی احتیاط ممکن است،باز نوبت به اخذ به راجح و مظنون نمی‌رسد و ما ملزم نیستیم به یک طرف حتماً اخذ کنیم تا بگوییم که اخذ به راجح لازم است، بلکه راه احتیاط باز است.

۳- ‌در مورد ظن، هم تکلیف واقعی منجز است و هم احتیاط عقلاً ممکن نیست ؛ چون دوران بین محذورین است یا عقلاً لازم و بلکه جایز نیست؛ چون اختلال نظام پیش می‌آید و یا شرعاً واجب نیست و عسر و حرج دارد. تنها در این فرض عمل به ظن لازم است و باید اطاعت ظنیه تحصیل کرد؛ ولی این به دلیل انسداد بر می‌گردد که با مقدمات خاص نتیجه می‌دهد. که در ادامه می‌آید و یک دلیل مستقلی نخواهد بود تا جداگانه مطرح شود.[۶۹]۱

۳- دلیل سوم از ادله‌ حجیّت ظن مطلق مواردی که علم به واجب یا حرام داشته باشیم، خیلی کم است و توعاً عدم العلم و شبهه است و تردیدی نیست که در میان مشتبهات واجبات و محرمات فراوانی وجود دارد و واجبات که منحصر به موارد علم نیست. پس علم اجمالی داریم به وجود تکالیف واقعی در میان مشتبهات .

و موارد عدم علم عبارت است از مظنونات و مشکوکات و موهومات و مقتضای علم اجمالی مذکور آن است که ما احتیاط تام و کامل کنیم ؛ یعنی هر آنچه را که احتمال می‌دهیم واجب باشد، انجام دهیم و هر آنچه را که محتمل الحرمه است ترک کنیم، چه احتمال قوی باشد یا مساوی یا ضعیف

از طرفی احتیاط تام سر از اختلال نظام و یا لا اقل سر از عسر و حرج در می‌آورد و به آن منتهی می‌شود و اختلال نظام یا عسر و حرج حد و مرز تکلیف است و موجب می‌شود که چنین احتیاطی لازم نباشد.

پس چه کنیم که هم احتیاط کرده و علم اجمالی را امتثال کنیم و هم در محذور عسر و حرج واقع نشویم ؟ راهش این است که مظنونات را اخذ کرده و بدان عمل کنیم و موهومات را رها کنیم.

مرحوم آخوند می‌فرماید که سید مجاهد برخی از مقدمات دلیل انسداد را جدا کرده و به صورت یک دلیل جدا ذکر ‌کرده‌است .[۷۰]

۴- دلیل چهارم از ادله‌ حجیّت ظن مطلق دلیل معروف انسداد است که مهمترین دلیل انسدادیهاست که از چهار مقدمه تشکیل می‌شود که وقتی این مقدمات کامل شود عقل حکم می‌کند ‌به این که لازم است در احکام، به آنچه که ظن بر آن اقامه شده است عمل شود هر ظنی که باشد، به استثنای ظنی که به طور قطع، عدم جواز عمل به آن ثابت شده باشد مانند قیاس.

این مقدمات به اختصار در ذیل بیان و مورد بررسی قرار می‌گیرد:

۱- مقدمه اول : ادعای این است که در زمان‌های ما که متأخر از عصر معصومین است، باب علم وعلمی در بیشتر ابواب فقه مسدود است. یعنی نه می‌توان قطع به احکام شرعی پیدا کرد و نه می‌توان ظن خاصی که حجیّت آن ثابت شده باشد پیدا کرد. اساس تمامی این مقدمات دلیل انسداد، همین مقدمه است.

در پاسخ می‌گوییم که نسبت به انسداد باب علم به احکام واقعی در این زمان، ما نیز با مستدل همراه هستیم و هرکسی که با فقه و استنباط و اجتهاد سر و کار دارد، این را لمس می‌کند که راهی به سوی علم و یقین نسبت به معظم فقه وجود ندارد. ولی باب علمی یا ظن خاص به روی ما بسته نیست و معتقدیم که آنقدر خبر واحد ثقه داریم که معظم مسائل فقهی را بتوان از آن ها استنباط کرد. در نتیجه نیازی به ظن مطلق پیدا نمی‌شود و احیاناً در موردی هم اگر به خاطر فقدان نص یا اجمال آن یا تعارض نصوص، از دلیل اجتهادی دستمان کوتاه شد نوبت به دلیل فقاهتی یا اصل عملی می‌رسد و به برکت آن مشکل حل می‌شود.

‌بنابرین‏ عمده مقدمه دلیل انسداد همین مقدمه بود که باطل شد و در نتیجه دلیل انسداد هم باطل می‌گردد و سایر مقدمات نیز قهراً باطل می‌شود[۷۱].

۲- مقدمه دوم : وقتی که به یک سلسله احکام و تکالیف، علم اجمالی داریم اهمال در امتثال آن ها جایز نیست و در مقام عمل نمی‌توان آن ها را کنار گذاشت. اهمال و کنارگذاشتن احکام واقعی به دو صورت قابل فرض است:

(صورت اول) این که ما خودمان را همچون چهارپایان و کودکان در نظر بگیریم که هیچ تکلیفی برعهده‌ی ما نیست.

(صورت دوم) یا اینکه در هر موردی که وجوب یا حرمت معلوم نیست اصل برائت و اصل عدم تکلیف را جاری کنیم و بطلان هر دو فرض واضح است ؛ زیرا تکالیف دینی برای تمام زمان‌ها و دوره هاست و از طرف دیگر با وجود علم اجمالی به واجبات و محرمات، نوبت به اصل برائت نمی‌رسد.

۳- مقدمه سوم : پس از این که فرض کردیم عمل کردن به احکامی که اجمالاً معلوم هستند واجب است و باید آن ها را امتثال کنیم برای این که فراغت ذمه از این احکام حاصل شود چهار راه وجود دارد و راه پنجمی در کار نیست:

الف- از کسی تقلید کنیم که به انفتاح باب علم معتقد است.

ب- در هر مسئله‌ای که پیش می‌آید به احتیاط عمل نماییم.

ج- در هر مسئله به اصل عملی مناسب آن رجوع کنیم، از قبیل اصل برائت و اصل احتیاط و اصل تخییر و اصل استصحاب، برحسب آنچه که وضعیت مسئله اقتضا می‌کند.

د- در هر مسئله که ظن به حکم داریم به ظن عمل کنیم و در سایر مسائل به اصول عملیه مراجعه کنیم.

عمل کردن به هر سه راه اول نادرست است و در نتیجه فقط راه چهارم باقی می‌ماند.

اما راه اول، یعنی تقلید از کسی که به انفتاح باب علم معتقد است،جایز نیست؛ زیرا فرض بر آن است که مکلف مجتهد به انسداد باب علم معتقد است پس چگونه می‌توان از کسی تقلید کند که به خطا یا جهل او اعتقاد دارد .اما راه دوم، یعنی عمل به احتیاط، ‌به این دلیل راه درستی نیست که مستلزم ایجاد عسر و حرج شدید بوده و بلکه اگر تمامی مکلفین به عمل کردن طبق احتیاط مکلف شوند باعث اختلال نظام زندگی می‌گردد.

اما راه سوم، یعنی عمل کردن به اصول عملیه جاری در هر مسئله نیز نمی‌تواند راه صحیحی باشد؛ زیرا علم اجمالی به تکالیف وجود دارد و نمی‌توان هر مسئله‌ای را به طور جداگانه و مجزا از مسائل دیگری که حکم آن ها مجهول است در نظر گرفت، و در نتیجه این که وقتی به وجود محرمات و واجبات در تمامی مسائلی که حکم آن ها مشکوک است علم اجمالی وجود دارد همین علم اجمالی مانع از اجرای اصل برائت و اصل استصحاب می‌شود هرچند در برخی از آن مسائل باشد.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 24 آذر 1401نظر دهید »

صبر بر معصیت: یعنی ایستادگی در برابر انگیزه­ های نیرومند و محرک گناه. گناه، عمل خارج از عرف، شرع و هنجار است. زمانی که فرد میل به انجام کاری خارج از عرف یا شرع پیدا می­ کند و از سوی دیگر، بازداری به حداقل می­رسد، یعنی نمی­تواند ارضاء را به تأخیر بیاندازد، مرتکب گناه می­ شود. فرد پس از انجام گناه، احساس گناه و پشیمانی می­ کند؛ یعنی خود را متهم و سرزنش می­ کند و ارزیابی منفی نسبت به خود دارد. پس صبر در برابر گناه، به­معنای مبارزه با تمایلاتی است که موجب فروپاشی انسان و مانع رشد و در نتیجه منجر به تأخیر انداختن آن ها و هدایت آن تمایلات می­گردد (حسین ثابت،۱۳۸۷).

بر اساس یک تقسیم ­بندی دیگر صبر بر سه نوع است:

    1. صبر عوام و توده مردم: این صبر عبارت است از خویشتن­داری از روی تظاهر به قوت نفس و اظهار ثبات و پایداری در آسیب­ها و حوادث ناگوار.

    1. صبر زهٌاد و عبٌاد و اهل تقوا و ارباب قلم از جهت توقع ثواب آخرت.

    1. صبر عارفان: صبر آن ها برای این است که پاره­ای از آنان را در میان مردم از اختیار خاصی برخوردار ساخته و آن ها را در کنار مردم از رهگذر ابتلائات، ویژگی بخشیده و در نتیجه مشمول نظر و لطف والای پروردگار هستند. این نوع صبر احتمالاً به عنوان«رضا» پیوند دارد و ‌می‌توان آن را رضا به قضای الهی نامید (شاهرودی،۱۳۸۹).

۲-۱-۵-۳- رابطه صبر با مفاهیم مشابه

برای روشن شدن معنای صبر، باید رابطه آن را با مفاهیمی مانند «شرح و سعه­صدر»، «استقامت: پایداری»، «حلم: بردباری»، «کظم­غیظ: کنترل خشم» و «عفت: کنترل شهوت» روشن سازیم. برخی مفسّران و علمای اخلاق، صبر را یک مفهوم وسیع در نظر گرفته و هر کدام از مفاهیم و ملکات دیگر را یک قسم و نوعی از صبر دانسته ­اند: « برای صبر اقسامی است که هر کدام به اسم خاص گفته می­ شود؛ مثلاً صبر از شهوات نفسانی، عفت است، صبر بر کظم­غیظ، حلم است، صبر از فضول عیش، زهد است، صبر بر حفظ اسرار، کتمان سرّ است، صبر بر انجام تکالیف شرعی، طاعت است، صبر در میدان جنگ شجاعت است.»

اما ‌می‌توان این رابطه را به نوعی دیگر بیان کرد که شرح صدر و سعه صدر، «حالت روانی خاص» و صبر «عمل و فرایند نگه­داری نفس برای حالت» است، نه خود آن حالت. ولی پایداری هنگام مواجهه با مشکلات، مهار خشم و شهوت، و تحمل فعالیت­های دشوار، نتیجه و ثمره آن حالت روانی خاص است. به­عبارت دیگر وقتی فردی به دلایل انگیزشی خاص، نفس خود را در آن حالت حفظ کرد و نگه داشت، پایداری، حلم و عفت در او به وجود می ­آید (نوری،۱۳۸۷).

۲-۱-۵-۴- صبر در عرفان اسلامی

عرفان اسلامی نیز، با استناد به قرآن و روایات، شواهدی فراوان از اهمیت صبر بیان می­ کند. در بینش عرفا صبر از مراحل مهم سیر و سلوک است و در مسیر تعالی سالک، نقشی سازنده دارد.

به­علت نقش اساسی و بنیادین صبر در سیر و سلوک، بخش­هایی از کتب مهم صوفیه به صبر اختصاص دارد. در کتاب اسرارالتوحید آمده است: « لایصِلَ المخلوقُ اِلی المخلوقِ الا باالسَیر الیهِ و لا یصِلُ المخلوقُ الٌا بالصٌبرِ علیه بِقَتلِ النفسِ و الهوی . . .»(محمدبن منور،۱۳۸۷).

و در تذکره­الاولیا از قول ابوعلی جوزجانی آمده است: «هرکه ملازمت کند بر درگاه مولا، بعد از ملازمت چه بود جز در گشادن؟ و هر که صبر کند به خدای، بعد از صبر چه بود جز وصول به حق؟»(عطار نیشابوری،۱۳۵۱).

به علت نقش مهمی که صبر در سیر الی الله دارد، صوفیه آن را یکی از مقامات مهم عرفانی می­دانند. در شرح تعرف آمده است:« و صبر مقامی بزرگ باشد و خدا مصطفی را علیه­السلام صبر فرمود و گفت: اصبرو ما صبرُکَ الٌا بالله» (مستملی بخاری،۱۳۶۵).

امام خمینی(ره)، هنگامی که از مراتب صبر نزد عرفا و اهل سلوک و اولیا یاد می­ کند، مراتبی برای صبر ذکر می­ نماید: اولین مرتبه صبر فی الله که « ثبات در مجاهده است و ترک مألوفات و مأنوسات بلکه ترک خویشتن است در راه محبوب » و در مرتبه بعد صبر مع الله است و آن « راجع به اهل حضور و مشاهده جمال است در وقت خروج از جلبات بشریت . . . و متجلی شدن قلب به تجلیات سماء و صفات » و درجه بعدی از صبر عن الله یاد می­ کند و آن « از درجات عشاق و مشتاقین است از اهل شهود و عیان . . . و این اشقّ مراتب صبر و مشکلترین مقامات است » و مرتبه بعد صبر بالله است که « از برای اهل تمکین و استقامت است . . . و پس از تخلق به اخلاق­الله برای آن ها رخ می­دهد» (امام خمینی،۱۳۶۱).

مولانا در مثنوی، آنقدر به نقش صبر در سیر و سلوک اهمیت می­دهد که معتقد است پیامبر بر اثر صبر توانست به آسمان‌ها عروج کند و در عرش، حق را ملاقات نماید.

سختی­ها و مشکلات و دردها و رنج­ها از دیدگاه عرفان و تصوف، سازنده و تکامل­بخش است، زیرا صبر و استقامت در برابر آن ها موجب می­ شود نیروها و استعدادهای نهفته و پنهان روح شکوفا شود و انسان را به سرچشمه­ی کمال و عظمت می­رساند وبا خداوند پیوند دهد (خوشحال دستجردی،۱۳۸۳).

مولانا معتقد است قرار گرفتن جسم در معرض انواع رنج­ها و سختی­ها اگرچه موجب تضعیف جسم می­ شود، اما قدرتمند شدن روح و بقا و جاودانگی آن را درپی دارد.

در بینش مولانا، راه رسیدن به نجات و رستگاری از طریق ریاضت و تحمل انواع رنج­ها و سختی­ها امکان­ پذیر است و کسانی که اهل ریاضت نیستند و یا نمی ­توانند باشند گاهی خداوند با فرستادن انواع بلا آن ها را ریاضت می­دهد تا وجودشان از آلودگی­ها پاک و مطهر شود؛ بدین­جهت باید در برابر اراده­ی خداوند تسلیم باشند و به­خاطر لطف و محبتی که به آنان داشته او را شکر و سپاس گویند.

ور نمی­تانی رضا ده ای عیار گر خدا رنجت دهد بی­اختیار

که بلای دوست تطهیر شما است علم او بالای تدبیر شما است

(مثنوی،۱۳۷۲)

از انواع صبر که مولانا ذکر ‌کرده‌است صبر و استقامت در ذکر و صبر انسان کامل و اولیای الهی در برابر آزار جاهلان است. وی می­گوید اولیای حق باید در برابر رنج­ها و آزار جاهلان با عقلی که از جانب خدا به آن ها داده شده است و مربوط به عالم غیب است صبر کنند؛ زیرا صبر در برابر جاهلان، قلب و روح را صفا می­دهد. سپس به صبر پیامبران بزرگ الهی در برابر معاندان اشاره می­ کند. همچون آتش نمرود که درون و باطن ابراهیم را صفا و درخشش داد و صبر طولانی نوح در برابر آزار قومش که روح او را صیقل داد (خوشحال دستجردی،۱۳۸۳).


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 24 آذر 1401نظر دهید »


۳-۳-۱-۳-۱- صلح دعوی مبتنی بر معامله باطل

به موجب ماده ۷۶۵ قانون مدنی:

« صلح دعوی مبتنی بر معامله باطله باطل است… . . »


و آن در موردی است که طرفین در صحت معامله باهم توافق می‌کنند ولی در مسائل جزئی آن اختلاف داشته و به صلح خاتمه می‌دهند. مثل این که شخصی اتومبیلی را از دیگری خریداری می‌کند و بعد از وقوع معامله مشتری متوجه عیبی در مبیع گردیده و به واسطه آن تقاضای فسخ معامله کرده و ثمن را از بایع مطالبه می کند.

از طرفی بایع نیز وجود عیب را در اتومبیل منکر شده و در نهایت اختلافشان به صلح خاتمه می‌یابد و فروشنده مبلغی را به عنوان مال الصلح به مشتری پرداخت می‌کند و بعد از وقوع صلح کشف می شود که معامله از اساس باطل بوده قانون‌گذار چنین را که برای معامله باطل بوده باطل دانسته استدرباره دلیل بطلان صلح گفته شده است که چون وجود صلح فرع بر درستی بیع است و جنبه تبعی دارد با معلوم شدن بطلان بیع موضوع صلح نیز منتفی است (لنگرودی، ۱۳۷۰، ص۱۷۴).


بدین ترتیب صلح مبتنی بر معامله باطل در واقع صورت خاصی از صلح بدون موضوع است.

۳-۳-۱-۳-۲- صلح دعوی بطلان معامله

به موجب ماده ۷۶۵ قانون مدنی:

«… … . صلح دعوی ناشی از بطلان معامله صحیح است. »

بر خلاف مورد فوق که طرفین در صحت معامله اختلافی نداشتند در این مورد متعاملین در صحت معامله اختلاف داشته به طوری که یکی از طرفین معتقد به بطلان معامله می‌باشد و دعوی بطلان معامله را می کند و طرف دیگر منکر بطلان آن. به عنوان مثال شخصی خانه ای را طی عقد بیعی به دیگری می فروشد و بایع به استناد این که معامله صوری بوده و قصد بیع نداشته مدعی بطلان معامله شود و مشتری منکر آن بوده و طرفین این اختلاف را به صلح خاتمه می‌دهند و بایع مبلغی را به عنوان مال الصلح از مشتری دریافت می‌دارد. صلحی که به عمل آمده مبتنی بر ادعای بطلان معامله می‌باشد و چنان چه بطلان آن کشف گردد تاثیری در صلح ندارد، زیرا مصالح حق اقامه دعوی خود را به متصالح صلح نموده است و بطلان فرع بر صحت معامله نیست تا کشف بطلان معامله موجب کشف بطلان صلح گردد. با وجود این صلح نمی تواند سرپوش ایجاد اثر برای معامله باطلی شود که با نظم عمومی ارتباط دارد. ‌بنابرین‏، اگر درباره بطلان نکاح با محارم یا طلاق باطل صلح واقع شود این صلح نمی تواند مانع طرح دعوی بطلان چنین اعمالی شود (امامی، پیشین. کاتوزیان۱۳۷۱٫ عدل ۱۳۵۴، ص۴۷۴).

۳-۳-۲- صلح بدوی

صلح بدوی علاوه بر جایگاه اصلی خویش که همان مواردی است که برای آشتی و رفع نزاع و اختلاف میان دو طرف عقد جریان می‌یابد، در معاملات و قراردادهای بدوی و ابتدایی که از هر گونه سابقه درگیری و نزاع میان طرفین عاری است، و یا حتی خالی از حقوق پیشینی است که ممکن است منجر به اختلاف و نزاع گردد، جاری و ساری است.

چنین عقد صلحی را «صلح ابتدایی» و یا «صلح بدوی»می‌نامند. گویا این اصطلاح نخستین بار در آثار میرزای قمی وملااحمد نراقی به کار رفته (قمی۱۴۱۳، ج۳، ص۱۳۳٫ نراقی، ۱۴۰۸، ص۳۸۷). و پس از ایشان در میان فقیهان و حقوق ‌دانان رواج یافته است.

به موجب ماده ۷۵۸ قانون مدنی:

«صلح در مقام معاملات هرچند نتیجه معامله را که به جای آن واقع شده است می‌دهد لیکن شرایط و احکام خاصه آن معامله را ندارد:‌بنابرین‏ اگر مورد صلح عین باشد در مقابل عوض نتیجه آن همان نتیجه بیع خواهد بود بدون این که شرایط و احکام خاصه بیع در آن مجری شود. . »

‌بنابرین‏ بر طبق ماده فوق صلح بدوی، معامله مستقلی است که مبتنی بر تسالم می‌باشد و می‌تواند نقش هریک از معاملات اعم از معوض و غیر معوض معاملات ناقل عین یا منفعت را ایفا می‌کند ولی شرایط و احکام مخصوص آن معامله را نخواهد داشت. به عنوان مثال هرگاه صلح راجع به تملیک عین باشد خیارات مختص بیع که به موجب ماده ۴۵۶ قانون مدنی خیار مجلس، حیوان و خیار تأخیر ثمن انفساخ ‌در مورد تلف مبیع قبل از قبض در عقد صلح جاری نمی شود.

همچنین به موجب ماده ۷۵۹ قانون مدنی که مقرر می‌دارد:

«حق شفعه در صلح نیست هرچند در مقام بیع باشد. »

‌بنابرین‏ چنان چه یکی از دو شریک سهم خود را از مال غیر منقول قابل تقسیمی در برابر مبلغی به شخص ثالث صلح کند، شریک دیگر نمی تواند این مورد معامله را اخذ به شفعه نماید چرا که حق شفعه طبق ماده ۸۰۸ از آثار مخصوص عقد بیع است و قابل تسری به معاملات دیگر حتی صلحی که نتیجه بیع را دارد نمی باشد. همچنین در صلح صرف برخلاف بیع صرف قبض مورد عقد در مجلس لازم نیست، زیرا حکم لزوم قبض در معامله صرف اختصاص به عقد بیع دارد و قابل تسری به عقود دیگر و صلح در مقام بیع نمی باشد و چنان چه صلح در مقام تملیک منفعت برای مدت معین باشد، اگرچه نتیجه اجاره را دارد ولی اجاره نیست و چنان چه مالی به کسی بخشیده شود اگرچه نتیجه هبه را دارد ولی احکام مخصوص هبه از قبیل این که قبض شرط صحت است در صلح جاری نمی شود. اساسا باید دانست که صلح ابتدایی در حقوق اسلام و ایران بیشتر از صلح دعوی واقع می شود و هم اکنون روزی نیست که تعداد فراوانی سند صلح ابتدایی در کشور تنظیم نشود علت امر وسعت دامنه صلح است که طرف حاجت همه طبقات می‌باشد (لنگرودی، ۱۳۷۰، ص۱۷۴).

۳-۳-۳- صلح به عوض و صلح مجانی

۳-۳-۳-۱- صلح به عوض

به موجب ماده ۷۱۵ قانون مدنی:

«صلح بلاعوض نیز جایز است»

از مفهوم این ماده چنین برداشت می شود که صلح به عوض مورد عنایت قانون‌گذار بوده ولی متاسفانه تعریفی از صلح معوض در قانون دیده نشده است. با این وجود صلح به عوض خود با توجه به صلح دعوی و صلح ابتدایی اقسام مختلفی دارد.

۳-۳-۳-۱-۱- صلح معاوضه

در صورتی که موضوع دعوی با مالی مبادله شود اعم از این که موضوع دعوی عین یا دین باشد این صلح را در اصطلاح صلح معاوضه نامیده اند. صلحی که بین طرفین عقد، مبادله مال صورت می‌گیرد. . در تعریف این نوع صلح، صاحب کتاب «المغنی» در جلد چهارم، صفحه ۴۳۳ آورده است:«هو ان یعترف له بعین فی یده او دین فی ذمته ثم یتفقان علی تعویضه عن ذلک بما یجوز تعویضه به» (ابن قدامه، ۱۴۱۰). برخی فقها معتقدند که به کار بردن لفظ صلح، اقتضای معاوضه را دارد؛ هرچند که درباره بخشش مالی باشد. علا‌مه در «تذکره» نیز در این باره آورده است که صلح معوض را چنان چه موضوع دعوا با مالی مبادله شود، صلح معاوضه می‌نامند؛ خواه این موضوع عین باشد یا دین. ‌بنابرین‏ صلح معاوضه را می توان ‌در مورد ذیل منعقد نمود:

۱٫ در صلح اقرار هرگاه مدعی به دین باشد و آن را در مقابل مال دیگر صلح نماید.

۲٫ در صلح اقرار هرگاه مدعی به عین باشد و آن را در مقابل مال دیگر صلح کند.

صلح معاوضه در مقابل صلح حطیطه به کار می رود (علامه حلی۱۴۱۴، ج۲، ص۱۷۷).

۳-۳-۳-۱-۲- صلح ابتدایی معوض

۳-۳-۳-۱-۲-۱- صلح معوض


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 24 آذر 1401نظر دهید »

ساختار سازمان‌های دولتی و محیطی به شدت تغییر یافته است. سازمان‌ها ناگزیرند به منظور سازش با محیط در حال تغییر و پر از رقابت، در ساختار خود تجدید نظر کنند ونیاز دارند در مقابل تغییرات محیط، انعطاف پذیری بیشتری از گذشته از خود نشان بدهند و همچنین نیاز به شیوه های پیچیده‌تری دارند تا بتوانند سرمایه های دانشی خود را مدیریت کنند. آن ها مجبورند که چرخه دانش خود را (مرحله انتشار دانش) به طور مؤثر کنترل کنند، ‌لذا ناگزیرند از شیوه های مدیریتی حسابداری در جهت افزایش سرمایه فکری کارکنان استفاده کنند (صیف و همکاران ۱۳۸۵).

۱-۳- اهمیت و ضرورت تحقیق

سال‌های اخیر شواهدی از افزایش آگاهی در بین کارگزاران دولتی درباره نیاز نظم مالی خصوصاًً انضباط اقتصادی در مدیریت دستگاه های دولتی دیده می‌شود ‌به موازات انجام حسابرسی مالی و اظهار نظر بی‌طرفانه نسبت به صورت‌های مالی توسط اشخاص مستقل افزایش اهمیت نقش مدیریت در دستگاه‌ها توسعه و پویایی حرفه حسابرسی را ایجاب می‌کند تا علاوه بر رسیدگی به صورت‌های مالی و اظهار نظر در چارچوب استانداردهای حسابرسی ابعاد مختلف مدیریت را نیز مورد بررسی قرار دهد و به ارزیابی کیفیت تصمیم گیری‌های مدیریت بپردازد و نتیجه گیریها و پیشنهادهای اصلاحی خود را در جهت بهبود هر چه بیشتر امور مدیریت در جهت توسعه سرمایه فکری کارکنان بخش دولتی ارائه کنند در اقتصاد امروزدانش به عنوان مهمترین سرمایه جایگزین سرمایه مالی و فیزیکی شده است با توجه به گذر جوامع از عصر صنعت به عصر اطلاعات اهمیت سرمایه فکر ی نیز در دنیای تجارت بیشتر شده است شده در طول عصر صنعت بهای تمام شده دارایی ها کارخانه‌ها تجهیزات و مواد خام بود که برای موفقیت یک تجارت لازم بود اما در عصر اطلاعات این استفاده مؤثر از سرمایه های فکری است که معمولاً در موفقیت یا شکست یک مجموعه مؤثر است ‌بنابرین‏ مدیران سازمان‌های دولتی نیاز دارند که بتواند اثر تلاش های مدیریت دانش را بر عملکرد ‌سازمان‌هایشان اندازه گیری کند اغلب شاخص های عملی مدیریت دانش برای اندازه گیری دارایی های دانش یا سرمایه فکری متمرکز هستند و فرض می‌کند که خروجی مدیریت دانش بر میزان سرمایه گذاری سازمان مؤثر است (بونتیز[۴] ۱۹۹۰).

‌بنابرین‏ حسابداری مدیریت جهت کارایی و اثر بخشی خود در جهت ایفای مسولیت خویش باید دایماً در حال تغییر باشد زیرا اگر تکامل تدریجی سیستم حسابداری مدیریت از سیر تکامل و تحول محیط حاکم بر سازمان‌های تجاری با این تغییرات هماهنگ نشود عملکرد حسابداری مدیریت نه تنها در راستای دستیابی سریع‌تر و بهتر به اهداف سازمان نخواهد بود بلکه باعث کندی و انحراف سازمان در جهت دستیابی به اهداف خود خواهد شد به عبارت نکته قابل بررسی همان طور که اشاره شد سرمایه فکری در وا قع مدیریت سرمایه گذاری سازمان را بر عهده دارد که ‌بنابرین‏ نظر صاحب‌نظران در مقابل سرمایه فیزیکی قرار گرفته یا به نوعی مکمل آن است سرمایه فکری سرمایه‌ای است که ناملموس و نامشهود بوده و از لحاظ کمی ‌اندازه گیری آن سخت و دشوار است ولی از سویی باید ‌به این نکته توجه داشت که ارائه شاخص‌های مدون و حتی الامکان کمی است که می‌تواند به کارگیری سرمایه فکری در سازمان را برای مدیران توجیه کند این گفته لرد کلوین در اینجا می‌تواند صادق باشد و اهمیت تدوین شاخص‌ها و سنجه‌های اندازه گیری مدیریت دانش و سرمایه فکری را نشان دهد وقتی از آنچه صحبت می‌کنید، بتوانید آن را به صورت کمی و عددی بیان نموده و اندازه‌گیری کنید می‌توانید درک مناسبی از آن به دست آورید اما در مقابل وقتی نتوانید منظور خود را به صورت کمی و عددی بیان کنید در واقع نمی توانید درک و شناخت مناسبی از آن حاصل نمایید (قلی‌زاده ۱۳۹۰).

عناصر سرمایه فکری سازمان‌های دولتی

قبل از اینکه بخواهیم سرمایه فکری را شناسایی مدیریت و اندازه گیری کنیم نیاز است که مفهوم آن را درک کنیم سرمایه فکری از نگاه مدیریتی مجموع سرمایه انسانی و ساختاری نظیر دانش تجربه کاربردی فن‌آ‌وری سازمانی روابط و مهارت‌های تخصصی است که با خلق مزیت رقابتی حیات سازمان در بازار را به ارمغان می‌آورند.

استوارت[۵] اعتقاد دارد سرمایه فکری مجموعه‌ای از دانش اطلاعات دارایی‌های فکری تجربه رقابت و یادگیری سازمانی است که می‌تواند برای ایجاد ثروت به کار گرفته شود در واقع سرمایه فکری تمامی کارکنان دانش سازمانی و توانایی‌های آن را برای ایجاد ارزش افزوده در بر می‌گیرد و باعث منافع رقابتی مستمر می‌شود.

بروکین سرمایه های فکری را در چهار چوبی جامع‌تر ارائه نموده است این چهارچوب مقوله‌های زیر را در شامل می‌شود:

    • دارایی‌های فکری (شامل حق امتیازفرمول‌های سری ونظایر آن)

    • دارایی‌های انسان محور (شامل آموزش دانش کاری ویژگی‌ها و خصوصیات حرفه‌ای)

  • دارایی‌های زیر بنایی (فلسفه مدیریت، فرهنگ مشارکت سیستم‌های شبکه‌ای)

اما تعریف عمومی که به نظرمی رسد پذیرش وسیع تری داشته است و مورد قبول جامعه آکادمیک قرار گرفته است شامل سه جزء زیر است:

    • سرمایه انسانی

    • سرمایه ساختاری (سازمانی)

  • سرمایه ارتباطی (مشتری مداری)

سرمایه ارتباطی

سرمایه ساختاری

سرمایه انسانی

قراردادها

توافقات

فرهنگ

شبکه ها

مهارت

دانش

رضایت و وفاداری مشتری

مالکیت فکری

رفتار

سرمایه فکری

شکل ۱-۱- عوامل مؤثر بر سرمایه فکری

ویژگی های سرمایه فکری

هاردوار[۶] در مقالات و اظهارات خود ارزشمندترین و مهمترین منابع یک شرکت را سرمایه های فکری و دارای های نامشهود آن می دانداز نظر وی به خاطر ویژگی های خاص این دارایی ها یعنی منابع فکری شرکت، حالت انحصاری و یگانه دارند و قابل کپی برداری و تقلید نیستند و ‌به این دلیل برای شرکت ارزشمند هستند و می‌توانند مزیت های رقابتی را برای شرکت ایجاد کنند

باوجود شباهت سرمایه فکری با دارایی های مشهود در توانایی بالقوه برای ایجاد جریان های نقدی آتی اما ویژگی هایی که سرمایه فکری را از این دارایی ها متمایز می‌کنند عبارتند از:


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 24 آذر 1401نظر دهید »

*بهره­ گیری از گروه ­های کارکنان در جهت اجرای مأموریت‌ سازمان؛

*آموزش کارکنان در راستای ارتقای دانش، مهارت ­ها و توانایی­ ها؛

*درگیر کردن کارکنان در برنامه­ ریزی و سهیم­کردن آن ها در اطلاعات عملکردی سازمان؛

*تعامل مابین مدیران ارشد و کارکنان خط مقدم(عابسی و کرد، ۱۳۸۸)

مدل کوئین و اسپریتزر[۶۵]:

ازنظرآنها توانمند­سازی در دو دیدگاه ایستا و پویا تقسیم می­ شود. در دیدگاه ایستا اعتقاد براین است که توانمندسازی تفویض تصمیم ­گیری در یک چارچوب روشن است. ولی دیدگاه پویا شامل مراحل زیر ‌می‌باشد:

۱ )ایجاد چشم­انداز روشن و چالش برای رسیدن به آن ها؛

۲)وجود جریان باز اطلاعات در سازمان و انجام کارتیمی؛

۳ )برقرای نظم و اعمال نظارت؛

۴) وجود حمایت سازمانی و احساس امنیت و ثبات(کوئین و اسپریتزر۱۹۹۷، به نقل از فرهنگی و اسکندری، ۱۳۸۲)

مدل باندورا :[۶۶]

باندورا اعتقادات خوداثربخشی و نقش آن ها را در احساس توانمندی شخصی مفهوم­سازی ‌کرده‌است. حاصل پژوهش وی معرفی مدلی با چهار عنصر ‌به این شرح ‌می‌باشد:

۱ )استفاده از حمایت احساسی مثبت درفشارها و هیجانات کاری؛

۲ )استفاده از ترغیب و تشویق مثبت؛

۳ )داشتن مدل از افراد موفقی که اعضا آن را می­شناسند؛

۴ )تحقق تجارب واقعی از تسلط در انجام موفق کارها(تجربه موفق)(باندورا۱۹۸۹، به نقل از فرهنگی و اسکندری، ۸۲).

مدل ایده­ال نولر[۶۷] :

وی بیان می­دارد که ما از توانمندسازی فردی یا گروهی، در یک موفقیت معین، وقتی که دارای شرایط زیر هستند سخن می­گوییم:

۱ )توانایی کامل تصمیم ­گیری را دارا هستند.

۲ )مسولیت کامل اجرا هر نوع تصمیم را بر عهده دارند.

۳ )دسترسی کامل به ابزارهای مرتبط با تصمیم ­گیری و اجرا آن را دارند.

۴ )مسولیت کامل پذیرش پیامدهای هرنوع تصمیم ­گیری گرفته شده را دارند(نولز۱۹۹۱، به نقل از فرهنگی و اسکندری، ۸۲).

چالش­های موجود در تواناسازی کارکنان

مهم­ترین چالش­های موجود در توانمندسازی را از دو بعد مدیریتی و پیامدی ‌می‌توان موردبررسی قرار داد:

الف) چالش­های مدیریتی

*نبود باورپذیری

برخی از مدیران براین باورند که کارکنان، نه­تنها برای انجام مسئولیت­های برعهده به اندازه کافی ماهر نیستند، بلکه توانمندی لازم برای ایفای نقشهای جدید را نیز ندارند. آن ها معتقدند توانمندی ذاتی است نه اکتسابی و به همین دلیل با کلیه امور و فرایندهای مرتبط با تواناسازی کارکنان مخالفت و یا در مسیر انجام آن مانع‌تراشی می‌کنند.

*تهدید امنیت مدیریتی

برخی دیگر از مدیران گمان ‌می‌کنند که توانمندشدن کارکنان، موجب از دست دادن کنترل امور خواهد شد. ‌بنابرین‏ آنان در تسهیم یا انتقال مهارت­ های کاری خود رغبت چندانی نشان نداده و ترجیح می­ دهند که خودشان روی وظایف کار کنند تا اینکه دیگران را درگیر سازند.

*تخصیص نیافتن اعتبارات کافی

هرچند برنامه­ هایی که در راستای تواناسازی کارکنان انجام می‌شود، نهایتاً به تعالی و رشد کیفی سازمان منجر خواهد شد. هنوز مدیران و تصمیم­گیرندگانی هستند که تخصیص بودجه برای اینگونه برنامه ها را هزینه سربار تلقی ‌می‌کنند و آن را بار اضافی سازمان بر می­شمارند و متاسفانه چنین قاعده‌هایی از تجربه عملی بسیاری از سازمان­ها سر برآورده است.

ب) چالش­های پیامدی

*تغییر سبک مدیریتی

در برنامه ­های توانمندسازی، سبک­های مدیریتی به سبک­های رهبری تغییر خواهند کرد. این تغییر همواره خاصیت چالش‌زایی به دنبال دارد. چرا که لازمه آن، زیر سوال بردن شیوه ­های معمول کاری، ریسک­پذیری و تجربه کردن، تمرکز بر فعالیت­های تیمی، افزایش دامنه اختیارات کارکنان، توجه به ارزش­های جدید، تمایل به تبادل اطلاعات سازمانی و بهبود روش­ها است که در اکثر مواقع مقاومت شدید همه سطوح سازمانی را به دنبال خواهد آورد.

*تغییر عملکرد کارکنان

برنامه ­های توانمندسازی موجب خواهند شد که کارکنان به صراحت حرف بزنند، به‌جای پیدا کردن مقصر در جستجوی راه ­حل باشند، مشارکت­جو شوند، مصالح جمع را بر منافع فردی ترجیح دهند و نهایتاًً اینکه به دنبال شاخص­شدن نباشند و به جمع بیاندیشند. این درحالی است که وجود ساختار متمرکز در اکثر سازمان‌ها، موارد برشمرده را از پتانسیل ایجاد چالش برخوردار و مشکلات عدیده­ای بویژه در حوزه روابط کاری ایجاد می‌کند.

*تغییر ساختار سازمانی

در فرایند تواناسازی، ساختار سازمانی از هرمی به دایره­ای تغییر خواهد یافت. این تغییر ساختار، ضمن اینکه به کارکنان اجازه می­دهد با درجه آزادی و مسئولیت­ پذیری بیشتر فعالیت کنند، روحیه مشارکت و کارگروهی را به عنوان یک ارزش عمده سازمانی تلقی می­ کند و در مواجهه با ساختار هرمی که در آن کاری انجام نمی­ شود، مگر آنکه تأیید و امضای آن پیشاپیش گرفته شده باشد، چالش­های متعددی را ایجاد خواهد کرد(هداوند و صادقیان، ۱۳۸۶)

ارزش­های اجتماعی نهفته در نظریه توانمندسازی:

نظریه توانمندسازی از جذابیت بسیار بالایی برخوردار است. طبق این نظریه تمام مردم دنیا دموکراسی، آزادی و عدالت را دوست دارند. اما آیا توانمندسازی تنها شامل این موارد است و آیا تنها هدف توانمندسازی دموکراسی است؟ اگر اینگونه است، پس چرا در بسیاری ازمحیط­های کاری که دموکراسی و آزادی کامل حکم­فرماست، توانمندسازی واقعی مشاهده نمی­ شود. از زمانی که بسیاری از سازمان‌ها در تصمیم­گیـری­های خود مستقل از دولت­ها عمل ‌می‌کنند، همواره بین ارزش­هایی مثل (برابری = عدالت) و (اختیارات = قدرت) اختلاف وجود دارد و این اختلافات به کل سازمان گسترش یافته است. ‌بنابرین‏، ‌می‌توان گفت که غیر از موارد پیش گفته بسیاری از ارزش­های دیگر مثل روش­های رهبری و ارزش­های اخلاقی خاص محیط­های کاری در فرهنگ ما وجود دارد که کل سازمان را تحت تاثیر قرار خواهد داد. چارلز تیلور سه ارزش حاکم بر عصر مدرن که به نظر وی موجب نگرانی زیادکارکنان و کسالت اجتماعی گردیده است را به شرح زیر بیان می­ کند:
* فردگرایی[۶۸]

*خردابزاری یا کارایی اقتصادی[۶۹]

*آزادی [۷۰]

نظریه جدید توانمندسازی چگونه می ­تواند باعث موفقیت سازمان­ها شود؟ در محیط­های کاری وجود یک تنش دائمی بین ارزش­های فردگرایی، آزادی و خردابزاری (کارایی اقتصادی) اجتناب ناپذیر است. در جامعه­ای که مردم دارای ارزش­های فردگرایی و آزادی هستند، رهبران مجبورند از وسایل کنترلی بسیار زیادی برای اداره ناهنجاریهای موجود در آن فرهنگ استفاده کنند(قاسمی، ۱۳۸۲).

در رابطه با سیر تاریخی توسعه نظریات توانمندسازی ریچارد کوتو از دو نوع توانمندسازی به شرح زیر نام می‌برد:

اولین نوع “توانمندسازی روان – سیاسی” است که باعث افزایش عزت نفس (احترام به خود) شده و نتـایج آن در رفتار با دیگران جلوه پیدا می­ کند، به عبارت دیگر توانمندسازی مستلزم اعتماد و توقعات و مهم­تر از آن توانایی کارکنان درمورد یک تغییر واقعی در رفتار است.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 24 آذر 1401نظر دهید »

1 ... 122 123 124 ...125 ... 127 ...129 ...130 131 132 ... 479

شهریور 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو
آخرین مطالب