« پژوهش های پیشین در مورد بررسی وجوه بیانی دیدگاههای ... | تخصیص ساده و چندگانهی ظرفیت محدود مسئلهی مکانیابی ... » |
(فردوسی:۱۳۸۷: ۲۹۹)
امّا سیاوش تسلیم نمیشود وپاکدامنی خود را لکه دار نمیکند و دین به دل نمیدهد وبه پدر بیوفایی نمیکند و و مردانگی ودانش خود را زیر پا نمیگذارد.
سیــاوش بــدو گفت کـایـن خـود مبــاد کـه از بهـر دل مـن دهـم دیـن بــه بــاد
چنیــن بــا پــدر بـــی وفـــایـی کنــم زمـــردی و دانــش جــدایـــی کنـــم
فردوسی،۱۳۸۷: ۲۹۹)
سیاوش چون قهر آلود آهنگ رفتن میکند،سودابه چنگ در گریبانش میزند؛ هیاهویی به پا میشود. ماجرا به گوش شاه میافتد و شاه هر دو را به نزد خود میخواند و داستان را از آنها میپرسد؛ امّا قانع
نمیشود و دچار تردید میشود.کار به جایی میرسد که سیاوش برای اثبات بیگناهی و پاکی نفس خود مجبور شد، از آتش بگذرد و با یاری «یزدان نیکیدهش» به سلامت از آتش بیرون آمد.(ر.ک.،فولادی،۱۳۷۹: ۱۳۳)
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در خصوص گذر از آتش خانم وکیلی عقیده دارد:«یکی از ورهای معمول،همین گذر از آتش بوده است. متهمان وکسانی را که مشکوک به گناهی بزرگ بودند،با این پیش فرض که آتش مقدّس است وبدن بیگناه را نمیسوزاند، از آتش عبور میدادند واگر سالم میماندند، حقّانیتشان اثبات میشد. داستان ابراهیم که به دست نمرود به برجی از آتش پرتاب شد وسالم ماند،شکلی از همین ورِ آتش است که در آیینهای عبرانی به یادگار مانده است.سیاوش در این زمینه،پذیرفت تا از آتش بگذرد.کیکاووس مراسم را چندان دشوار برگزار کرد که کسی نتواند او را به جانبداری از پسرش متهم کند» (وکیلی،۱۳۸۹: ۱۸۳)
چنـــان آمـــد اســب و قبـــای ســـوار کـــه گفتــی سمـــن داشـت انـدر کنـار
چـــو بـخشـایـش پــاک یــزدان بـــود دَم آتــش و آب یــک ســـان بــــود
چــو از کـوه آتـش بــه هـامـون گـذشت خــروشیــدن آمــد ز شهــر و ز دشـت
(فردوسی،۱۳۸۷: ۳۰۵)
البته جوانمردی سیاوش در پایان این مرحله هم هویداست،زمانی که وساطتت سودابه را نزد کاوس نمود. امّا کاووس که پس از این آزمایش، بیگناهی سیاوش و ناپاکی سودابه بر او مسلّم گردید، سودابه را خوار کرد، و او را سزاوار مرگ دانست؛ تا حدّی که سودابه باید «بی جان شود و زِ بَد کردن خویش پیچان شود» و دستور داد تا او را به سزای کردار زشت و خیانت به شاه، بکشند.(ر.ک.،فولادی،۱۳۷۹: ۱۳۳)
نمونهی دیگر از خردورزی سیاوش، زمانی است افراسیاب به ایران حمله میکند،سیاوش برای رهایی از سودابه و کاوس بهترین زمان رفتن از ایران را رفتن به این جنگ میداند، در آن اثنا افراسیاب خواب میبیند که مفسران و موبدان تعبیرخواب را درآشتی کردن وی با سیاوش میدانند.افراسیاب خواب خود را این گونه بیان میدارد:
بیـابــان پــر از مـار دیـدم بــه خــواب زمیـن پــر ز گـرد، آسمــان پــرعقـاب
زمیـن خشـک شخّـــی کــه گفتـی سپهـر بــدو تـــا جهـــان بــود،ننمـود چهــر
بــه گِــردش سپــاهــی ز گُنــد آوران ســـرا پــردهی مــن زده بـــر کـــران
درفــش مــرا ســرنگــون ســاز کــرد یکـی بــاد بــرخــاستــی، پُــر ز گـرد
(فردوسی،۱۳۸۷ :۳۱۳)
افراسیاب نیز گرسیوز را برای آشتی به سوی سیاوش میفرستد، سیاوش با رستم رای میزند و تصمیم بر این میشود که،برای اطمینان، افراسیاب صد تن از پهلوانان را به عنوان گروگان به نزد سیاوش بیاورد و شهرهای ایران زمین را که در دست اوست، رها و به مرز توران عقبنشینی کند:
ز گُـردان کــه رستــم بــدانــد همــی کجـا نـامشـان بــر تــو خـوانـد همـی
چــو پیمـان همـی کـرد خـواهـی درست کـــه آزار و کینــه نــخواهیـم جســت
بَـــرِ مـــن فــرستـی بـــه رســم نـــوا کـــه بــاشـد بــه گفتـار تـو بـر گـوا
و دیگـر ز ایــران زمیـن هـر چـه هسـت کــه آن شهـرها را تـو داری بـه دسـت
بپــردازی و خــود بـــه تــوران شــوی زمـــانـی ز چنـگ و ز کیـن نغنــوی
(فردوسی،۱۳۸۷: ۳۱۸)
همه اینها، از وطن پرستی، ژرفاندیشی، تدبیر و دور اندیشی سیاوش حکایت میکند.که برای جوانان وتمام میهن دوستان عزیزمیتواند درس اخلاق وجوانمردی باشد.(ر.ک.: فولادی،۱۳۷۹: ۱۳۴)
(درکتاب زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه اثر اسلامیندوشن و مقالهی اندیشهای بر ویژگیهای اخلاقی - اجتماعی سیاوش اثرمحمد فولادی در خصوص پاکی سیاوش در برابر هوسهای سودابه به تفصیل سخن گفته شده است.)
داستان سیاوش وبرخورد اوبا وسوسه های سودابه نمایانگر پاکی و طهارت نفس وپاکدامنی این پهلوان نیکوخصال ونیکو جمال است و بهترین نمونه های وجود سجایای اخلاقی او در همین داستان نهفته است،که دوباره به ذکر محسنات وی در برخورد با شرایط سخت به وجود آمده میپردازیم.
سیاوش پهلوان زیبارو وزیبا سیرتی است.که داستان او در شاهنامه، یادآور داستان یوسف وزلیخای قرآن است، سیرت او از نظر پاکی و طهارت نفس و نوع برخورد او با سودابه نابکار درست به داستان یوسف و برخورد او با زلیخا میماند.(ر.ک.،فولادی:۱۳۷۹: ۱۳۵)
داستان سیاوش نمونهی بارزی از بروز سجایای اخلاقی توسط پهلوانان شاهنامه است ونماد پیروزی نیکی بر بدی و پاکی بر ناپاکی است و الگویی مناسب در دوراهیهای زندگی است. سیاوش کسی است که در این راه و انتخاب راه شرف و جوانمردی سربلند بیرون آمده است. دراین باره استاد غلامحسین یوسفی میگوید: «در سراسر داستان، سیمای تابناک و نجیب سیاوش به نحو بارزی پرتوافکن است و جانها را به سوی خود میکشد. سیاوش مظهر پاکی و آزادگی، بزرگواری و مردانگی است. بارها بر سر دوراهیهایی قرار میگیرد که انتخاب یکی از آنها دشوار است. سرگذشت سیاوش نموداری است از مراحل بحرانی زندگی انسان و در برابر تصمیمهای بزرگ واقع شدن.(یوسفی،۱۳۷۲ : ۶۹-۶۷٫)
درسراسراین داستان وفاداری وخیانت نکردن سیاوش وپاک سرشت بودن او نمایان است.او تا آخرین لحظه سودابه را به نیکی وخویشتن داری وآلوده نشدن به گناهی بزرگ دعوت میکند واز هر چاره وتدبیری فروگذار نمیکند و پاداش آن از سوی خداوند به سلامت گذشتن او از آتش و برملا شدن نیّت کثیف سودابه، بندهی شهوت وشیطان ونیزحفظ قداست وآبروی سیاوش است.
از آنجا که سیاوش پاک وطاهر است ولحظهای نیّت خیانت کردن از ذهن او خطور نکرده است،خود را برای اثبات کردن پاکی و بی گناهی آماده میکند وچه راهی سخت تر از گذر کردن ازآتش.او معتقد است که تمام عناصر طبیعت او را در این کار یاری وهمراهی میکنند.
سیاوش ایمان دارد که میگذرد، امّا سودابه هرگز تن به این آزمون نمیدهد و در گذر از آتش، جامهی سفید که مانند کفن است بر تن میپوشد و کافور بر خود میپاشد. (ر.ک.،فولادی،۱۳۷۹: ۱۳۹)
هشیـــوار و بـــا جـــامــههـای سپیـد لبـــی پـــر زخنـــده دلـی پــر امـیــد
یکــی تــازی ای بـــر نشستـــه سیــاه همـی گـرد نعلــش بــرآمــد بــه مــاه
پــراکـنــده کــافــور بــر خــویشتــن چنــان چــون بــود ســاز و رسـم کفن
(فردوسی،۱۳۸۷: ۳۰۵)
خداوند نگهبان پاکان و بی گناهان است وهمانطور که آتش را بر ابراهیم (ع)گلستان کرد در اینجا نیز برای سیاوش سرد وهمراه سلامت است :
چــو او را بــدیـدنـد بــرخـاست غــو کـــه آمــد ز آتــش بــرون شــاه نــو
چنــان آمـــد اســب و قبــای ســـوار کــه گفتـی سمــن داشـت انــدر کنــار
چـــو بخشــایــش پــاکیــزدان بــود دَم آتــش و آب یــک ســــان بـــــود
(همان: ۳۰۵)
بعد از اینکه پاکی سیاوش و ناپاکی سودابه بر کاووس روشن میشود، کاووس قصد کشتن سودابه را
میکند؛ امّا بازهم گذشت سیاوش مانع میشود که سودابه کشته شود:
فرم در حال بارگذاری ...