شاید در سراسر جهان نظام آموزشی مشابهی یافت نشود که کار آموزش کودک را از همان بدو تولد آغاز کند و هستههای آموزشی را به سرعت و به کمک فرزندان آموزش دیده در سطح جهان به یکدیگر متصل سازد و دام شبکه را مثل تارهای عنکبوت در تمام جوانب و همه جا بگستراند و علیرغم اختلافات گوناگون موجود در زبان، کشور، ملیت، مذهب و ارزشهای اعضای خود ، این شبکه را همیشه فعال نگاه دارد .
در هستههای آموزش خانوادگی مرتبط با این شبکه جهانی، از کارایی و رقابت فرزندان در برترین حد ممکن سوء استفاده می شود .به تجربه ثابت شده است که مجازات به تنهایی نمی تواند به عنوان شیوه ای کامل برای پاکسازی محیط زیست از آلودگی ها انتخاب شود . در کنار اقدامات جزایی ، باید برنامه ریزی های هماهنگ آموزشی و پرورشی نیز به موقع اجرا گذاشته شود . به بیان دیگر ، مکتب های مترقی حقوقی بر این عقیده هستند « هنگامی که کودکی دوچرخه ای می دزدد آنچه برای جامعه حائز اهمیت اساسی است سرنوشت کودک است ؛ نه سرنوشت دوچرخه، بنابرین پیش از آنکه طفلی مرتکب جرم و تقصیری گردد مقامات مربوطه باید برای حفظ امنیت و تقویت نیروی دفاعی جامعه به یافتن روش هایی در خصوص کسب اطلاعات درباره ی عوامل جرم زا بپردازند و بدین منظور همواره سازمان و کادر آماده و متخصص در اختیار داشته باشند.[۱۱۷]
در فرایند برقراری انطباق با این دیدگاه های مترقی ، علل گرایش فرزندان اعتیاد به بزهکاری فوراً روشن
می شود. زیرا بررسی زندگی خصوصی این فرزندان کافی است تا متخصصین ورزیده و مجرب را قادر سازد
از بروز حالات مجرمانه در آن ها با گزینش بهترین شیوه های علمی آموزشی، جلوگیری به عمل آورند.اهم عوارضی که بخاطر اعتیاد معترض خانواده میشوند عبارتند از:
۱ـ سردی کانون خانواده: خانه معتاد خانه ای سرد و بی رونق است، گرمی و حرارتی در آن به چشم نمی خورد. زن و شوهر نسبت به هم احساس بیگانگی دارند هم بدان خاطر که معتاد فقط متوجه خود و دنیای خویش و از دیگران بیگانه است و هم بدان علت که عمل او مورد اعتراض همسر و مورد درگیری و انتقاد است. این سردی از جهت دیگری هم به چشم میخورد و آن ضعف اقتصادی خانواده بعلت از میان رفتن توان کار و تلاش است. هرچه تولید می شود صرف تهیه مواد میگردد . در نتیجه هزینه های ضروری خانواده فرو
می نمایند.
۲ـ تاثیر منفی برنسل: پدر یا مادر معتاد دو گونه تاثیر برنسل میگذارد: یکی تاثیر وراثتی و آن دیگری تاثیری محیطی در جنبه وراثت باید گفت فساد جسمی و روانی معتادان ،مخصوصاً معتادات به مواد مخدر
و الکل از راه وراثت به فرزندان منتقل می شود و زمینه را برای گرفتاری آن ها فراهم میکند. بخشی از نقص عضوهای مادرزادی، عقب ماندگیهای ذهنی ناشی از اعتیاد به الکل یا دیگر مواد است. بر اساس یک تحقیق
در غرب، به این نتیجه رسیده اند که فرزندان الکلیک غالباً از لحاظ بدنی ضعیف، علیل، گرفتار عوارض ناشی
از اختلال در غده تیروئید، انحراف در ستون فقرات، کرولال، گرفتار بلاهت، مالیخولیا، عدم رشد روانی، حتی دیوانگی و… میباشد. از لحاظ محیطی تکلیف روشن است . چه محیط رحم برای مادران معتاد و چه محیط خارج رحم برای پدر یا مادر. میدانیم کودک در محیط رنگ میگیرد و در آنجا ساخته و پرداخته می شود. سوء رفتار، بدآموزیها، کج رویهای آموخته از محیط در آنان کاملاً بچشم میخورد. فرزندان افراد معتاد آنچنانند که گویی در برابر بیماریها تاب مقاومت ندارند و در شرایط مساوی زودتر از دیگران بیمار میشوند. اینان در تمام مدت زندگی مخصوصاً در دوران قبل از بلوغ در معرض حملات بیماری ها هستند و غالباً ضعیف و برخی از آنان (فرزندان الکلیک) گرفتار تشنجند.
۳ـ عدم پذیرش مسئولیت: معتاد نه در زندگی خانوادگی و نه در حیات اجتماعی، پذیرای مسئولیت
و تعهدی نیست او نمیتواند مسئولیت اداره همسر و تربیت فرزندان را بپذیرد و یا در رابطه باتامین اقتصادی آن ها،تعهدی را در خود احساس کند و این امر خود یکی از عوامل ویرانی خانواده و سقوط فرزندان است. معتاد پس از مدتی دیوانه می شود. رفتار اجتماعی او جنبه ضد اجتماعی دارد و منافی با اخلاق است . مرتکب انحراف و لغزش می شود وبرای خود احساس شرمی قائل نیست. از دیگران سرزنش می شود، خجالت
نمی کشد، حتی ممکن است درحضور جمع شلاق بخورد و بی آبرو شود ولی از آن شرمسار نیست و در چنین صورتی چه احساس مسئولیتی برای اوست؟
وجود پسیکوز یا جنون ناشی از الکل، دامنگیر چنین افراد است. حیات عقلانی شان پس از مدتی، آنچنان به خطر می افتد که حسن وقبح برای شان مطرح نیست، حتی قادر نیستند که خود را جمع و جور کنند. مسئولیت روزمره را نمیپذیرند و اگر کسی برای حل مشکلاتشان اقدام نکند، خود در این زمینه گامی برنمی دارند. [۱۱۸]
۴ـ تاثیر برتربیت: فرزندان افراد معتاد امکان تربیت ورشد ندارند مگر به میزانی که توسط مادر یا پدر غیرمعتاد دربارهشان اعمال شود و یا به اندازه ای که خود، مدیر خود شوند و بتوانند اوضاع خویش
را سروسامان دهند. اعتیاد کی به آنان اجازه وفرصت میدهد که امکانات تربیتی را در اختیار فرزندان قرار دهند و یا گامی را در راه پرورش آن ها بردارند. اصولاً کسی میتواند در راه سازندگی نسلی گام بردارد که خود ساخته و نسبتاً پروده باشد. آنکس که گرفتار انحطاط و تنزل اخلاقی بدان حد است که همه چیز را فدای اعتیاد میکند چه توقع و انتظاری میتوانیم از او داشته باشیم ؟ و تازه اگر بنا شود که آنان در امر تربیت فرزندان گام بردارند، چه تربیتی را میتوانند به آنان بدهند؟ و با چه شیوه ای میتوانند به پیش روند؟ به فرزندان خود چه بگویند؟ یا آنان میتوانند به فرزندان خودبگویند که شریف و پاکدامن باشید؟ میتوانند به آن ها بگویند تن به آلودگیها و اعتیاد ندهند؟ اگر هم بگویند آیا واقعاً در کودک اثر خواهد کرد؟ آیا کودک نخواهد پرسید که اگر چنین رفتارهایی انحراف آلود است، پس چرا خود بدان تن دادهای؟
۵ـ سستی پیوند عاطفی با فرزند: معتاد لااقل به ۲علت در رابطه عاطفی با فرزند دچار سستی است.
یکی بخاطر نفس اعتیاد که حالت بی تفاوتی به افراد میدهد و به اصطلاح روان شناسان، آن ها را گرفتار حالت پسیکوپاتی میکند و این امر درباره آن ها که به مواد مخدر چون هروئین گرفتارند بیشتر صادق است و دیگر بدان خاطر که سرگرمی و اشغال به مواد مخدر یا الکل، حالت نشئه ای به آن ها میدهد که خود را ازداشتن رابطه عاطفی با فرزندان بینیاز میکند. رابطه محبتی با فرزند و همسر، آنچنان سست است که حتی اگر برای او خبر آورند که فرزند او در حال مرگ است نگران نمی شود و یا اگر خبردار شود که همسرش دچار آلودگی شده، حس غیرتش نمی جنبد. به همین ترتیب پیوند ازدواج سست می شود، خوی مهرورزی جای خود
را به خشونت میدهد، قلب همسر و فرزندان را می شکند و از این بابت خود را درخور سرزنش نمی داند
و این امری است که در رابطه با معتادان سابقه دار، بیشتر به چشم میخورد.