نمونه دیگر، معنای حق و معنای تکلیف و رابطهاین دو است. آیا اصالت با حق است یا با تکلیف؟ به عبارت دیگر، کدام یک اصل است و کدام یک تبعی؟ اگر اصالت را به حق بدهیم، تنها در زمینه حق است که تکلیف پدید می آید و آنجا که حقی نباشد، تکلیفی هم نیست و اگر اصالت را به تکلیف بدهیم، حق در زمینه تکلیف پدید می آید و آنجا که تکلیفی نیست، حقی وجود نخواهد داشت و بنابراین، حق امری تبعی و اشتقاقی جلوه خواهد کرد و مثل سایهای به دنبال تکلیف خواهد بود. این که اصالت را به حق بدهیم یا تکلیف، تابع اعتبار است؛ اما باید توجه کنیم کدام یک از این دو اعتبار، از پشتوانهی واقعیت، برخوردار است و کدام یک نیست؟ در واقع، پاسخ به این سؤال نیاز به کنکاش عقلی و نقلی دارد. حق و تکلیف از مقوله مسائل عقل عملی است. مسائل عقل نظری بر محور «هست و نیست» و مسائل عقل عملی بر محور «باید و نباید» دور میزند. تا چیزهایی نباشد و ذهن تصوری برایش فراهم نکند و میان آنها به مقایسه و سنجش نپردازد، حکم به «هست« برای آن حاصل نمی شود و اما «نیست» نبودِ حکم است و به هر حال تابع «هست» است[۷۵۸]. تکالیف افراد هم تنها در قبال جامعهای است که زمینه را برای اعمال حقوق و آزادیهای بنیادین فرد و رشد کامل شخصیتی وی فراهم کرده باشد. از منظر حقوق بشر، اصالت با حق است و در واقع، تکالیف بر اساس حقوق معین میشوند. به عبارت دیگر، تکالیف یا برای حفاظت از حقوقِ خودِ دارندهی آن هستند و یا برای حمایت از حقوق دیگران و یا در جهت زمینهسازی برای بهرهمندی بیشتر از حقوق[۷۵۹]. با عنایت به توضیحات گذشته، معلوم است که هم از منظر حقوق بشر و هم از منظر حقوق اسلامی، اصالت با حق است نه با تکلیف؛ حق اصلی و تکلیف تبعی است. اصالت داشتن حق، این اثر مهم را دارد که حقوق افراد از اهمیت و جایگاه بالایی برخوردارند و در نظر گرفتن هرگونه تکلیفی باید به گونه ای باشد که کمترین مشقت و محدودیت را برای افراد در اعمال حقوقشان داشته باشد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در زمینه تکالیف دولتها ذکر دو نکته مقدماتی لازم است: الف) در گذشته، تقسیم بندی حقوق به حقوق «منفی» (سلبی) و حقوق «مثبت» (ایجابی) از اهمیت زیادی برخوردار بود. حقوق منفی عمدتاً تکلیف دولت به عدم مداخله را تحمیل می کرد. بنابراین، این حق فرد که نباید شکنجه شود، تنها نوعی تکلیف منفی را به ذهن متبادر می کرد. حقوق مثبت از سوی دیگر، تکالیف مثبتی را بر دوش دولت میگذاشتند. تکلیف سنتی در این مورد تکلیف به تأمین خوراک (کوپن یا یارانه غذا و غیره) بود[۷۶۰]؛ ب) مساله دوم که باید به آن توجه داشت، این است که حقوق، نه ثابت و ایستا، بلکه پویا و در حال تکامل هستند؛ آنها تکامل مییابند و به مرور زمان یا بسط مییابند و یا محدود میشوند. هر چه حقی خاص بیشتر توسعه یابد، تکالیف بیشتری به منظور استیفای آن باید بر دولت تحمیل شود[۷۶۱]. برای مثال، حق بیان، دست کم اشاره به حداقل تعهد دولت مبنی بر عدم ممانعت از آن دارد. به عبارت دیگر، حداقل تعهد دولت در قبال حق بیان افراد این است که مانع از اظهار نظر و سخن گفتن افراد نشود، اما اگر این حق را کمی گسترش دهیم، تعهد بیشتری در جهت حمایت فرد ناطق (صاحب حق) در قبال مداخله عمدی اشخاص غیر دولتی بر دولت تحمیل می شود[۷۶۲]. همچنین دولت باید زمینه استیفای حق بیان را با تضمین دستیابی گروه های سیاسی به رسانه ها و مطبوعات (مثل روزنامهها یا رادیو و تلویزیون، اعم از دولتی و غیر دولتی) فراهم کند.
از منظر حقوق بشر، تکالیف دولتها در قبال حقوق افراد اینگونه طبقه بندی شده است: ۱) احترام به حقوق دیگران؛ ۲) ایجاد سیستم نهادینه اساسی برای تحقق حقوق؛ ۳) حمایت از حقوق و ممانعت از نقض؛ ۴) تأمین کالا و خدمات برای استیفای حقوق؛ ۵) ارتقاء حقوق[۷۶۳]. اما از منظر حقوق بینالملل، تنها سند بین المللی حقوق بشری که در آن از «تکالیفِ» افراد سخن به میان آمده «منشور آفریقایی حقوق بشر و مردمان»[۷۶۴] است. به موجب ماده ۲۸این منشور «هر فردی مکلف است به همنوعان خود بدون تبعیض احترام بگذارد و با آنها رفتار نماید و روابط خود را با هدف ارتقا، حفظ و تقویت احترام متقابل و مدارا با دیگران حفظ نماید.» ماده ۲۹این منشور نیز تکالیف مهمی برای افراد به شرح زیر بیان می کند:«۱- حفظ و توسعه همهجانبه خانواده و تلاش در جهت انسجام خانواده؛ رعایت تکالیف خود به عنوان پدر یا مادر در همه زمانها؛ پرداخت نفقه به نیازمندان؛ ۲- کمک به جامعه ملی خود از طریق تواناییهای جسمی و فکری خود؛ ۳- لطمه نزدن به امنیت کشور متبوع یا محل اقامت خود؛ ۴- حفظ و تقویت همبستگی ملی و اجتماعی؛ ۵- حفظ و تقویت استقلال ملی و تمامیت سرزمینی کشور خود و کمک به دفاع از کشور خود بر طبق قانون؛ ۶- انجام بهترین فعالیتها و پرداخت مالیاتی که قانون تحمیل کرده به منظور تأمین مصالح و منافع جامعه؛ ۷- تلاش در جهت ارتقاء و دست یابی به وحدت آفریقا در همه زمانها و در همه سطوح.»
این نشان میدهد حقوق بشر مدرن، تبیینی افراطی و فقط حقمحور است و البته رویکرد سنتی به حقوق دینی نیز بر تکلیفمحوری اصرار افراطی دارد و ازاین حیث، هر دو تفکر مبتلا به افراط هستند. در حالی که میدانیم دین نه تنها حقوق انسانی را به رسمیت میشناسد، بلکه غایت تشریع دین، احیای حقوق بشری است و وجود تکالیف شرعی و لحاظ نمودن عقوبت دنیوی و اخروی برای جهتدهی انسان در مسیر حقوق طبیعیِ مشروع اوست.
حالاین پرسش، مهم به نظر میرسد که رویکرد سنتی به دین که رویکردی تکلیفگرا است، چه پیامدی بر الگوی دخالتدهیِ ارزشها و تکالیف و هنجارهای فقهی در نظام سیاست جنایی دارد؟
حضور ارزشها در بدنه نظام سیاستگذاری جنایی امری قطعی، گریزناپذیر و مطلوب است. هرچند غیرقابلاجتناب بودن حضور مستمر و بیوقفهی ارزشها در بدنهاین نظام بیانگر یک هستِ موجود و غیرقابلگریز است لیکن، انفعال یا ابتکار عمل نظام برنامه ریزی جنایی در برابر آن نیز امری انتخابی و مبتنی بر نوع و کیفیت نظام یادشده به شمار میرود[۷۶۵]. در چارچوب پذیرش حاکمیت عقلانیت و علم، نظام برنامه ریزی جنایی از نمآیندهای منفعل و فاقد قدرت ابتکار به یک محور تصمیم گیری در برابرایدئولوژی سیاسی مبدل خواهد گردید. بدین ترتیب، در چارچوب نظام ارزشیایدئولوژی سیاسی حاکم و فارغ از هرگونه مداخله انشائی وایجابی به منظور تولید طیفی از ارزشها، امکان طرح دیدگاه هایی صرفاً کارشناسانه فراهم خواهد گردید که به دور از ارزشگراییِ افراطی ناروا، ارزشهای وارد شده به فرایند سیاستگذاری را مورد سنجش و جرح یا تعدیل قرار داده، مناسبترین رویکرد را در خصوص اعمال یا عدم اعمال و نیز چگونگی طرح و به کارگیری آنها در سطح نظام پاسخدهی جنایی مطرح مینماید. إعمال حداکثریِ فقه در حقوق جزای موضوعه مناسبترین روش برای تعاملبخشیِ فقه و حقوق نیست. زیرا حمایت از ارزشها در بدنه نظام سیاستگذاری جنایی تنها یک مکانیزم پاسخدهی در کنار دیگر مکانیزم های طرح پاسخ از سویایدئولوژی حاکم سیاسی به شمار میرود. بنابراین، قابل پذیرش یا حتی مورد حمایت بودن یک ارزش معین به معنای لزوم طرح آن در بدنه نظام سیاستگذاری جنایی نیست.
نظام سیاسی می تواند برای پاسداشت یک ارزش، مکانیسمهای متعددی را بهکار گیرد. مکانیسمهایی نظیر پیشگیری اجتماعی از جرایم ناقضِ آن ارزشها مورد غفلتاند و عموماً مبارزه سرکوبی و کیفررسانی خشن و جرمانگاریهای موسّع برگرفته از ترجمه نصوص فقهی بدون درنظرگرفتن اقتضائات متعددالوجوه قانونگذاری کیفری و سطوح سیاستگذاری جنایی، ویژگی بارز دستگاه و مسئولان حقوقی و قضائی کشور ماست.این در حالی است که اتخاذ تصمیم نهایی در خصوص ضرورت یا عدم ضرورت طرح یک ارزش معین در دامنه نظام سیاستگذاری جنایی از پیچیدگی و دشواری فراوانی برخوردار است. به دلیل تنوع و گستردگی معیارهای قابل استناد، مداخله آگاهانه یا ناآگاهانه تمایلات و گاه تعصبات ارزشی شخصی و گروهی برنامه ریزان و نیز ناتوانی در ارزیابی و سنجش نتایج حاصل از وارد یا خارج ساختن یک ارزش معین به دامنه برنامه ریزی جنایی، امکان بروز اشتباه دراین فرایند تا سطح قابل ملاحظهای افزایش مییابد. همواره ممکن است سیاستگذاران با اتکا بر دلایل به ظاهر صحیح و لیکن عمیقا نادرستی، برنامه ریزی جنایی را نه تنها به شکلی ناکارآمد که به صورتی مضر و مخل نظم و امنیت اجتماع، تدوین نمایند. باید توجه داشت عدم سیاستگذاری جنایی در خصوص یک ارزش معین به معنای نفی و انکار آن نیست. همواره باید میان غیر اخلاقی بودن نظام سیاستگذاری و ضداخلاقی بودن آن تفاوت قائل شد. اما واقعاآیا برای حفظ یک ارزش معین، ضرورتی به وارد نمودن آن به بدنه نظام سیاستگذاری جنایی وجود دارد؟ هیچگاه نمی توان رویکرد سلبی نظام سیاستگذار را به معنای نفی و انکار چنین امری تلقی نمود. حتی تغییر شیوه پاسخدهی نیز چنانچه با لحاظ نیازهای روز جامعه صورت پذیرد لزوماً به نفی و حذف ارزش مورد بحث منجر نمی شود.
نمونه دیگری از آشفتگی معناشناختی در انتقال مفاهیم الفاظ از فقه به حقوق را باید در اصل ۱۶۷ قانون اساسی کشورمان بررسی نمود. دلایل متعدد و مستحکم فقهی و حقوقی وجود دارد که بر اساس آنها نمی توان اصل ۱۶۷ قانون اساسی در قلمرو جرمانگاری تفسیر کرد. اولین دلیل، اجتماعی است. اعضای جامعه باید حدود اعمال ممنوع خود را بدانند تا نظم و عدالت به محاق نرود. دلیل دوم، روانشناختی است. برای تحقق بهداشت روانی و آسودگی خاطر شهروندان باید قوانین واضح باشند تا ملت در هراس و اضطراب نباشند. دلیل سوم، قضایی است. تکلیف قاضی مأذون دایر بر استخراج احکام از منابع فقهی و حتی تشخیص فتاوای معتبر که نوعی اجتهاد فقهی است، تکلیف بمالایطاق است[۷۶۶]. دلیل چهارم، فقهی است. با عنایت به گستردگی فتاوای معتبر و منابع فقهی، اطلاع از تمام آنها و مصادیقِ معتبر از میان آنها برای مردم غیرممکن است و حرمت شرع را نیز مخدوش می کند. دلیل پنجم، رعایت کرامت انسانی است. چنانچه تأسیس تعزیر را بدون رعایت اصل قانونی بودن جرم و مجازات وارد نظام حقوق کیفری کشور کنیم، پیامد آن تحمیل مجازات بر بسیاری از روابط خصوصی و شخصی از جمله دروغ و غیبت و ترک جواب سلام و بغض و بخل و حسد است[۷۶۷]. دلیل ششم، سیاسی است. کیفررسانی به مجرمان بر اساس قانون، در میثاق مردم و دولت پذیرفته شده است. تنظیمکننده روابط ملت و دولت، حاکمیت قانون است و نه استنباط شخصی قضات[۷۶۸]. دلیل هشتم، مبتنی بر حقوق اساسی است؛ بدین شرح که عمل به اصل ۱۶۷ قانون اساسی نباید زمینه اجرای دیگر اصولاین قانون از جمله اصل ۲۱ را از بین ببرد. در ماده ۱۸ قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲ بر ضرورت قانونی بودن مجازاتهای تعزیری تأکید شده است. تا پیش از رسمیت قانون مذکور و معتبرِ کنونی، طبق ماده ۶۳۸ قانون تعزیرات ۱۳۷۵ «تظاهر به عمل حرامِ جرمانگاری نشده» مورد جرمانگاریِ کلی و موسّع قرار گرفته بود. اما ماده ۱۸ قانون جدید، علاوه بر تصریح به لزوم وضع قانون برای تعزیر، مقررا مربوط به تخفیف و تعلیق و سقوط تعزیرات را نیز وفق قانون – و نه دیگر به طور کلی و با احالهی مبهم به فقه – مجاز دانسته است.این یک تحول (اگرچه بسیار دیرهنگام) در شناسایی اصل قانون بودن جرم و مجازات در سیاست جنایی تقنینی جمهوری اسلامی است. لذت درکاین تحول – اگرچه تحولی بسیار دیرهنگام – متأسفانه فوراً خنثی می شود؛ آنگاه که میبینیم ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲، مجرای اصل ۱۶۷ را صراحتاً به جرمانگاری توسعه میدهد: «در مورد حدودی که دراین قانون ذکر نشده است برابر اصل یکصد و شصت و هفتم قانون اساسی عمل می شود.»
تردیدی نیست که اصل ۱۶۷ یکی از اصول راهبردی در حوزه حقوق کیفری محسوب می شود، ولی نباید با استنباط مغایر با سایر اصول قانون اساسی و هنجارهای مسلّمِ معرفت حقوقی، در اندیشه جزایی اختلالایجاد کرد. براین اساس، بهرغماین که قانونگذار به موجب ماده ۱۸ قانون مجازات اسلامی جدید و با حذف ماده ۲۱۴ از لایحهآیین دادرسی کیفری، اراده خود را بهتر از گذشته بر اجرای اصل قانونی بودن جرایم و مجازاتها آشکار نموده است، اما ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی جدید، عقبگرد قحقرآیانه غیرقابل توجیهی است که نشانگر افزایش آشفتگی مفهومی در سیاست جنایی تقنینی جمهوری اسلامی دراین خصوص میباشد. دلیل اصلیاین آشفتگی، ضعف گفتمان سنتی سیاست جنایی اسلامی و در مقیاس کلانتر، ضعف گفتمانهای سنتیِ فقه در توجه به عقلانیت و خواست عمومی ملت است.این در حالی است که در مکتب جامعه شناسی حقوقی، توجه به ضرورتهای اجتماعی بیش از محورهای عدالتخواهانه مورد تأکید قرار میگیرد در حالی که در مکتب حقوقی عقلیِ محض تکیه بر منطق و برهان و استدلال و در نهایت اراده قانونگذار است. ازاین رو در توضیح دکترین – و از جمله دکترین حکومت اسلامیِ مبنای رژیم حقوق اساسی جمهوری اسلامیایران – بایداین نکته مورد توجه باشد که حضور عقلمحور ضرورتاً به معنای درک نیازها نیست؛ همان طور که حضور جامعهشناسانه به معنای طرد و رفع دستورات بایسته و اصالتهای عقلگرا نخواهد بود[۷۶۹]. واین دو مهم یعنی صورت «عقل و برهان» در کنار «درک و پاسخ نیازهای اجتماعی» در تکوین قاعده حقوقی نقش مستقیم دارند. دکترین – به معنای تصدیق قاعده حقوقی و جستجوی حکم در میان فرضیه های محتمل –این دو شالوده مهم را مستغنی خواهد کرد و از اظهارنظرهای سطحی به عمق باورهای حقوقی ما را رهنمون خواهد ساخت.
چالش و معضل دیگر که منجر به تشدید تذبذب و درهمآشفتگی سه حوزه معرفتیِ فقه و حقوق و سیاست جنایی می شود، ادعاهای بیبنیاد و افکار واپسگرایانهای است که داعیههای بزرگی نظیر تمدنسازیِ اسلامی نیز دارند و از شدت فقر بنیان نظری، به ورطه تناقضگوییِ آشکار درافتادهاند. برای مثال، در یکی از قِسم اظهارنظرها در مقالهای گفته شده «استخراج نظامهای اجتماعی و تأسیس تمدن از فقه، ضرورتاً به معنای این نیست که بالفعلاین نظامها در فقه وجود دارد؛ بلکه به معنای این است که برخی از موضوعات و بسیاری از مبانی که برای حوزه بحثهای مربوط به نظامهای فقهی لازم است، در فقه وجود دارد و ما میتوانیم ازاین ظرفیت عظیم برای تدوین نظامهای فقهی و تأسیس تمدن اسلامی استفاده کنیم»[۷۷۰]. نویسندگاناین مقاله قابل نقد درست در چند سطر پآیینتر از ذکر عبارت فوق در مقالهشان، در موضعی متناقض ابراز داشته است: «شاید نتوانیم از دل فقه موجود نظامهای اجتماعی را استخراج و تأسیس کنیم، امااین مسئله دال بر عدم توجه فقه موجود بهاین مسائل نیست، بلکه فقه موجود در بابهای مختلف و مورد نیاز نظامهای اجتماعی، احکام فقهی مختلف و گوناگونی دارد؛ یعنی احکام مورد نیاز نظام اقتصادی که با عنوان «فقه اقتصادی» از آن یاد می شود و همچنین احکام حقوقی، احکام تربیتی، احکام سیاسی، احکام عبادی، احکام فرهنگی و دیگر احکام». مؤلفاناین مقاله سراسر مملو از مهملات گویی متوجه نیستند کهاین که در فقه تبویب صورت گرفته و ابواب مختلف فقهی در کتب فقها وجود دارد کافی نیست برای رسیدن بهاین هدف که فقه بتواند تمدن بسازد.
دیدگاه تأسفبرانگیز دیگری نیز از همین قِسم توسط یکی دیگر مدعیان نواندیشی دینی به چشم نگارندهاین رساله خورد، که در ادامه آوردهام. نویسنده مورد نقد مذکور در بیان رابطه فقه با فرهنگ تخصصی میگوید: «تأثیر فقه در فرهنگ تخصصی به واسطه علم صورت میپذیرد؛ بدین معنا که آنچه فرهنگ تخصصی را میسازد علم است و به اصطلاح، علم، فرهنگساز است؛ زیرا «ارتکاز» میآفریند و منشأ انگیزه ها و نیازهای علم هم بایدها و نبایدها و حدود و ثغور احکام اسلامی میباشد… فقه موجود،آیینه تمامنمای فرهنگ عمومی و فرهنگ تخصصی میباشد»[۷۷۱]. نویسندگان دیگری نیز با همین چارچوب فکری منحط، گفتهاند: «نقش فقه قابل تسری در همه ابواب حقوق است»[۷۷۲].این مدعیان دینپژوهی و نواندیشی دینی، که متأسفانه صاحب مناصب و نفوذ بسیار زیادی در شورای عالی انقلاب فرهنگی و نهادهای پژوهشی مهمِ شهر قم نیز هستند، از زمره آنهایی هستند که همه علوم را در فقه مضمحل می کنند و هم فقه و هم علم را بیحرمت می کنند.
نمونه و مؤید دیگر بر انحطاط فکریاینان، مشکانی و الویری، عبارت دیگری از مقالهشان است که در آن، حقوق بینالملل و اسناد بین المللی را بهایفای عهد و عدم تعدی به حقوق دیگران و پیمانهای صدر اسلام و اعزام سفیر به بلا اطراف حجاز در صدر اسلام فروکاستهاند: «قواعد عامی که در حقوق بینالملل وجود دارد، همچونایفای به عهد و عقد، جبران خسارت، عدم تعدی به حقوق دیگران و… در فقه جایگاه خاصی دارد.این بخش در زمان وجود حکومت اسلامی خود را مینمآیاند و چنان که در زمان پیامبر اکرم (ص) و خلفای ایشان، حقوق بینالملل در قالب بستن پیمانها و معاهدات با دیگر طوایف و قبایل غیر مسلمان و کشورهای اسلامی، پذیرش و فرستادن سفیر به دیگر سرزمینها و گرفتن و آزاد کردن اسیر طبق ضوابط خاص و… به منصه ظهور رسیده است. امروز نیز با تشکیل حکومت مقتدر اسلامی، شاهد حقوق بینالملل محکم و متقنی هستیم که از دل فقه استخراج و در ارتباط با دیگر کشورهای سلامی و غیر اسلامی مورد عمل قرار گرفته است.»[۷۷۳]. پرواضح است کهاین به ظاهر محققان و نواندیشان دینی، حتی بدیهیات فقه را هم نمیدانند؛ چه رسد به توان طراحی الگوی تمدنسازی اسلامی بر پایه فقه.این دو نویسنده، دیه را از جمله روشهای تربیتی تنبیهی در حوزه تربیت اسلامی دانسته اند؛ آن هم به موازات حدود و یعنی جدا از جهل به هدف دیه (خونبها)، جهل به هدف حدود هم دارند و هدف همه مجازاتهای حدّی را تنبیه میدانند، در حالی که بسیاری از حدود، از نوع قتل هستند و اهدافی نظیر ناتوانسازیِ کامل از تکرار جرم، ارعاب عام و تشفی خاطر بزه دیده دراین کیفرهای حدّی مدنظر شارع است، نه تنبیه مجرم به منظور تربیت وی. حال ببینید مشکانی و الویری در توصیف رابطه فقه و روشهای تربیت گفتهاند: «فقه که از مجموعه باید و نبایدهای شرعی تشکیل شده، روشهایی کلی در زمینه تربیت ارائه داده است؛ روشهایی مانند تنبیه (حدود، تعزیرات، دیات و…)، فریضهسازی و الزامبخشی به مسائل، همراهی باید و نبایدهای شرعی و… ». دو اشکال دیگر به دیدگاه فوقالذکر وارد است: اولاین که اصولاً شیوه های تربیتی شیوه هایی اقناعی هستند، نه الزامآور و آن هم الزامآورِ کیفریِایلامی و ترهیبی و ترذیلی؛ ثانیاً معلوم نیست چه تفاوتی میان فریضهسازی/ الزامبخشی با همراهسازیِ باید و نبایدهای شرعی وجود دارد؟ مگر نهاین کهاین دو مترادفاند؟ نویسندگان مقاله مورد نقد فوقالذکر، نه مقدمات فقه را درست آموختهاند و نه تعابیر و اصطلاحات را در معنای خود بهکار میبرند و مایه خلط مفهوم و شبهه لفظی و معنایی میشوند.
در مجموع، یکسویهنگری و تکساحتی بودن در معرفت علمی و به ویژه در حوزه اتخاذ راهبرد برای عدالت کیفری، سیاست جنایی را در کنش و واکنش سنجیده در قبال بزه ناتوان میسازد؛ چه، جرایم و انحرافات ریشه در عوامل بیشماری دارد و لذا مبارزه بااین عوامل نیازمند درک چندوجهی منابع سیاست جنایی و علوم معین آن (به ویژه علوم اسلامی نظیر فقه در کشورهای پیرو سیاست جنایی اسلامی) میباشد. اقتضانات جامعهشناسی ملی، دادههای نظری جرم شناسی و تجارب عملی تاریخ سیاست جنایی، همه و همه باید در منظومهای منسجم به یکباره دیده شود تا امکان طراحی چارچوب یک نظام سیاست جنایی معقول از حیث میزان و چگونگی تعاملاین منابع جهت برونداد نظریه بومی سیاست جنایی فراهماید.
بومیسازی مبتنی بر سیاست تکفرهنگی (نظیر باور بهاینهمانیِ سیاستهای فقه جزایی با سیاست جنایی اسلامی؛ یا رویکرد ترجمه سیاست جنایی غربی و پیوند به سیاست جناییایران بطور بی مبنا ولو محدود) مبتنی بر باور به تفکیک مطلق لاهوت و ناسوت است که بر مبنای آن هر امر عرفی را میتوان غیردینی یا حتی ضد دینی تلقی کرد.
جریان فکری اسلامی جدید به دنبال آن است، تا پارادایمهای درون سنت را به منظور همنشینی با مفاهیم مدرنیته ترسیم و شیوه های نوسازی در اندیشیدن را با پشتوانههای بومی بیابد.این فصل از رساله نیز براین باور مبتنی بود که باید بکوشیم نگاه سنت و از جمله فقه جزایی را به مفاهیمی چون آزادی و حقوق عمومی، حق اختلاف و حقوق بشر، جهانی شدن و رابطه با «دیگری»، تعامل موجود و مطلوب فقه سیاسی و سیاستهای فقه جزایی و سیاست جنایی اسلامی با یکدیگر و مباحث معرفتیاینچنینی را روشن نماییم. پیش فرض مقاله نیزاین بود که اندیشهورزی به هدف تولید و تحول سیاست جنایی اسلامی-ایرانی، به مثابه یک علم دینی، برای تبیین مؤلفه های جدید از درون سنت، به گفتمان انتقادی در حوزه فلسفه و کلام توجه دارد.
اما چگونه میتوان نظامی هم اسلامی و هم امروزین داشت؟ جمعاین دو نه تنها ممکن است، بلکه به اعتبار تاریخ اندیشه سیاسی ناگزیر مینماید. اما مسئله اصلی کیفیت و ظرافت طراحی الگویاین همزیستیِ تعیین کننده است؛ اندیشه میانهای که از لغزش به منتهیالیه احیاگریِ سنت دوران میانه تمدن اسلامی، یا دینستیزی دوره مدرن صیانت نماید. الگوی مدنظر، باید عاری ازایراد دست کم گرفتن سنت علمی گذشته وایراد بازسازی تصنعی آن باشد؛ چه، در غیراین صورت، به بومیسازی کمکی نخواهد کرد. اگرچه استفاده از دستاوردهای اخیر در فلسفه و جامعه شناسی و تاریخنگاریِ علم در درک نقادانه سنت علمیِ گذشته، بسی مطلوب است.
از مجموع مباحث مطرح دراین فصل از رساله برمیآید که در قلمرو آموزههای دینیِ مؤثر در فقه جزایی و مؤثر در سیاست جنایی اسلامی، هیچآیه و حدیث واحدی به طور مجزّا از مجموعه نظام معرفتی دین پذیرفته نمی شود، بلکه باید از فرایند اجتهاد گذر کند و حداقلاین که تلائم آن با سایر گزارههای دینی معلوم شود؛ که البته موافقت با هنجارهای عقل جمعی و عرفهای صحیح و دستاوردهای حقوق بشری نیز مورد تأیید گزارههای دینی هستند و ازاین رو، تلائمآیه و حدیث با اقتضائات عقل و جامعه عقلانی نیز از جمله شرایط اثردهیِ آن نصّ دینی در نظام سیاست جنایی اسلامی و حتی در کلّ فقه است. همچنین باید توجه داشت که در نظامسازی برای سیاست جنایی اسلامی، ما فقط باآیات و روایات قطعیالصدور و قطعیالدلاله و براهین ناب فلسفی سروکار نداریم، بلکه اموری همچون خبر واحد، اجماعات علما و متشرعه، سیره و بناء عقلا، عرف، دانشهای تجربی و… که درجه قطعیت آنها غالباً در حد یقین نیست ولی در بسیاری از شناختهای ما از عالم و تصمیم گیریهای ما در زندگی تأثیرگذار است، نیز مواجهیم و همین است که فرایند اجتهاد به معنی دقیق و عمیق کلمه را بسیار پیچیده میسازد.
بااین توضیحات معلوم شد که اصلاً در حوزه معارف نظری دین، محدوده ممنوعهای برای عقل وجود ندارد و نمیتواند وجود داشته باشد، ما تمام بحث بر سراین است که احراز مصلحت واقعی احکام عملی، امری بسیار دشوار و بلکه قریب به محال است. علت مسألهاین است که انسان با بررسی تجربی، حداکثر به برخی از علل و شرایط موجود در اشیاء و امور پی میبرد نه به تمامی آنها. امور جزایی از همین زمرهاند. امااین نیز بدان معنا نیست که باب مصلحتسنجی را در اجتهاد برای نظامسازیِ سیاست جنایی اسلامی مسدود کنیم و صرفاً فقه را ترجمه و به قانون جزایی تزریق نماییم؛ خطایی فاحشی که از ابتدای پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی تا به امروز توسط مراجع تقنینی جمهوری اسلامیایران ارتکاب یافته و متأسفانه در قانون مجازات اسلامی ارتکاب یافته و حتی در قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲ نیز مجدداً تکرار شده است، که در فصل سوم رساله به طور مفصل تشریح و نقد و چارهاندیشی خواهد شد. به نظر میرسد با توجه به تحولات زمانه، دستکم دو نوع تغییر در احکام شرعی ضروری است تا فقه جزایی متحول گردد. تحول در فقه جزایی، خود از ملزومات تصحیح رویکردهای نامطلوب به سیاست جنایی اسلامی است. تحول اول، تحول در موضوعات احکام است و تحول در نوع دوم، نگرشهای جدید در بازخوانیآیات و روایات. رویکرد نواعتزالی و رویکرد مقاصدی به فقه، تحولاتی از نوع دوم هستند. در مقابل، متأسفانه شکل گیری اشاعره در مقابل معتزله، پیدایش اهل حدیث در برابر متکلّمان، شیوع اخباریگری در برابر جریان اجتهاد، نگرش عقلستیز و اجتماعگریز به خودِ اجتهاد، و پیدایش مکتب تفکیک در برابر جریانهای درخشان فلسفه اسلامی، بنیادگراییِ دینی با گونه های متنوع وهابیت و سلفیّت و جنبشهای طالبان و النصره و دهها گروهک تروریستی و شکنجهگر دیده میشوند که هریک به نوعی ادعای ضرورت اکتفا به متون نقلی (چه نصوص صحیح و چه غلط، تفاوتی ندارد) و پرهیز از هرگونه تلاش عقلی و معرفتیِ افزون بر پذیرش ظواهر کتاب و سنت را مطح می کنند؛ اردوگاه فکریِاینان تصویری عقلستیز و خشن و تروریستی و متوحش از اسلام و تمدن اسلامی ارائه میدهد و بر ماست که با کوچکترین مصادیق عقلستیزی و اجتماعگریزی در حوزه کار خود – یعنی در سیاست جناییِایرانِ اسلامی – مقابله کنیم.
ضعف اصلی فقه جزایی موجود و کل فقه معاملات موجود و گفتمان غالب بر آن، در درجه اولاین است کهاین فقاهتی ساختارگراست و انعطاف لازم را در مواجهه با موضوعات پیچیده و از آن پیچیدهتر، نظامسازی و سیاستگذاریِ اجتماعی – که سیاستگذاری جناییِ اسلامی/ایرانی از حوزه های سیاستگذاریِ اجتماعی است – ندارد و در واقع، به تعبیر یکی از محققان «فقاهت ساختارگرا در مقابل فقاهت اجتماعی و فقه اداره نظام زندگی مردم قرار دارد»[۷۷۴] و به گفته محقق دیگر «این نوع فقاهت توجه به مقتضیات زمان و مکان نمیکند و رویکردهای اجتماعی را در درون نظام استنباط احکام وارد نمیسازد»[۷۷۵]. در حالی که تنها به شرطی میتوان فقه را یک «علم دینی» نام نهاد که بتواند علمی باشد و علم زمانی علم است که بتواند ابزارِ کاملاً مفیدی برای تصرف در جامعه باشد و اصطلاحاً کارآمد باشد و کارآمدی خود را به عرصه اجتماعی بروز دهد. ثانیاً، علم – و اگر بخواهیم فقه را یک «علم دینی» بنامیم – تنها زمانی متّصف به «دینی بودن» می شود که بتوان به صورت منطقی و متدیک نسبت آن را با کتاب و سنت معلوم کرد. ثالثاً در باب ماهیت علم، عنصر اصلی «اراده و تأسیس» است، نه «کشف»؛ در حالی که فقه صرفاً در پی کشف است: کشف حکم ظاهری شرعی از راه دلیل تفصیلی. جدا ازاین کار کارویژهی فقه هرگز نظامسازی نیست بلکه پاسخ به مسائل شرعی است، بهاین نکتهی دیگر نیز باید توجه کرد که عدم تعیین حد و حدود برای دخالت گزارههای ارزشی و دینی در عرصه های مختلف سیاستگذاری اجتماعی – از جمله تدوین الگوی سیاست جنایی – مشکل معرفتشناسانهای را بر منظومهاین ارزشها تحمیل می کند و آناین که بدون داشتن حدودی برای حاکمیت فقه بر حقوق، دیدگاه ها پیراموناین امر روی به نسبیتگراییِ معرفتشناختی خواهد یافت و همین می شود که در وضع یک قانون جزایی، افراط در نگرش فقهی صورت میگیرد و قانون دیگری از دستاوردهای غربی ترجمه می شود؛ واین هر دو نوع قوانین عموماً با اقتضائا جامعهایرانی همخوانیِ مطلوبی ندارد.
چالش دیگر در مورد محسوب کردنِ فقه به مثابه یک علم دینی آن است که اگرچه شواهد تجربی نمیتواند گزارههای متافیزیکی را ابطال کند، اما عدم کارایی داعیههای متافیزیکی و تنشِ آن داعیهها با هنجارهای خِرَد سلیم و هنجارهای برآمده از ادراک متعادل و سلیمالنفسِ آدمیانِ زمانه از زندگی و اقتضائات هنجارینِ آن به تدریج به کمرنگ شدنِ آن نصوص و داعیههای متافیزیکی نزد آدمیان میانجامد؛ اگرچه دولتها از آن داعیهها حمایت قانونی کنند و اصلاً قانون را بر بنیادِ آنها وضع نمایند.
البته نباید دین و فقه و فقه جزا را با افراط در اجتماعمحوری و اصرار بر عدول از شریعت و احکام جزایی اسلامی به خاطر ترس از فشارهای حقوق بشری و حقوق بین المللی و عوامل بروندینیِ دیگر خصوصاً نظریه های غربیِ جرم شناسی و سیاست جنایی، به اموری از سنخ تعلقات اجتماعی تنزل داد و معارف حق و باطل را همرتبه کرد، بلکه فقط باید دورنمایی را ترسیم کرد که در افقِ آن، مدل مطلوبی از تعاملبخشی به نیروهای سازنده سیاست جنایی اسلامی-ایرانی (یعنی منابع سهگانه شرع، غرب و عرف) برونداد شود و نظامسازی بر آن صورت گیرد.
بحث ما برقراری یک تعامل و داد و ستد بین آموزههای دینی و دستاوردهای علوم جدید است. سادهترین دلیل در ضرورت چنین تعاملیاین است که اصلاً در قبالاین علوم میخواهیم علوم جدیدی تأسیس کنیم؛ و اگر نه، پس دغدغه علوم دینی همانا دغدغهای بیمعناست؛ و اگر علمِ دینی در قبالاین علوم است، حداقل باید بااین علوم – نظریه ها و راهبردها و مدلهای مهمِ سیاست جنایی در مقیاس جهانی – آشنایی خوبی داشته باشیم. لذا با پیشفرض گرفتنِ ضرورت تعامل بین علوم جدید و اندیشه های دینی میتوان سیاستهایی را برای سیاستگذاران جامعه علمی کشور در حوزه و دانشگاه توصیه کرد که در درازمدت، به تحقق علم دینیِ مورد نظر بینجامد.این سیاستها حاصل حرکتی تعاملمحور بین علوم جدید و معارف اصیل دینی، همراه با إعمال دغدغه های ترتیبیِ لازم در فرایند تحصیل علم به هدف نظامسازی است.
به منظور اصلاح رویکرد سنتی به فقه و آثاراین رویکرد بر گفتمان رایج و سنتی پیرامون سیاست جنایی اسلامی، تغییر نوع نگاه رایج به فقه در برخی از عرصه ضروری است. اگرچه ورود فقها به حکومت، فقه را درگیر عرصه های زندگی اجتماعی کرد، اما هنوز در فضای کلی حوزه،این ورود آن طور که باید و شاید، مخصوصاً از جانب اساتید اصلی و مراجع معظّم تقلید محقق نشده است. برگزاری همایشهایی کلی و تألیف کتبی در راستای توجه به مسائل مستحدثه، هنوز گفتمان فقه و حوزه های ما را تغییر نداده است و به مرحله آمادگی برای ارائه خدمات معرفتی به پروژه های نظامسازیِ بومی - که پروژه تدوین الگوی اسلامی/ایرانیِ سیاست جنایی، از آن جمله است – دست نیافته است. امام خمینی (ره) تعریف فقه را از یک سلسله باید و نبایدهای فردی، به «تئوری اداره انسان از گهواره تا گور» تغییر داد و طبیعتاً چنین نگرشی به فقه نوعی تحول عمیق در موضوعاتی که فقیهان در دستور کار دروس خارج فقه خود قرار می دهند، باید پدید آورد؛ اما هنوز اغلب مجتهدان برجسته، موضوعات مورد تدریس خود را همان موضوعات سنتی قرار دادهاند و کمتر دیده می شود که فقیه برجستهای درس خارج فقه خود را به بررسی مسائل روز، مانند بانکداری، معاملات نفت و گاز، امکان مجازاتهای جایگزین حدود و قصاص قرار دهد واین امر ممکن استاین نگرش ناصواب را دامن زند که گویی اسلام و فقه شیعه پاسخی برآیاین مسائل ندارد و تنها اقتصادانان و متخصصات مدیریت و جرمشناسان توان اظهارنظر، و آن مهمتر توان نظریهپردازی برای نظامسازی، دارند. علاوه براین، جای برخی مباحث نگرشیِ کلان در فقه خالی به نظر میرسد؛ مانند فقه جرمشناسی. البته جای بسی شعف و امیدواری است که در دانشگاه قم، «جرم شناسی اسلامی»[۷۷۶] توسط استاد دکتر محمدعلی حاجیدهآبادی در مقطع کارشناسی ارشد و دکتریِ حقوق جزا و جرم شناسی تدریس می شود. در مقابل، کوششهای معرفتشناختیِ نسنجیدهای نیز برای تولید علوم انسانی اسلامی در مراکز پژوهشی قم و تهران به عمل آمده است که آن را شاید بتوان به حساب ناپختگی و علاقه هیجانی به خودنمایی در عرصه جنبش نرمافزاری و جنبش تولید علوم انسانی اسلامی گذاشت که در کشور به راه افتاده است. بی تردید، تولید فلسفههای مضاف تنها از عهده کسانی برمیآید که آشنایی عمیقی با فلسفه اسلامی و البته آشنایی نسبی با رشته علمی مذکور داشته باشند. حال اگر مسأله برعکس شود، معلوم نیست حاصل تلاش آنها، واقعاً در راستای اسلامی کردناین علوم قرار گیرد یا توجیه کردناین علوم؛ همچنان که مشخص شد رویکردهای مضر به گفتمان سیاست جنایی اسلامی دراین فصل، عموماً مبتلا بهایرادِ باور بهاینهمانیِ «سیاستهای حاکم بر فقه جزایی» با «سیاست جنایی اسلامی» بودند؛ وضعیتی که ریشه در عدم شناخت صحیحِ دانش سیاست جنایی و ماهیت آن و معنای «سیاست» دراین دانش است که البته با هر تدبیر و چارهاندیشیای متفاوت است و از همین رو است که نمی توان هر سیاست و تدبیری نسبت به امور جزایی را سیاست جنایی نامید. گاه برخی از تحصیلکردگان حوزه و یا دانشگاهیانِ حوزوی، به علتاین که شاید عمق لازم را در شناخت دانش سیاست جنایی کسب نکرده اند، به نگارش دراین عرصه ها و عرصه های مرتبط اقدام کرده اند که نتیجه آن، کنار هم گذاشتن برخی از مدلهای سیاست جنایی غربی با استنباطها از سیاستهای حاکم بر فقه جزایی است.
جدول نمایه چالشهای ذاتی و چالشهای انطباقی گفتمان سنّتگرای فقهیِ سیاست جنایی
چالشهای انطباقی | چالشهای ذاتی | |
مغایرت با الگوی مرجّح «تولید علوم دینی» | ضعف در کاربست مطلوب عقلانیت در سطح مبانی، منابع و سبک تحول |
۱ |
مغایرت با الگوی مرجّح بومیسازی علوم و راهبردهای مدیریت کلان اجتماعی |
ضعف در بهرهجویی از مصلحت | ۲ |
ناهمسویی با الگوی مطلوبِ تعاملبخشی میان فقه جزایی با علوم جزایی و الزامات و اقتضائات بین المللی و جهانی | خلط ایدئولوژی، شریعت، فقه و فهم دینی (هر سه با یکدیگر) |
۳ |
۲۸ . در حال حاضر از مصرف مواد مخدّر لذّتی نمیبرم.
کاملا موافقم موافقم نسبتا موافقم بینابین نسبتا مخالفم مخالفم کاملا مخالفم
۲۹ . اگر کمی مواد مخدّر اینجا باشد، من نمی توانم میزان مصرف ام را کنترل کنم.
کاملا موافقم موافقم نسبتا موافقم بینابین نسبتا مخالفم مخالفم کاملا مخالفم
۳۰ . اگر مواد مخدّر مصرف کنم احساس انرژی بیشتری خواهم داشت.
کاملا موافقم موافقم نسبتا موافقم بینابین نسبتا مخالفم مخالفم کاملا مخالفم
کاملا موافقم موافقم نسبتا موافقم بینابین نسبتا مخالفم مخالفم کاملا مخالفم
کاملا موافقم موافقم نسبتا موافقم بینابین نسبتا مخالفم مخالفم کاملا مخالفم
کاملا موافقم موافقم نسبتا موافقم بینابین نسبتا مخالفم مخالفم کاملا مخالفم
۳۴ . در اولین فرصتی که پیدا کنم، مواد مخدّر مصرف خواهم کرد.
کاملا موافقم موافقم نسبتا موافقم بینابین نسبتا مخالفم مخالفم کاملا مخالفم
کاملا موافقم موافقم نسبتا موافقم بینابین نسبتا مخالفم مخالفم کاملا مخالفم
کاملا موافقم موافقم نسبتا موافقم بینابین نسبتا مخالفم مخالفم کاملا مخالفم
کاملا موافقم موافقم نسبتا موافقم بینابین نسبتا مخالفم مخالفم کاملا مخالفم
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
کاملا موافقم موافقم نسبتا موافقم بینابین نسبتا مخالفم مخالفم کاملا مخالفم
کاملا موافقم موافقم نسبتا موافقم بینابین نسبتا مخالفم مخالفم کاملا مخالفم
کاملا موافقم موافقم نسبتا موافقم بینابین نسبتا مخالفم مخالفم کاملا مخالفم
کاملا موافقم موافقم نسبتا موافقم بینابین نسبتا مخالفم مخالفم کاملا مخالفم
۳۳ (۴/۹)
۵۰/۲
وسواسها و اجبارها
۶/۳۳ (۹/۵)
۱۳ (۱/۴)
۸۶/۲
۶/۱۳ (۹/۳)
۸۲/۲
در شکل ۱-۴ نمرات آزمودنیها برای افسردگی، اضطراب، عاطفه منفی و مثبت در خطوط پایه، طول درمان و پیگیری یک ماهه ارائه شده است. نتایج مربوط به شکل ۱-۴ نشان میدهد که در طی سنجشهای مکرر، نمرات آزمودنیها در افسردگی، اضطراب و عاطفه منفی، کاهش و برای عاطفه مثبت افزایش یافته است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
شکل ۱-۴٫ نمرات آزمودنیها در متغیرهای افسردگی، اضطراب، عاطفه منفی و مثبت در خط پایه، طول درمان و پیگیری یک ماهه
در شکل ۲-۴ نمرات آزمودنیها در مقیاس سازگاری اجتماعی، پرسشنامه افکار تکرارشونده منفی، مقیاس وسواسی- اجباری یل براون و پرسشنامه نگرانی ایالت پنسیلوانیا در سه مرحله پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری یک ماهه ارائه شده است. با توجه به شکل ۲-۴ میتوان این گونه نتیجه گرفت که نمرات آزمودنیها در این مقیاسها در پایان درمان و مرحله پیگیری یک ماهه کاهش یافته است.
شکل ۲-۴٫ نمرات آزمودنیها در متغیرهای افکار تکرارشونده منفی، عملکرد کلی، نگرانی و وسواس در پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری یک ماهه
شکل ۲-۴٫ نمرات آزمودنیها در متغیرهای افکار تکرارشونده منفی، عملکرد کلی، نگرانی و وسواس در پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری یک ماهه
نتایج این پژوهش موردی شواهد اولیهای برای اثربخشی این پروتکل فراهم کرد. افسردگی، اضطراب، عاطفه مثبت، عاطفه منفی، افکار تکرارشونده منفی، عملکرد عمومی، وسواس، نگرانی و شدت علایم اختلالهای اصلی و همراه، آماجهای اصلی درمان محسوب میشوند. مقایسه نمرات آزمودنیها در این متغیرهای آماجی حاکی از این است که درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی در کاهش شدت علایم اختلالهای اصلی و همراه، اضطراب و افکار تکرارشونده منفی بیشترین تأثیر داشته است. اگرچه این درمان در کاهش سایر متغیرهای آماجی نیز اثر مطلوبی داشته است.
اینگرام[۲۲۵]، هیز[۲۲۶] و اسکات[۲۲۷] (۲۰۰۰) در بررسی سنجش کارایی درمانهای روانشناختی به شش متغیر، اشاره کرده اند. آنها معتقدند که نتایج پژوهشهای مداخلهای را باید بر اساس این پنج متغیر بررسی کرد. نتایج پژوهش حاضر نیز بر اساس این پنج متغیر بررسی می شود:
۱- اندازه تغییر[۲۲۸]: با توجه به تشخیص اصلی در پژوهش حاضر، افسردگی، نگرانی و وسواس به عنوان آماج اصلی و عمومی درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی در نظر گرفته شدند. نتایج پژوهش حاکی از آن است که تغییرات نمرات آزمودنیها در این سه آماج به حد معنادار بالینی رسیده است، زیرا نمرات آزمودنیها در این متغیرها به زیر خط برش رسیده است (نقطه برش BDI-II، PSWQ و Y-BOCS به ترتیب برابر ۱۳، ۴۷ و ۱۴ است). این مسأله می تواند ناشی از کاهش معنادار افکار تکرارشونده منفی به عنوان یک متغیر فرآیندی باشد. از آنجایی که آماج فرآیندی این درمان، افکار تکرارشونده منفی است و از طرفی دیگر این سازه یک عامل بنیادین فراتشخیصی در اختلالهای اضطرابی و افسردگی محسوب می شود، میتوان این تغییر معنادار بالینی در آماجهای اصلی درمان را ناشی از تغییر سازه فراتشخیصی در طول درمان قلمداد کرد (مکاوی و همکاران، ۲۰۰۹؛ منسل و همکاران، ۲۰۰۸، کلارک و تیلور، ۲۰۰۹).
۲- عمومیت تغییر[۲۲۹]: نتایج پژوهش نشان میدهد که آزمودنیها در پایان درمان در تمامی متغیرهای افسردگی، اضطراب، عاطفه مثبت، عاطفه منفی، افکار تکرارشونده منفی، عملکرد عمومی، وسواس، نگرانی و شدت علایم اختلالهای اصلی و همراه به موفقیتهای درمانی قابل توجهی دست یافتند. در واقع درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی علاوه بر متغیرهای برآیندی (افسردگی، نگرانی، اضطراب، عاطفه مثبت، عاطفه منفی و وسواس) و متغیر فراتشخیصی فرآیندی (افکار تکرارشونده منفی)، قادر به تغییرات معنادار بالینی در حوزه سازگاری اجتماعی و عملکرد عمومی شده است. این تغییرات همه جانبه در زمینه اختلالهای اصلی و همراه می تواند شواهدی بر اثربخشی درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی در درمان علایم ناهمگون و همزمان اختلالهای اصلی و همراه باشد و در جهت غنیسازی و رشد اثربخشی پروتکلهای فراتشخیصی پیش رود (دوزوا و همکاران، ۲۰۰۹؛ نورتون و همکاران، ۲۰۰۸).
۳- میزان پذیرش[۲۳۰]: یکی دیگر از ملاکهای پنجگانه برای اثربخشی درمانهای روانشناختی میزان افت مراجعین در طول درمان است. همینطور که قبلاً اشاره شد یکی از مشکلات پروتکلهای شناختی رفتاری اختصاصی و لزوم ظهور درمانهای فراتشخیصی، افت مراجعین مبتلا به اختلالهای همایند و همزمان در حوزه اختلالهای هیجانی بود. در واقع، از یک طرف همبودی بالای اختلالهای اضطرابی و افسردگی با هم و از طرفی افزایش افت مراجعین در طول درمان به دلیل همین همبودی، زمینه را برای درمانهای فراتشخیصی فراهم کرد. نتایج پژوهش حاضر هم در جهت ادعای پروتکلهای فراتشخیصی است و همه آزمودنیها در طول درمان و مرحله پیگیری یک ماهه روند درمان را بدون ریزش طی کردند و شاید به همین دلیل بتوان درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی را جزو درمانهایی تلقی کرد که قابلیت پذیرش بالایی دارند. در واقع این درمان به دلیل ویژگیهای انعطافپذیری و مبتنی بر ماژول و تطابقاش با مشکلات همزمان شناختی، رفتاری و هیجانی، می تواند برای مراجع جذابیت داشته باشد.
۴- ایمنی[۲۳۱]: کاهش درجهبندی شدت بالینی و افزایش عملکرد و سازگاری آزمودنیها می تواند شواهدی مبنی بر ایمنی درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی باشد. در واقع این درمان نهتنها مشکل جدیدی برای مراجعان ایجاد نکرده است، بلکه شدت علایم مراجعان را هم در تشخیص اصلی و هم در تشخیصهای همراه کاهش داده است و قادر به افزایش عملکرد عمومی و خروج آنها از حوزه بالینی شده است.
۵- ثبات دستاوردهای درمان[۲۳۲]: نتایج یک ماهه پیگیری نشان میدهد که آزمودنیها توانستند نتایج مثبت پایان درمان در آماجهای اصلی را در تشخیصهای اصلی و همراه را تداوم ببخشند.
۲) شناسایی نقصهای پروتکل طراحی شده: هدف اصلی از اجرای مقدماتی پروتکل طراحی شده، شناسایی نقصهای اجرایی پروتکل در موقعیت و فضای بالینی بود. مهمترین نقصی که بعد از اجرای پروتکل فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده در مرجله مقدماتی مشاهد شد، مربوط به مشکل در تفهیم منطق تکنیکهای انعطافپذیری توجه (ماژول سوم) و تکنیکهای پذیرش و رها کردن کنترل (ماژول پنجم) بود که در ادامه این نقصها و راهبردهای اتخاذ شده برای رفع آنها توضیح داده شد.
یکی از مشکلاتی که در هنگام اجرای این پروتکل با آن مواجه شدیم، مربوط به تفهیم منطق تکنیکهای انعطافپذیری توجه به ویژه تکنیک آموزش توجه بود. دلیل قانع کننده برای این منظور احتمالاً ریشه در مسائل فرهنگی داشته باشد، چون برای مراجعین سخت است که دست از نشخوار فکری و نگرانی بردارند، چون فکر می کنند این افکار به آنها کمک می کند. بنابراین به راحتی به صورت آگاهانه یا غیر آگاهانه حاضر به کاهش یا قطع افکار تکرارشونده نیستند. بیشتر مراجعین قادر به تشخیص این مسأله نیستند که توجهشان بر خودشان، تفکرشان و احساسشان قفل شده است و مشکل اصلی و علت تجربه هیجانهای ناخوشایند آنها همین است. متأسفانه، معمولاً افراد نسبت به این فرایند آگاهی ندارند و تغییر آن برایشان دشوار است. گاهی مشاهده میشد که مراجعین هم زمان هم مشغول انجام تکنیک هستند و هم شروع به نشخوار فکری و نگرانی می کنند. در طول اجرای مقدماتی پروتکل، مشاهده میشد که گاهی مراجعین از تکنیکهای توجه آگاهی به عنوان وسیلهای برای اجتناب از هیجانها، وسیلهای برای کنترل اضطراب یا هراس یا به عنوان وسیلهای برای سرکوبی افکار وسواسی استفاده میکنند. برای غلبه بر این موانع، سعی شد زیانهای افکار تکرار شونده منفی مطرح شوند و به مراجعین این آگاهی داده شود که چطور این راهبردها مانع از حل مشکل آنها میشوند. سپس تلاش شد راهبردهای تعویق افکار تکرار شونده منفی را در کنار تکنیکهای آموزش توجه و توجه آگاهی انفصالی به مراجعین معرفی شود. همچنین بر این نکته تأکید شد که این تکنیکها نباید به عنوان راهبرد مقابلهای استفاده شود. استفاده از تکنیکهای انعطافپذیری توجه به عنوان راهبرد مقابلهای سودمند نیست، زیرا آن را به شکلی از اجتناب شناختی یا هیجانی مبدل میکند، مانع از پردازش هیجانی میشود و باورهای منفی دربارهی خطر و پیامدهای افکار و احساسها را تداوم میبخشد.
از دیگر مشکلات ایجاد شده در اجرای مقدماتی پروتکل، میتوان به شناسایی باورهای فراشناختی مثبت مربوط به افکار تکرارشونده منفی اشاره کرد. معمولاً مراجعین در شناسایی این باورها اظهار ناتوانی میکردند. برای رفع این مشکل، راهبرد عدم تناسب افکار تکرارسونده منفی با واقعیت که یک آزمایش رفتاری مورد استفاده قرار گرفت که توضیح آن به طور مفصل در پیوست ۱۱ ارائه شده است.
نقص دیگری که در اجرای مقدماتی پروتکل با آن مواجه بودیم مربوط به ماژول پنجم بود که مراجعین قادر به رها کردن راهبردهای کنترلی ذهن نبودند و گفتههای یکی از مراجعین هم مؤید این مطلب بود: «من آنقدر ذهنم را کنترل کردم و مسائل را پیش بینی کردهام، به این روز افتادم اگر کنترل نمیکردم چه بر سر من میآمد». برای تفهیم منطق درمان سعی شد از استعارههای دیگری مانند «استعاره ریگهای روان» و «تمرین عینیت بخشی» (در پیوست ۱۱ به طور کامل آمده است) استفاده شود تا مراجع متقاعد بشود کنترل خود را بر پدیده های ناخوشایند ذهنی از جمله افکار، تصاویر و خاطرات ناخوشایند رها کند.
۳) بررسی نظر متخصصین درباره ضریب تطابق جلسات درمانی با پروتکل: در این مرحله، به منظور ارزیابی اجرای پروتکل، جلسات درمانی مربوط به یک بیمار در پژوهش مقدماتی ضبط گردید و به همراه دستورالعمل درمانی گام به گام و مقیاس شناخت درمانی لیهی (به پیوست ۱۲ مراجعه شود)، برای بررسی ضریب تطابق جلسات درمانی با پروتکل، برای استاد راهنما و مشاور و یک فرد متخصص خارج از پژوهش که در این زمینه اطلاعات مناسبی داشتند، فرستاده شد. نتایج این ارزیابی به این شرح بود که نمره این افراد به درمانگر در آیتمهای تعیین دستور جلسه، گرفتن بازخورد، درک و فهم مطالب بیمار، مهارت های بین فردی، بکارگیری همکاری و مشارکت مراجع، زمانبندی و استفاده بهینه از زمان، اکتشاف هدایت شده، تمرکز بر شناختها یا رفتارهای کلیدی، راهبرد ایجاد تغییر، بکاربردن تکنیکهای شناختی رفتاری و تکلیف از ۱۰ نمره ۶/۸ بود. ایرادات وارد شده بیشتر در آیتم زمانبندی و استفاده بهینه از زمان، تکلیف، درک و فهم مطالب بیمار بود که این موارد یادداشت شدند و در فاز نهایی، یعنی کارآزمایی بالینی برطرف شدند.
به طور خلاصه، نتایج مربوط به ارزیابی متخصصین داخلی و خارجی درباره محتوا و اجرای مقدماتی پروتکل طراحی شده و همچنین پژوهش مقدماتی مربوط به اعتباریابی مقدماتی پروتکل فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی نشان داد که اولاً محتوای پروتکل طراحی شده از انسجام کافی برخوردار بوده و مبتنی بر درمانهای شناختی رفتاری و سازه افکارتکراشونده منفی بوده است. دوماً، پروتکل طراحی شده بر اساس نظر متخصصین داخلی و خارجی، قابلیت اجرایی دارد. سوماً، نتایج پژوهش مقدماتی نشان میدهد که پروتکل فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده از لحاظ کاربردی بودن، از اعتبار اولیه قابل قبولی برخوردار است.
در این قسمت به نتایجی اشاره می شود که در مرحله دوم پژوهش حاضر، به دست آمده است. مرحله دوم پژوهش به کارآزمایی بالینی پروتکل فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی مربوط می شود. برای بررسی اثربخشی این پروتکل طراحی شده، ۴۵ نمونه انتخاب شده که ملاکهای ورود و خروج پژوهش را کسب کرده بودند به طور تصادفی در سه گروه درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی، گروه درمان فراتشخیصی بارلو و گروه کنترل (لیست انتظار) گمارده شدند و پروتکلهای درمانی متناظر برای گروه های آزمایشی پژوهش ارائه شد. در ذیل نتایج مربوط به فرایند آزمایشهای انجام شده تنظیم شد. در بخش نخست، یافتههای توصیفی مربوط به ویژگیهای جمعیتشناختی و متغیرهای تحقیق به تفکیک گروه ها ارائه می شود. سپس به بررسی سؤالهای پژوهش پرداخته خواهد شد.
در این بخش، یافتههای حاصل از آزمون سؤالهای پژوهش به صورت جداول و نمودار ارائه میگردد. همانطور که در فصل سوم توضیح داده شد از بین ۴۵ شرکتکننده در پژوهش حاضر ۱۵ آزمودنی در گروه درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی، ۱۵ آزمودنی در گروه درمان فراتشخیصی بارلو و ۱۵ آزمودنی نیز در گروه کنترل لیست انتظار قرار گرفتند. ۲ نفر از آزمودنیها در گروه درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی به علت تغییر در میزان دارو، یکی از آزمودنیها در جلسه دوم و دیگری در جلسه سوم درمان از پژوهش خارج گردید. در گروه درمان فراتشخیصی بارلو ۱ نفر از آزمودنیها به دلیل فوت پدرش و عزیمت به شهر خود (بنا بر درخواست آزمودنی) پژوهش حاضر را ترک کرد. در گروه کنترل لیست انتظار هم دو آزمودنی که یکی از آنها به دلیل تغییر در نوع دارو و دیگری به دلیل نامشخصی از مسیر پژوهش خارج شدند. آزمودنیها در هر سه گروه قبل از درمان، پایان درمان و دوره پیگیری دوماهه با ابزارهای پژوهش، مورد ارزیابی قرار گرفتند.
در رابطه با مشخصات جمعیتشناختی آزمودنیهای مورد پژوهش، در مجموع ۱۹ نفر آزمودنی زن (۵/۴۷ درصد) و ۲۱ نفر آزمودنی مرد (۵/۵۲ درصد) در پژوهش حضور داشتند. میانگین سن آزمودنیها ۰۴/۲۱ با انحراف استاندارد ۸۳/۲ بود که دامنه سنی از ۱۸ تا ۲۴ را شامل میشد. در این پژوهش ۹۵ درصد از آزمودنیها مجرد بودند. از لحاظ تحصیلات هم تمامی آزمودنیها از دانشجویان مقطع لیسانس بودند. جدول ۷-۴ و ۸-۴ فراوانی اختلالات اصلی و همایند اضطرابی و افسردگی در گروه های پژوهش را نشان می دهند. تشخیصهای اصلی آزمودنیها در این پژوهش شامل اختلال اضطراب فراگیر (۷ نفر)، اختلال اضطراب اجتماعی (۹ نفر)، اختلال وسواسی- اجباری (۱۰ نفر)، اختلال افسردهخویی (۹ نفر) و اختلال افسردگی اساسی (۵ نفر) بود.
جدول ۷-۴٫ فراوانی اختلالات اصلی اضطرابی و افسردگی در هر یک از گروه های پژوهش
اختلال اصلی
درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی
فراوانی
درمان فراتشخیصی بارلو
فراوانی
گروه کنترل
فراوانی
حالت a) برای برخی قطعات منحنی مشخصهی ولتاژ- جریان مطابق شکل(a (2-9))میباشد که در این حالت، کلیدزنی بین نقاط A و B انجام می شود [۵۶].
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
حالت b) وضعیتی که مقاومت منفی با اثر حافظهای ظاهر می شود و دو حالت پایدار دارد. حالت اوّل مشابه حالت a و دومین حالت، وضعیت رسانشی است. وضعیت رسانشی با اعمال یک جریان باز گرداننده[۹۷] از بین رفته و قطعهی مورد نظر به حالت غیر رسانشی برمیگردد(شکل (b (2-9)) را ببینید).
شکل۲-۹) طبقه بندی حالات مختلف کلیدزنی]۲۳و۵۶[.
حالت c) کلیدزنی از مقاومت الکتریکی بالا به مقاومت الکتریکی پایین.
در این حالت نقطه عمل پایداری بین حالات مقاومت الکتریکی بالا (Off) و مقاومت الکتریکی پایین (ON) وجود ندارد. در این حالت وقتی اختلاف پتانسیل دو سر نمونه به مقدار معین آستانه VTh، میرسد یا بعبارت دیگر ولتاژ اعمال شده به نمونه به حد معینی میرسد، نمونه عمل کلید زنی را انجام میدهد و نمونه در صورتی به حالت غیررسانشی (Off) برمیگردد که جریان عبوری از آن به جریانهای پایینتر ازجریان نگهدارنده Ih، کاهش یابد. این نوع کلیدزنی را کلیدزنی آستانهای مینامند] ۵۴و۵۶، ۵۷-۵۹[. ( شکل (c (2-9)) را ببینید).
حالت d) کلیدزنی همراه با حالت حافظهای که در آن حالت OFF، مشابه حالت C است و حالت رسانشی (ON)، حتی با افت کامل ولتاژ، حفظ می شود. حالت OFF، با اعمال یک پالس جریان، دوباره برقرار می شود.حالت اخیر را کلیدزنی حافظهای مینامند [۵۸-۶۰، ۵۴و۵۶]. ) شکل (d (2-9))را ببینید).
حالت e) مقاومت منفی با ولتاژ کنترل شده (VCNR):
در این حالت، نمونه با مقاومت الکتریکی پایین، فعالیت خود را آغاز کرده، سپس با عبور از یک ناحیه مقاومت منفی در بالای Vc، به حالت مقاومت بالا گذار میکند. حتی وقتی که ولتاژ به سرعت کاهش مییابد، حالت مقاومت الکتریکی بالا حفظ می شود.( شکل (e (2-9)) را ببینید) [۵۶].
مواد آمورف را با دو حالت کلی متمایز می کنیم:
نوع A: شیشهی پایداری که در طول عمل، ساختار و ترکیب آن تغییر نمیکند که در کلیدزنی آستانهای با آن روبرو میشویم.
نوع B: مادهای که ساختار آن در وضعیتی تجدیدپذیر، تغییر میکند. این حالت در کلیدزنی حافظهای مشاهده میشود [۵۶].
۲-۱۳) کلیدزنی حافظه ای و آستانه ای
با توجّه به آنچه که در بخش قبل ذکر شد، میتوان گفت که وجه اشتراک دو فرایند کلیدزنی حافظهای و آستانهای[۹۸]، وجود یک ولتاژ آستانه (VTh )، برای شرح عمل کلیدزنی میباشد و اختلاف آنها در این است که در کلیدزنی آستانهای، برخلاف کلیدزنی حافظهای که حالت رسانشی (ON) حتی در جریانهای پایینتر از Ih، جریان نگهدارنده[۹۹]حفظ میشد، حالت رسانشی (ON) حفظ نشده و نمونه به حالت غیررسانشی (OFF) برمیگردد.
در حالت حافظهای، عمل کلیدزنی حافظهای از تغییر ساختار برگشتپذیر بین ماده آمورف با مقاومت الکتریکی بالا و حالت میکروبلوری با مقاومت الکتریکی پایین ناشی می شود که این تغییر ساختار در ناحیه فیلمانی جریان اتفاق میافتد و تبدیل ماده به حالت میکروبلوری در زمانی کوتاه پس از عمل کلیدزنی صورت میگیرد[۵۶]. یک پالس با جریان بالا و پریود کم ممکن است ناحیهی فیلمانی جریان را دوباره از حالت بلوری به حالت شیشه ای برگردانده سیستم بلوری به حالت بینظم تبدیل شود [۵۶و۵۷].
کوهن[۱۰۰] در سال ۱۹۷۲ با توجه به مشاهدات میکروسکپی فرایند بلوری شدن را قوت بخشید [۶۱]، که به طور کلی میتوان بلوری شدن قسمتی از ماده را ناشی از گرمای ژول ایجاد شده در نمونه، میدان الکتریکی قوی یا تمرکز حاملهای اضافی در مسیر جریان دانست [۵۶و۵۷].
برای روشن شدن موضوع به شکلهای ((a-b-c) ( 2-9)) توجّه کنید.
با توجه به شکلهای زیر، عمل کلیدزنی از حالت OFF به حالت ON با یک تأخیر زمانی tD، اتفاق افتاده و حالت حافظهای بعد از یک بازهی زمانی مخفی tlock-ON، پس از کلیدزنی برقرار می شود.
در حالت (a) نمونه بعد از پایان اعمال پالس ولتاژ Vp، به حالات غیررسانشی OFF برمیگردد در صورتیکه در حالت (b)، برای برگشت به حالت OFF، یک پالس جریان بازگرداننده مورد نیاز است. پس به طور کلیtLO، زمان مورد نیاز برای بلوری شدن شیشه در طول فیلمان جریان است که در این فرایند ایجاد می شود [۵۶].
شکل ۲-۱۰) نمایش پاسخ زمانی نمونه به پالس
a).کلیدزنی آستانهای b).کلیدزنی حافظهای c).تغییرات جریان عبوری از نمونه در کلیدزنی حافظهای]۵۶[.
بنابراین، میتوان چنین نتیجه گرفت که تغییر در رسانندگی نمونه، ناشی از تغییر رسانش ناحیهی فیلمان جریان (ناحیه تشکیل) میباشد و ولتاژ آستانه ثابت در عمل کلیدزنی، دلیلی بر فقدان فرایند تشکیل خواهد بود [۵۷].
ولتاژ آستانهیVth، عموماً بین ۳ تا ۱۰۰۰ ولت قرار دارد و در فواصل جدایی چند میکرون، با فاصلهی جدایی الکترودها متناسب است.
به دلیل شرایط مرزی الکتریکی و حرارتی ناشی از نوع و شکل مادهای که با الکترودها اتصال دارد در فواصل الکترودی بزرگتر، وابستگی تابعی یکنواختی وجود ندارد.
بطور کلی میدان الکتریکی آستانه و ولتاژ آستانه با افزایش ضخامت لایهی نیمرسانای آمورف افزایش مییابد و با افزایش دمای نمونه، کاهش مییابد [۵۶و۵۷و۶۰].
۲-۱۴) مکانیسم کلیدزنی
فرایند کلیدزنی در نیمرساناهای آمورف، تنها توسط شکست حالت مقاومت الکتریکی بالا مشخص نمیشود بلکه مکانیزم هایی باید این فرایند را توجیه نمایند.
برخی [۲۲و۶۲و۶۴] کوشیدهاند این فرایند را براساس فرآیندهای گرمایی توجیه کنند و برخی دیگر [۲۳و۵۴] معتقدند فرایند کلیدزنی اساس الکتروگرمایی دارد و گروهی فرآیندهای الکترونیکی را مسئول پدیده مذکور می دانند [۶۳].
بطور کلی دو مدل در توجیه فرایند کلیدزنی مطرح می شود:
الف) مدل هموژن (متجانس)
ب) مدل نامتجانس
در ابتدا فرض اینکه لایههای نیمرسانا، در طول فرایند کلیدزنی، یکدست و آمورف باقی میمانند، وجود داشت. اما با آگاهی از تشکیل فیلمان جریان در داخل لایه نیمرسانای آمورف (تغییر ساختار لایه) مدل نامتجانس مطرح شد. در مدل متجانس دو راهبرد وجود دارد، یکی در نظر گرفتن فرایند کلیدزنی به عنوان فرایند گرمایی با تصحیحات الکترونیکی و دیگر اینکه آنرا فرآیندی الکترونیک با تصحیحات گرمایی در نظر بگیریم.
همچنانکه در بخشهای گذشته بیان شد، پدیده کلیدزنی ممکن است در ناحیهی فیلمانی با چگالی بالای جریان، ساختار ماده را به صورتی تغییر دهد که حتی با برگشت ماده به حالت OFF، ساختار اصلی تجدید نشود.
مهاجرت الکترونی و تشکیل نواحی بار فضایی نیز ممکن است به تغییر ساختار ماده بیانجامد که بعد از اینچنین فرآیندهایی، ماده مورد آزمایش معمولاً ولتاژ آستانه و مقاومت الکتریکی کمتری نسبت به حالت اصلی در حالت غیررسانشی OFF از خود نشان میدهد و در واقع ماده مشابه حالت همگن خود، عمل نمیکند. میتوان توسط پراش الکترون و میکروسکوپ الکترونی ناحیه بلوری محاط شده در زهدان شیشه ای[۱۰۱] را در نیمرساناهای آمورف مطالعه کرد، همچنانکه بلورهای سوزنی Te در جهت عبور جریان در آزمایشی در سال۱۹۲۷ میلادی توسط تماس[۱۰۲] و باسنل[۱۰۳]مشاهده شد و آنها این موضوع را ناشی از دمای بسیار بالا و میدان الکتریکی بالا در ناحیه فیلمان جریان عنوان کرده اند [۶۴].
به طور کلی رفتار مقاومت منفی در نیمرساناها و همه موادی که مقاومت الکتریکی آنها با افزایش دما به سرعت کاهش مییابد، دور از انتظار نیست، چرا که گرمای ژول، دمای داخل نیمرسانا را بالا برده و در اثر افزایش رسانش و تحرک حاملها، فلوی بیشتری از جریان مجاز به شارش از طریق ناحیه داغ میباشد. حالت پایا زمانی حاصل می شود که گرمای هدایت شده به نواحی دور از فیلمان جریان، معادل گرمای ژول تولید شده در ناحیهی فیلمان جریان باشد یا به عبارت دیگر مقدار گرمای ژول تولید شده به تعادل برسد[۶۵]. در این صورت میتوان معادله انتقال گرما را نوشته و شرایط مرزی را به کار برد، هر چند که حل عمومی معادله مذکور با شرایط مرزی واقعی قابل حصول نبوده و منوط به سادهسازیهای مختلفی میباشد ]۶۶و۶۵،۶۴،۶۱[.
کرول[۱۰۴] در سال ۱۹۷۳ نتیجه مطالعه خود را به این صورت بیان می کند:
تا زمانی که الکترودها چاهک کامل گرما هستند، هیچ رفتار مقاومت منفی و کلیدزنی روی نخواهد داد، اما میدانیم علیرغم بالا بودن رسانش گرمایی الکترودها، در نظر گرفتن الکترودها به صورت چاهکهای کامل گرما، صحیح نیست. بدینترتیب در مکانیزم گرمایی، گذار بین حالتهای مقاومت الکتریکی بالا و رسانش الکتریکی بالا، منحصراً ناشی از گرمای ژول به عنوان عامل افزایش دما و تغییر ساختار نمونه میباشد[۶۴]. در مدل الکتروگرمایی تشکیل کانال رسانشی داغ و ایجاد بارهای فضایی در مجاورت الکترودها به طور توأم در نظر گرفته می شود و در واقع این مدل، مدلی هیبرید از مدلهای الکترونیکی و گرمایی است [۲۳].
در ادامه به تفصیل نظریه های گرمایی، الکتروگرمایی و الکترونیکی برای توصیف پدیده کلیدزنی خواهیم پرداخت
۲-۱۴-۱) نظریه الکتروگرمایی[۱۰۵]
برای شیشههای اکسیدی از قبیل TeO2 – V2O5، در یک گسترهی دمایی مورد نظر، رسانش الکتریکی با رابطه(۲-۳۶) بیان می شود:
(۲-۳۹)
که در آن ، رسانش در دمای نامعین، ، انرژی فعال سازی،، ثابت بولتزمن وT دمای نمونه در مقیاس کلوین میباشد.
فرض میکنیم رابطه ولتاژ- جریان در این مواد با وابستگی اهمی (۲-۴۰) توصیف شود:
(۲-۴۰) V=R(T)
I، جریان بر حسب آمپر،V، ولتاژ بر حسب ولت وT، دمای حقیقی نمونه در مقیاس کلوین میباشد که این وابستگی به توان الکتریکی مؤثر عبارت است از:
(۲-۴۱)
، فاکتور اتلاف گرما در اثر رسانش ناقص گرما و To، دمای نمونه در جریان الکتریکی صفر میباشد.
با بهره گرفتن از رابطه(۲-۴۲) خواهیم داشت:
(۲-۴۲)
(۲-۴۳)
حل عددی این معادله، منحنیهای مشخصهی ولتاژ-جریان و مقاومت منفی را نشان میدهد. به شکل(۲-۱۱) توجّه کنید [۲۳].
- نتایج مربوط به پیمانکاران فرعى
- نتایج مربوط به اثربخشى سازمانى
امتیاز ۴۵۰
۱۱۵
۱۱۵
۸۰
۲۵
۱۱۵
نحوه امتیازدهی در جایزه بالدریج:
امتیازدهندگان معیارهای بالدریج پس از مشاهده سازمان با توجه به موارد زیر اقدام به امتیازدهی میکنند. چگونگی برآورده کردن نیازها و محل رد یابی آن بایستی مشخص باشد.
برای امتیازدهی یک مورد، امتیاز دهنده ابتدا بهترین دامنه امتیازی را که با آن مورد هماهنگی دارد، انتخاب میکند (مثلاً ۶۰-۵۰). این تصمیمگیری نیاز به توافق کلی ندارد. امتیاز واقعی در داخل دامنه تعیین شده، به قضاوت امتیاز دهنده در ارتباط با آن مورد بستگی دارد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
توجه:معیارها به دو قسمت شیوه و نتایج تقسیم شدهاندکه: در قسمت موارد شیوهها، امتیاز۵۰% بیان میکندکه شیوه مورد نظر اهداف اولیه این مورد راپوشش میدهد. امتیازات بالاتر بلوغ، تکامل و دستیابی بالاتر را بیان میکنند.
درقسمت نتایج، امتیاز۵۰% یک روند بهبود مشخصی را در رابطه با آن مورد بیان میدارد. امتیازات بالاتر بهبود بیشتری را در مورد عملکرد مشخص میسازد. (غلامی و نورعلیزاده، ۱۳۸۲: ۱۲).
اجرای جایزه ملی کیفیت بالدریج
اجرای این جایزه توسط انجمن کیفیت آمریکا صورت میپذیرد. مرور امتیازدهی و قضاوت برای تقاضاها شامل مشاهده سازمان، توسط صدها سازمان داوطلب از شرکت های آمریکایی، دانشگاهها، دولت، مشاوران و سایر سازمان ها انجام میپذیرد. این داوطلبان نقش کلیدی بسیار موثری دارند.
هیئت ناظران، سازمان را با سوالاتی درمورد فرایند مورد بررسی قرار میدهند تا از انجام فرایندهای مناسب و ایجاد بهبود مستمر، اطمینان حاصل کنند اما ناظران در قضاوت و ارزیابی واقعی متقاضیان مشارکت ندارند. هیئت ممتحنین از ۲۰۰ نفر براساس تخصص و تجربه آنها تشکیل میشود.
فرایند این جایزه دارای چندین مرحله است که اولین مرحله، بهبود سالانه معیار، راهنماها و فرایند کلی جایزه است. مرحله بعدی تکمیل فرم تعیین شایستگی توسط شرکت متقاضی است که شرکت متقاضی بایستی شایستگی خود را به اثبات رساند. سپس هر متقاضی فرم تقاضا را تکمیل میکند. در ادامه هر متقاضی در چهار مرحله، مورد بازبینی قرار میگیرد:
۱- مرور توسط حداقل ۵ نفر از اعضای هیئت ممتحنین.
۲- بازبینی و بررسی بهصورت اجماع و ارزیابی متقاضی با توجه به یافتههای مرحله.
۳- بازدید محل سازمان (کارخانه) برای مرور امتیازدهی در مرحله دوم.
۴- بازنگری قضاوت انجام شده و ارائه توصیهها (جان ریمپل، ۲۰۰۱: ۵۰).
همانطور که گفته شد در این روش ۷ معیار وجود دارد که این هفت معیار عبارتند از: رهبری، مدیریت فرایند کسب و کار، نتایج مالی، استفاده از اطلاعات و تجزیه و تحلیل، برنامه ریزی استراتژیک، منابع انسانی و تمرکز بر رضایت مشتری می باشند (غلامی و نورعلیزاده، ۱۳۸۲: ۱۲). در شکل ۶-۲ حوزه ها و معیارهای مختلف این مدل نمایش داده شده است:
اطلاعات وتجزیه و تحلیل آن
شکل ۶-۲ ) الگوی جایزه ملی کیفیت بالدریج (غلامی و نورعلیزاده، ۱۳۸۲: ۱۳)
۱۰-۲-۱۱-۲- الگوی مدل تعالی سازمانی[۱۰۸]:
سازمان ها بدون توجه به نوع فعالیت، اندازه و ساخار و یا میزان بلوغ سازمانی، به منظور کسب موفقیت دردست یابی به آرمان واهداف راهبردی خود نیاز به استقرار سیستم مدیریتی مناسب دارند.
مدل برتری بنیاد اروپایی مدیریت کیفیت (EFQM) ابزاری اجرایی جهت کمک به سازمانها برای اطمینان از تحقق استقرار سیستم مدیریتی مناسب، به وسیله سنجش میزان قرار گرفتن در مسیر برتری پایدار است و به آنها کمک می کند تا فاصله ها را شناسایی و سپس راه حل ها را با انگیزه بیشتر تعیین کنند (کارلوس، مارتین[۱۰۹]: ، ۲۰۱۳: ۴).
مدل تعالی سازمانی EFQM به عنوان الگویی جامع در سنجش توان عملکردی سازمان ها از طریق طراحی واجرای نظام ارزیابی عملکرد سازمان ها، میزان تحرک هوشمندانه آنها در طراحی مطلوب مسیر قرارداده وسطح کامیابی سازمان ها رادر نیل به تعالی مشخص می سازد (رازانی، ۱۳۸۳: ۱۴۰).
شکل ۷-۲ ) عناصر منطق رادار(RADAR) برای امتیاز دهی معیارهای مدل EFQM(رازانی، ۱۳۸۳: ۱۴۳)
۱-۱۰-۲-۱۱-۲- مفاهیم عناصر ویژه RADAR که باید تحقق یابند به شرح زیر است :
در قلب مدل منطقی به نام RADAR وجود دارد که از چهار عنصر زیر و با بهره گرفتن از حروف اول نام هر یک تشکیل شده است :
نتایج[۱۱۰]: آنچه که سازمان بدست می آورد.
رویکرد[۱۱۱]: آنچه را که سازمان برای اجراء، برنامه ریزی کرده است.
جاری سازی[۱۱۲]: آنچه که سازمان برای جاری سازی رویکرد ها انجام می دهد.
ارزیابی وبازنگری[۱۱۳]: آنچه که سازمان برای بازنگری و بهبود رویکرد انجام می دهد.
زمانی که این مدل در یک سازمان برای هدفی خاص، مثلاً خود ارزیابی استفاده می شود، عناصر رویکرد، استقرار، ارزیابی و بازنگری در منطق RADAR باید برای بررسی معیارهای توانمندسازها و عناصر نتایج برای معیارهای نتایج به کار گرفته شوند(کارلوس، مارتین: ، ۲۰۱۳: ۶).
الف- نتایج : نتایج گویای آن چیزی هایی است که سازمان به آنها دست می یابد. در یک سازمان برتر نتایج دربر گیرنده روندهای مثبت و یا عملکردهای خوب و پایدار، اهداف مطلوبی که به آنها دست یافته یا از آنها پیشی گرفته شده، مقایسه عملکردها با بهترین ها و نتایج ناشی از رویکردها است. علاوه بر این ارتباط نتایج با محدوده نیز در نتایج پوشش داده می شوند.
ب- رویکرد : رویکرد گویای آن چیزهایی است که سازمان برای انجام یا جهت انجام آنها برنامه ریزی کرده است. در یک سازمان برتر، رویکرد باید منطقی، دارای تعریف جامع بوده و فرایند ایجاد، متمرکز بر نیازهای ذینفعان و یکپارچه، یعنی پشتیبان خط مشی و راهبرد و نیز مرتبط با سایر رویکردها در مواقع مقتضی، باشد.
پ- استقرار : استقرار در برگیرنده آن چیزی است که سازمان برای استقرار رویکرد انجام می دهد. در یک سازمان برتر، رویکرد به شکل ساختار یافته در تمامی نواحی مرتبط به کار گرفته می شود.
ت- ارزیابی و بازنگری : ارزیابی و بازنگری دربر گیرنده چیزی است که یک سازمان برای ارزیابی و بازنگری رویکرد و استقرار آن انجام می دهد. در یک سازمان برتر رویکرد و به کارگیری آن به صورت منظم مورد اندازه گیری قرار میگیرد و فعالیتهای یادگیری مرتبط با آنها به طور منظم صورت می پذیرد و خروجی های هر دو برای شناسایی، اولویت بندی، طراحی و به کارگیری بهبودها مورد استفاده قرار می گیرد (کارلوس، مارتین: ، ۲۰۱۳: ۷).
شکل ۹-۲ ) الگوی جایزه ملی کیفیت EFQM و چارچوب نحوه توزیع امتیازات(رازانی، ۱۳۸۳: ۱۴۷)
۲-۱۰-۲-۱۱-۲- حوزه های مدل:
۱) حوزه راهبری:
تعریف : چگونه رهبران آرمان و مأموریت سازمان را ایجاد و دسترسی به آن را تسهیل می نمایند و ارزش های مورد نیاز برای موفقیت دراز مدت را ایجاد و آنها را از طریق فعالیت و رفتار مناسب به کار می گیرد و با مشارکت شخصی از ایجاد و به کارگیری سیستم مدیریت اطمینان می یابند.
معیارها : حوزه رهبری معیارهای زیر را تحت پوشش قرار می دهد :
<< 1 ... 295 296 297 ...298 ...299 300 301 ...302 ...303 304 305 ... 477 >>