ج-۲- پرخاشگری تربیت نشده اجتماعی‌‌: این افراد ضمن انجام تکراری رفتارهای‏ پرخاش‌گرانه در مقابل افراد و قانون از وضعیت‏ تربیت شده مناسبی بهره نمی‏برند و ممکن است‏ رفتارهای آنان موجب بر هم خوردن نظم‏ اجتماعی گردد. این افراد معمولا با مراجع‏ قانونی دچار دردسر و درگیری می ‏شوند. روانشناسان در تحلیل رفتار این دسته از افراد می‏گویند‌: «این‌گونه پرخاشگری می‏تواند معلول‏ هر موقعیت ناخوشایند یا ملال‏انگیز از قبیل درد، دلتنگی و غیره باشد. مهم‌ترین عامل در ایجاد اینگونه پرخاشگری از میان همه موقعیت‌های ملال‏ انگیز ناکامی است. اگر فردی در نیل به هدف‏ خود با شکست مواجه شود ناکامی حاصل احتمال‏ پاسخ پرخاش‌گرانه او را افزایش می‏ دهد (کریمی، ۱۳۷۵).

ج-۳- پرخاشگری تربیت شده اجتماعی‏ بدون خشونت‌: از مشخصه‏‌های بارز این افراد ممکن است دعوا بین همسالان و همکلاسی‏ها باشد که ضمن آزار و اذیت رساندن همدیگر بعد از مدت کوتاه آشتی نموده و می ‏توانند دوستی‏های خود را ادامه دهند. مطالعاتی که در زمینه پرورش کودکان به عمل آمده حاکی از این‏ است والدین که برای متوقف ساختن پرخاشگری‏ کودکان خود تنبیه سخت به کار می‏برند، دارای‏ کودکانی هستند که با این که در خانه خیلی‏ پرخاش‌گر نیستند، در مدرسه و در موقع بازی در خارج از خانه پرخاشگری زیادی ابراز می‏دارند (کریمی، ۱۳۷۵).

ج-۴- پرخاشگری تربیت نشده اجتماعی‏ همراه با خشونت‌: نگرش‌ها و الگوهای رفتاری که‏ کودکان در جریان رشد خود فرا می‏ گیرند شبیه‏ نگرش‌ها و الگوهای رفتاری است که در والدین‏ آن‌ ها دیده می‏ شود. گاهی شباهت بین فرزند و پدر و مادر از لحاظ ویژگی‌هایی مانند راه رفتن، اطوارها و زیروبم صدا بسیار چشمگیر است. از این نظر است که می‏گوییم کودک با پدر و مادرش‏ همانندسازی می ‏کند‌ (برکویتز، ۱۹۸۶).

مغز و پرخاشگری

به نظر نمی‏رسد که پرخاشگری جزء غریزی طبیعت انسان باشد و نیز به نظر نمی‏رسد که عناصر ژنتیکی به تنهائی آن را باعث شوند، ما نمی‏توانیم مغز را که مرکز کنترل پرخاشگری است مستقیما مطالعه کنیم. مغز رفتارهای پیچیده ما را کنترل و هدایت‏ می ‏کند. آیا در مغز جائی مخصوص پرخاشگری‏ وجود دارد؟ اگر چنین مرکزی در مغز باشد، باید انتظار داشت که هرچند وقت یکبار انسان دست به‏ پرخاشگری زند و چیزی نتواند مانع بروز آن‏ شود جز در مواقعی که آن بخش از مغز به‏ کمک جراحی برداشته شود. وجود چنین‏ مرکزی مورد قبول عده زیادی است. متأسفانه‏ چنین افرادی علل پرخاشگری را بسیار ساده‏ تصور کرده ‏اند و آن را بدرستی درک نکرده‏اند. اعتقاد به وجود مرکز پرخاشگری در مغز از مطالعه روی حیوانات و تحریک الکتریکی‏ بخش‌های آن و گاه حذف آن بخش‌ها از طریق‏ جراحی پدید آمده است. مطالعه روی حیوانات‏ نشان می‏ دهد هنگامی که مراکز خاصی در مغز تحریک می ‏شوند، خشم و رفتار تهاجمی‏ به صورت حمله روی می‏ دهد و به نظر می‏رسد که‏ مرکز خاص پرخاشگری تحریک شده است و ناحیه ‌کنترل کننده خشم ایزوله شده است. و نیز بنظر می‏رسد که این مراکز با انگیزش‏های‏ دیگر نظیر گرسنگی، تشنگی و میل جنسی‏ مرتبط هستند. تحریک سایر مراکز اثراتی ضد آنچه موردنظر است پدید می ‏آورد یعنی رفتار پرخاش‌گرانه قطع و حیوان آرام می‏ گیرد‌ (سخاوت، ۱۳۶۹).

با توجه ‌به این اطلاعات ممکن است فکر کنیم آنچه روشن نشده است این است که هنوز نمی‏دانیم این مراکز تحت تأثیر چه عواملی‏ به طور معمول برانگیخته می ‏شوند. امّا مسئله به‏ این سادگی نیست. اولاً امروز متوجه شده‏اند که مراکز متعددی‏ در مغز رفتار پرخاش‌گرانه را پدید می ‏آورد. ثانیاًً زمانی‏که این بخش‌ها را از مغز برداشته‏اند عکس العمل خشم باز هم بروز ‌کرده‌است. بنظر می‏رسد که تمامی مغز به نحوی در ایجاد پرخاشگری دخالت دارد. ثالثاً عکس العمل در مقابل تحریک مراکز مذکور به عوامل متعددی‏ بستگی دارد. مثلاً تصور کنید میمونی در کنار میمون دیگر در یک قفس قرار دارند. میمون اول در نزاع با سایر میمون‌ها به‏ دفعات با توفیق روبرو بوده است. وقتی ناحیه‏ پرخاشگری آن تحریک می‏ شود به میمون دیگر که مطیع او است حمله می‏برد امّا اگر همین‏ میمون با میمون سومی روبرو شود که در گذشته‏ مغلوب او شده است به هنگام تحریک مرکز پرخاشگری از او روی برمی‏گرداند و فرار می ‏کند. یعنی تحریک نقطهء معینی در مغز هم‏ خشونت و حمله و هم ترس و فرار را پدید می ‏آورد و بروز هریک از این حالات به گذشته‏ رابطه آن‌ ها باهم و جریان یادگیری مربوط می‏ شود. به طور خلاصه باید گفت که شبکه پیچیده‏ای‏ از عوامل محیطی و فیزیولوژیکی در تعیین‏ بروز پرخاشگری یا عدم بروز آن دخالت دارد. حاصل مشاهدات مشابه همان نتایجی است که‏ در رابطه با صفات ژنتیکی و پرخاشگری بیان‏ کردیم. مغز سازمانی است که توانایی یا زمینه‏ بروز پرخاشگری را در انسان فراهم می ‏کند. اما اینکه این توانایی یا زمینه به صورت رفتار پرخاش‌گرانه بروز پیدا می ‏کند یا نه. به عوامل‏ متعدد دیگر مربوط می‏ شود. اگر انسان این‏ زمینه یا توانایی را دارد به آن معنی نیست که‏ حتماً باید به مرحله اجرا درآید و یا اینکه بروز پرخاشگری امری طبیعی است‌ (سخاوت، ۱۳۶۹).

منشاهای خشم و رفتار پرخاش‌گرانه

۱-مورد حمله قرار گرفتن

یکی از عمومی‏ترین منشاهای خشم، مورد حمله قرار گرفتن یا اذیت شدن، به‏وسیله‏ شخص دیگر است تصور کنید که پشت چراغ قرمز هستید و راننده‏ی ماشین پشت‏سر شما بی‏درنگ بعد از سبز شدن چراغ، بوق‏ می‏زند. یا تصور کنید در حال خوان یک روزنامه هستید و کسی‏ غیرمنتظره یک لیوان آب پشت گردنتان بریزد، یا سرانجام تصور کنید واکنش یک دانش‏آموز را وقتی که او یک عقیده ای را در کلاس بیان‏ می ‏کند و کسی دیگر با او مخالفت می ‏کند و می‏گوید که او احمق است‏ که چنین عقیده‏ای دارد در همه‏ این نمونه ها، کسی کاری غیرمنتظره‏ نسبت به شخص دیگر انجام داده است بسته ‌به این که شخص آسیب دیده‏ چگونه می‏پندارد این که او اذیت شده است یا مورد حمله قرار گرفته‏ است، کاملاً ممکن است که شخص عصبانی خواهد شد و احساس‏ پرخاش‌گرآن‌های نسبت به منشا حمله می ‏کند‌ (بردبار، ۱۳۸۴).

۲- محرومیت

محرومیت دومین ریشه‏ی مهم خشم است. محرومیت برخورد با، یا، نرسیدن به مقصود است اگر شخص بخواهد به جایی برود اعمالی انجام‏ می‏ دهد، یا اگر بخواهد چیزی به دست آورد و در صورتی که بازداشته شود می‏گوییم محروم شده است یکی از اساسی‏ترین اصول در روان‏شناسی، محرومیت است که تمایل به برانگیختن احساسات پرخاش‌گرانه است‌ (بردبار، ۱۳۸۴).

اثر محرومیت ممکن است در دورنمای وسیع‏تر در جامعه بزرگ دیده‏ شود. رکود اقتصادی محرومیت را به وجود می ‏آورد که تا حدودی بر همه‏ تأثیر می‏ گذارد. مردم نمی‏توانند شغل به دست آورند یا چیزهایی را که‏ نیاز دارند بخرند و در همه‏ حالت‏های زندگیشان محدود می ‏شوند. نتیجه آن‌که حالت‏های مختلف پرخاشگری عمومی‏تر می‏ شود‌ (بردبار، ۱۳۸۴).

مدیریت خشم و خشونت

مدیریت خشم به معنای داشتن مهارت‌های خاص است که احساس‌های هیجانی و برانگیختگی فیزیولوژیکی ناشی از خشم را کاهش می‌دهد (انجمن روان شناسی آمریکا[۲۷]، ۲۰۰۴).


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 24 آذر 1401نظر دهید »

در قضیه « اتحادیه راه آهن مکزیک » کمیسیون مختلط از نظریه ماهوی قاعده طی مقدماتی مراجع داخلی حمایت نموده اینگونه اظهار داشت :

« مطابق حقوق بین الملل ، مسئولیت دولت تنها هنگامی محقق می‌گردد که شخص به همراه مراجع پیش‌بینی شده در قوانین داخلی کشور متخلف متوسل شده و احقاق حقی صورت نگرفته باشد … » [۱۰۴].

به نظر می‌رسد از آنجایی که به محض نقض تعهد توسط تابعی ، در صورت احراز شرایط ، موجبات مسئولیت ناقض تعهد فراهم می‌گردد . ‌بنابرین‏ به مجرد وقوع عمل ناقض بین الملل توسط تابعی ، مسئولیت بین‌المللی تابع متخلف محقق می‌گردد ، اما طی مقدماتی مراجع و ارکان ذیصلاح داخلی یک تکلیف مستقلی است که شخص متضرر می بایست بدان عمل نماید تا مرجع بین الملل ، رسیدگی به دعوا را بپذیرد . به عبارتی فعل ناقض حقوق از لحظه بروز ، متخلفانه و موجد مسئولیت بین‌المللی تابع متخلف است . اما طی مقدماتی مراجع به عنوان یک مانع عملی در جهت اعمال حمایت دیپلماتیک کاشف از آن می کند که فعل از همان ابتدا متخلفانه بوده و مسئولیت ایجاد گردیده است ، ضمن اینکه یک امر متعاقب اساسا نمی تواند اثری در ایجاد یا عدم ایجاد مسئولیت بین‌المللی داشته باشد . فلسفه وجودی طی قاعده مذبور نیز به نوعی موید این نظر می‌باشد .

مبحث دوم: اجرای قاعده طی رجوع به مراجع و ارکان ذیصلاح داخلی

بند اول- مفهوم قاعده رجوع به مراجع داخلی

یکی از شروط لازم جهت اعمال حمایت دیپلماتیک از ناحیه یک دولت جهت احقاق حقوق تفویت شده شخص متضرر ، قاعده « رجوع به مراجع داخلی بدون اخذ نتیجه » بدین معنی که شخص متضرر پیش از توسل به حمایت دیپلماتیک دولت متبوع جهت احقاق حقوق تفویت شده و مطالبه خسارت وارده به خود باید قبلا به مقامات ، مراجع داخلی صلاحیتدار اعم از دادگاه های اداری یا ماهیت حقوقی و دادگاه های محلی و … تابع متخلفی که موجب ورود خسارت به او گردیده مراجعه ، اقدام به طرح دعوی و احیانا طی تمامی مراحل دادرسی ( اعم از ابتدایی ، استیناف ، فرجام ) نموده اما نتیجه ای حاصل نگردیده باشد[۱۰۵] . ‌بنابرین‏ ادعای رفع خسارت از طریق بین‌المللی در قالب حمایت دیپلماتیک هنگامی قابل طرح است که شخص متضرر :

اولا ) به هیچ نحو نتوانسته باشد در مراجع و ارکان ذیربط داخلی ، به منظور رفع خسارت اقامه دعوی نماید .

ثانیاً ) به مراجع و ارکان ذیصلاح که واقعا در اختیار او بوده مراجعه نموده و نتیجه ای نگرفته باشد[۱۰۶] . دسترسی بیگانگان به مراجع داخلی برای احقاق حقوق خود از جمله حقوق عمومی است که برای بیگانگان پیش‌بینی شده و در واقع ضمانت اجرای حقوق آنان محسوب می‌گردد . حق مذبور تحت عنوان حق ترافع قضایی یا رجوع به مراجع داخلی مورد شناسایی قرار گرفته است[۱۰۷] . ‌بنابرین‏ هر کشوری مکلف است اجازه دهد که بیگانگان ‌به این مراجع دسترسی داشته باشند و عدم امکان دسترسی بیگانگان به مراجع مذبور ، آشکارا به معنی استنکاف از اجرای عدالت است و استنکاف از اجرای عدالت و احقاق حق موجبات مسئولیت بین‌المللی دولت را فراهم می‌سازد[۱۰۸] .

مؤسسه‌ حقوق بین الملل در این خصوص اظهار می‌دارد : « هنگامی که کشوری مدعی است خسارت وارده به یکی از اتباع او ناشی از نقض یک قاعده حقوق بین‌المللی بوده است ، بر اقدامات او در زمینه سیاسی یا قضایی اثری مترتب نیست مگر آنکه شخص خسارت دیده قبلا برای احقاق حقوق خود به مراجع و ارکان ذیصلاح تابعی که به او خسارت وارده مراجعه و کلیه مراحل پیش‌بینی شده را طی نموده باشد»[۱۰۹].

اساسا هنگامی که اشخاص در کشور خارجی اقامت دارند نه تنها وضعیت آنان تابع مجموعه قوانین و نظام حقوقی کشور متوقف فیه می‌باشد ، بلکه بلحاظ بیگانه بودن از یک حمایت بین‌المللی نیز برخوردار می‌گردند . چنانچه حقوق داخلی به حقوق اشخاص خارجی تجاوز نماید و نتواند حقوق ‌‌آنان را تضمین نماید ، حقوق بین الملل تحت شرایط خاص آنان را مورد حمایت خود قرار می‌دهد حمایت بین‌المللی مذبور هنگامی مصداق پیدا می‌کند که در حقوق داخلی کشور متوقف فیه اسباب و وسایل حمایت از شخص خارجی وجود نداشته باشد .[۱۱۰]

بند دوم- حدود اجرای قاعده رجوع به مراجع داخلی

اگرچه قاعده طی مقدماتی مراجع داخلی از ناحیه شخص متضرر از قواعد الزام آور حقوق بین‌المللی محسوب می‌گردد ، با این وجود در اجرا و رعایت آن هنگامی که تابع متخلف « کشور است می بایست دو نکته اساسی مد نظر قرار گیرد » .

الف ) سیستم قضایی از لحاظ عملی و حقوقی واجد وصف قضا باشند :

یکی از قواعد مسلم حقوق بین‌المللی این است که رعایت قاعده طی مقدماتی مراجع داخلی در صورتی ضروری است که اساسا در قوانین کشور متخلف راه های عملی برای جبران خسارت وارده وجود داشته باشد و مراجع داخلی عملا قادر باشند در اختلاف حقوقی ایجاد شده اظهار نظر نمایند و تصمیمات آن ها با حقیقت حقوقی سازگار باشد . به عبارتی قاعده مذبور صرفا در خصوص مراجع مؤثر و مفید مصداق دارد ، مراجعی که در خصوص استقرار عدالت حقیقتا قائل اطمینان باشند ‌بنابرین‏ چنانچه ثابت شود رجوع ‌به این مراجع در هر شرایط و اوضاع و احوال مفید به فایده نیست رعایت آن ضرورتی ندارد[۱۱۱] .

ب ) طی کلیه مراحل قضایی در قضیه مطروحه :

در رعایت قاعده مراجعه مقدماتی به مراجع داخلی نه تنها شخص متضرر ضرورتا جهت احقاق حقوق خود می بایست به مراجع داخلی صلاحیتدار مراجعه نماید ، بلکه باید کلیه مراحل مختلف موجود در سیستم دادرسی کشور متخلف را نیز طی نماید برای مثال ، چنانچه شخص متضرر به دادگاه بدوی مراجعه و پس از صدور رأی‌ از مراجعه به دادگاه های عالی تر خودداری نماید یا در نهایت از حکم صادره تجدید نظر خواهی ننماید . مراجع بین‌المللی جز در موارد استثنایی و به دلایل خاص ، حکم به رد دعوی می‌دهند . به عبارت دیگر کشور متبوع شخص ، محق به حمایت دیپلماتیک از او نمی باشد[۱۱۲] .

رویه قضایی بین‌المللی به کرات اصل مذبور را مورد تأیید و تصدیق قرار داده است . دیوان دائمی داوری لاهه در قضیه « کمپانی برق صوفیا » دعوی بین بلژیک و بلغارستان در رأی‌ ۱۴ آوریل ۱۹۳۹ با تأکید بر اصل مذبور اظهار داشت : « اجرای قاعده طی مقدماتی مراجع داخلی مشروط بر این است که شخص متضرر کلیه مراحل مختلف قضایی کشور را از جمله دیوانعالی کشور را پیموده باشد » [۱۱۳].

در قضیه « اینترهندل » دعوی بین ایالات متحده و سوئیس به دنبال توقیف دارایی های شرکت سوئیسی توسط ایالات متحده در سال ۱۹۴۲ و تعقیب ۹ ساله سوئیس ، دادرسی در دادگاه های ایالات متحده در سال ۱۹۵۸ جهت رفع مسدودیت دارایی هایش ، موضوع را در دیوان دادگستری بین‌المللی مطرح نمود.

پیش از صدور رأی‌ دیوان عالی ایالات متحده یکبار اینترهندل را جهت دادرسی حقوقی پذیرفته بود و سوئیس را از این استدلال که دعوی شرکت به طور نهایی مردود شناخته شده محروم ساخت . دیوان ادعای دولت سوئیس را بدین جهت که به تمام مراجع داخلی موجود متوسل نشده بود ، رد نمود[۱۱۴] .


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 24 آذر 1401نظر دهید »

استفاده از قرارداد B.O.T فواید بسیار زیادی را به همراه دارد به طوری که با به کار بستن این قرارداد بخش خصوصی می‌تواند در امور زیر بنایی و احداث پروژه ها سرمایه گذاری نماید و این امر به نوعی موجب خصوصی سازی می‌گردد از طرفی، رشد و توسعه اقتصادی تا حد بسیار زیادی از طریق سرمایه گذاری در امور زیر بنایی امکان پذیر است و به کار بردن قرار داد B.O.T موجب جذب سرمایه های خارجی و داخلی می‌شود. (شیروی، ۱۳۸۰، ص ۳۱)

با انعقاد قرار داد B.O.T کنسرسیوم طرف قرارداد مکلف به اجرای تعهداتی می‌باشد که آن ها را می‌توان به سه مرحله تقسیم نمود مرحله اول: که بر طبق آن کنسرسیوم مکلف به ساخت تأسیسات و انجام پروژه در مدت زمان معین است در این مرحله کنسرسیوم ممکن است با پیمان کارانی که در اختیار دارد ساخت پروژه را به عهده بگیرد یا حتی ساخت تأسیسات و انجام پروژه را به پیمان کاران دیگری خارج از کنسرسیوم ارجاع دهد.

مرحله دوم: در این مرحله کنسرسیوم طرف قرار داد اقدام به بهره برداری از پروژه می‌کند در این مرحله همانند مرحله ساخت، کنسرسیوم ممکن است ساخت تأسیسات را شخصاً یا از طریق پیمانکار برعهده بگیرد ولی در نهایت کنسرسیوم در برابر دولت مسئول خواهد بود در این مرحله هزینه های که برای انجام پروژه صرف شده از طریق بهره برداری مستهلک می‌شود (شیروی، پروژه های ساخت، بهربرداری و انتقال (B.O.T)، ص ۳۴)

مرحله سوم: این مرحله آخرین مرحله اجرای تعهدات کنسرسیوم در قبال دولت میزبان است و با انجام واگذاری پروژه از کنسرسیوم به دولت میزبان تعهدات کنسرسیوم به پایان می‌رسد. در این مرحله کنسرسیوم طرف قرارداد مکلف است کلیه حقوق و امتیازات که پس از ساخت پروژه از آن بهره‌مند بود را به دولت میزبان واگذار نماید و علاوه بر انتقال تجهیزات و ماشین‌آلات به دولت میزبان، کلیه روش بهره‌برداری و تولید را به نیروهای انسانی دولت میزبان آموزش دهد (ابراهیمی، ۱۳۸۱، ص ۱۳۷)

قرارداد سفارش ساخت و قرارداد B.O.T در پاره‌ای از موارد به یکدیگر شباهت دارند به طوری که در هر دو قرار داد سفارش ساخت موردی داده می‌شود و سازنده با مصالح و موادی که در اختیار دارد سفارش ساخت را تهیه می‌کند و پروژه ساخته‌شده پس از ساخت به‌طرف مقابل تسلیم می‌کند. ولی با اندکی تأمل و تدبر می‌توان این دو قرارداد را از یکدیگر تفکیک نمود.

اولاً موارد کاربرد و استعمال دو قرارداد باهم تفادت دارند: برای انجام طرح‌ها و پروژه های زیر بنایی از قرارداد B.O.T استفاده می‌شود و متعاقدین آن معمولاً دولت و بخش خصوصی هستند اما موضوع قرارداد سفارش ساخت می‌تواند ساخت اموال منقول (هواپیما، اتومبیل) اموال غیر منقول (ساخت سد و یا انجام پروژه های زیر بنایی) باشد و متعاقدین آن می‌توانند بخش‌های خصوصی، دولتی یا غیر آن باشد. و از این حیث قرا داد سفارش ساخت عام تر از قراداد B.O.T است. ثانیاًً در قراداد B.O.T سازنده پس از ساخت و بهره برداری از پروژه، آن را به صورت رایگان به دولت واگذار می‌کند و دولت و بخش خصوصی برای انجام پروژه ثمن و بهای را به سازنده نمی‌پردازد ولی در قرارداد سفارش ساخت، سازنده و صنعتگر کالای مصنوع را به رایگان نمی‌سازد بلکه در عوض ساخت کالا بهای را از سفارش دهنده دریافت می‌کند و جزء درموارد وجود توافق برخلاف آن، حق بهره برداری و استفاده از کالای مصنوع را پس از ساخت ندارد.

با وجود این گفته شده قرارداد B.O.T در چهارچوب قرارداد سفارش ساخت قابل انعقاد است بدین گونه که طرف دولتی، سفارش ساخت و انجام پروژه ای را بر طبق عقد استصناع (قرارداد سفارش ساخت) بدهد و ضمن عقد شرط گردد که سازنده پس از ساخت پروژه بجای دریافت بها به طور رایگان از پروژه ساخته شده بهره برداری کند (شنیور، ۱۳۸۸)

فصل چهارم

شرایط، احکام و آثار عقد استصناع

شرایط، احکام وآثارعقد استصناع

در این فصل عقد استصناع را از لحاظ آثارمختلفی که بر آن مترتب است مورد بررسی قرار می‌دهیم.

مبحث اول: شرایط صحت عقد استصناع

برای صحت انجام هر معامله ای لازم است شرایطی رعایت گردد که از آن تحت عنواع شرایط اساسی معاملات یاد می‌شود و در صورت ورود هر گوه خدشه ‌به این شرایط معامله باطل و یا غیر نافذ خواهد شد این شرایط در همه معاملات یکسان بوده و تفاوت عنوان معاملاتی تأثیری در اعتبار یا عدم اعتبار آن ندارد.

شرایط عمومی معاملات در حقوق ایران در ماده ۱۹۰ ق.م مدنی بیان‌شده است گرچه در برخی از موارد از حیث جزییات این شرایط در فقه و حقوق تفاوت‌هایی دارد ولیکن در کلیات و عناوین مشترک بوده و در کتب فقهی و حقوقی در ذیل ۴ عنوان بیان‌شده است این عناوین عبارت از:

۱٫ قصد و رضای طرفین

۲٫ اهلیت طرفین

۳٫ مورد معامله

۴٫ مشروعیت جهت معامله

گفتار اول: قصد و رضای طرفین

گرچه دو عنوان قصد و رضا در عبارات فقهی و حقوقی معمولاً در کنار هم و تحت یک عنوان می‌آید ولیکن دو عنوان مجزا داشته و از حیث آثار حقوقی هم متفاوت است برای روشن شدن تفاوت این دو موضوع لازم است ابتدا مراحلی که در یک رابطه حقوقی طی می‌شود تا معامله منعقد می‌شود را تصور نماییم.

در یک معامله فرد طرف معامله ابتدا قرارداد را با همه ارکان و عناصر آن در ذهن مجسم می‌کند و سود و زیان آن را می‌سنجد سپس میل و گرایش باطنی به انجام قرارداد پیدا می‌کند وتصمیم به ایجادان می‌گیرد وسرانجام طرفین با به کار بردن لفظ یا انجام عملی عمل حقوقی را در ذهن و عالم اعتبار ایجاد می‌کنند و با اعلام قصد و توافق طرفین قرارداد منعقد می‌شود

با توجه به مراحل مذکور منظور از رضا در اصطلاحات حقوقی همان میل و گرایش باطنی به انجام عمل حقوقی است و قصد ایجاد عمل حقوقی در عالم ذهن است که گاهی از آن به‌قصد انشاء تعبیر می‌شود (صفایی،۱۳۸۷، ص ۶۲)

در عقود باید طرفین قصد ایجاد معامله را داشته باشند والا معامله باطل خواهد بود اما این اراده علاوه بر این که باید در درون شخص وجود داشته باشد لازم است به نحوی نیز ابراز گردد تا آن را معتبر بدانیم فلذا اراده‌ای که در عالم خارج نشانه‌ای از آن مشاهده نگردد بی‌اعتبار است

برای ابراز اراده لزومی ندارد که حتماً آن را در قالب لفظ بیان کنند بلکه هر عمل یا نشانه یا نوشته‌ای نیز که قصد ایجاد معامله را از سوی طرف معامله نشان دهد کافی است (مواد ۱۹۱ و ۱۹۲ ق.م)

ازاینجاکه در عقود برخلاف ایقاعات عمل حقوقی از دو طرف تشکیل‌شده است ابراز اراده یک‌طرف معامله برای شکل‌گیری آن کافی نیست بلکه مادر عقود به تلاقی دو اراده نیازمندیم که از آن تعبیر به ایجاب قبول می‌شود ایجاب در حقیقت پیشنهاد انجام معامله با شرایط معین است ‌و قبول‌ اعلام پذیرش پیشنهاد مذکور است.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 24 آذر 1401نظر دهید »

به طور کلی اهمیت وفاداری به برند عبارت است از:

    1. افزایش حجم فروش بیشتر

    1. توانایی افزایش قیمت

  1. حفظ مشتری (همان منبع).

مفهوم وفاداری به برند هم به نگرش و هم به وفاداری رفتاری توسعه داده شده است. وفاداری رفتاری ‌به این معنا است که مشتریان مجدداً از همین برند خرید خواهند کرد؛ به نظر می‌رسد که وفاداری نگرشی نسبت به وفاداری رفتاری بادوام تر است و نشان دهنده تعهد رجحان دهی مشتریان می‌باشد و زمانی است که ارزش‌های منحصر به فردی از یک برند مشاهده می شود. گوناریز و استاثاکوپولوس[۱۳] در سال ۲۰۰۴ نشان دادند که وفاداری نگرشی ممکن است به افزایش وفاداری رفتاری منجر شود(عزیزی و همکاران،۱۳۹۱).

اعتماد

نگرش درک شده

مشارکت در انتظار فرصت فرضی

درگیر شدن: شناختی محرکی

شکل۲-۱- تأثیر وفاداری نگرشی بر افزایش وفاداری رفتاری(Mohsan and et al,2011)

وفاداری به مارک، هدف نهایی و غایی شرکتی است که دارای محصولی با علامت تجاری ویژه است. اولویت یا ترجیح خرید یک مارک ویژه در یک قفسه محصول توسط مشتری، وفاداری به مارک نام دارد. مشتریان دریافته اند که مارک تجاری مورد نظرشان به آن ها طرح و ترکیب محصولی سالم، دارای سطوحی از کیفیت با قیمت مناسب عرضه می‌کند. این ادراک مشتری پایه و اساسی برای تکرار خریدهای جدید می- شود. مشتریان در آغازه به طور آزمایشی محصولی را با علامت تجاری ویژه خریداری می‌کنند و پس از رضایت از آن به تکرار و ادامه خرید همان علامت تجاری یا مارک متمایل می‌شوند، زیرا به آن محصول آشناو مطمئن هستند. وفاداران به مارک تفکری اینچنین دارند: نسبت به مارک متعهد هستند، به دادن پول بیشتر برای یک مارک نسبت به دیگر ‌مارک‌ها تمایل دارند، مارک موردنظر را به دیگران توصیه می‌کنند(Upamannyu and Gulati,2014).

در دنیای امروز فروشندگان به علت رقابتی شدن بازار، برای مشتری ارزش بیشتری قائل هستند. حال این سؤال مطرح می شود چرا وفاداری به مارک دارای نتایج بسیار با اهمیتی است؟ سه دلیل اصلی برای پاسخ ‌به این سؤال وجود دارد: ۱- حجم فروش بیشتر: شرکت‌های آمریکایی که نیمی از مشتریان خود را در طول پنج سال از دست می‌دهند، سالانه ۱۳۰ درصد ضرر و خسارت از کاهش مشتریان خود می بینند. ین آمار نشان دهنده چالشهایی است که شرکت ها برای رشد در محیط رقابتی با آن روبه رو هستند. رسیدن به رشد سالانه یک درصد نیازمند افزایش فروش به مشتریان فعلی و جدید به میزان ۱۴ درصد است.کاهش خسارت مشتریان می‌تواند به صورت فزاینده رشد تجاری و وفاداری به مارک را بهبود بخشد. ۲- توانایی افزایش قیمت: مطالعات نشان می‌دهد که همان اندازه که وفاداری به مارک افزایش می‌یابد، مشتریان کمتر به تغییر قیمت حساسیت نشان می‌دهند. عموماً مشتریان حاضر به پرداخت قیمت بیشتر برای علامت تجاری دلخواه خود هستند. زیرا آن ها ارزش‌های بی نظیری در آن مارک یا علامت تجاری مشاهده کرده‌اند که گزینه های دیگر فاقد آن هستند. ۳- حفظ مشتری قبلی بهتر از جستجوی مشتری جدید است: وفاداران به مارک مایل به جستجوی مارک مطلوب خود هستند و کمتر به مزیت های رقابتی حساس هستند. نتیجه این کار هزینه ی کمتر برای توزیع، رقابت و بازاریابی است. مشتریان باید از ارزش خریدشان آگاهی یابند تا تشویق بشوند که خرید محصول را در آینده ادامه بدهند. به منظور تشویق خریدهای تکراری، تبلیغات قبل و بعد از فروش مهم هستند. علاوه بر ایجاد آگاهی و ترغیب مشتریان، تبلیغات صورت گرفته نگرشهای مشتریان را تقویت می‌کند تا این نگرش‌ها به صورت اعتقادات مشتری تکامل یابند و سرانجام به وفاداری تبدیل شوند. به عنوان مثال اکثر خوانندگان آگهی مسافرتی، آنهایی هستند که از سفر بر می‌گردند. تبلیغات رفتار و درک یک مسافر را قوی می‌کند. باید بخاطر داشت که تقویت رفتارها از تغییر آن ها آسانتر است و فروش زمانی شروع می شود که یک خریدار را به یک مشتری وفادار تبدیل کند(Szczepanska and Gawron,2011).

۲-۸- پیشینه تحقیق

۲-۸-۱- سوابق پژوهشی مربوط در خارج از کشور

عزیزه و همکاران (۲۰۱۲) تحقیقی تحت عنوان اینکه آیا ارتباط برند اعتماد برند را افزایش می‌دهد؟(مطالعه موردی: برندهای جهانی گوشی موبایل) انجام دادند و ‌به این نتیجه رسیدند که ارتباط یک طرفه و دو طرفه تاثیر مستقیمی بر رضایت مندی برند دارد. در تجزیه و تحلیل برند، به عنوان مثال ارتباط برند یک طرفه و ارتباط برند دوطرفه برند آیفون، برند نوکیا، تأثیر مثبتی بر رضایت برند دارند. ارتباط یک طرفه برند برای برند سامسونگ بر رضایت برند تأثیر مستقیم دارد اما ارتباط دوطرفه برند برای برند سامسونگ تأثیری بر رضایت برند ندارد. بر اساس نتایج تحقیق رضایتمندی از برند تأثیر مثبت و معناداری بر اعتماد برند دارد. همچنین ارتباط برند و رضایت برند مشوق اعتماد برند می‌باشد.ارتباط برند ارتباط مستقیمی بر اعتماد برند از طریق رضایت برند دارد.

یوپامانیو و همکاران[۱۴](۲۰۱۴) طی بررسی تأثیر اعتماد برند، تصویر برند بر وفاداری مشتریان نسبت به برند ‌به این نتیجه رسیدند که رابطه مثبت و معنی داری بین اعتماد به نام تجاری، تصویر نام تجاری و وفاداری به برند وجود دارد. در واقع اعتماد برند و تصویر برند تأثیر مثبتی بر وفاداری به برند دارد و همچنین همه متغیرهای جمعیت شناختی مانند سن، جنسیت و درآمد تأثیر مثبت و معنی داری با وفاداری به برند دارد.

رِحمان و همکاران (۲۰۱۴) مقاله ای با عنوان بررسی تأثیرات تجربه برند، رضایت و اعتماد بر وفاداری برند(مطالعه موردی: خدمات اینترنتی شرکت های مخابرات در پاکستان) ارائه دادند. این تحقیق بر اساس توسعه چارچوب نظری مطالعات پیشین انجام شد. این مقاله پیشنهاد می‌کند که چه چیزی عملی، مفید و واقع بینانه است و بازارها می‌توانند از چارچوب نظری تجربه برند، رضایت برند، اعتماد و وفاداری برند استفاده کنند. بر طبق نتایج تحقیق، تجربه برند تأثیر مثبت و معناداری بر رضایت برند و اعتماد برند دارد.

لین و همکاران[۱۵] (۲۰۱۱) در مقاله با عنوان تأثیرات ارزش ویژه برند، تعلقات برند، درگیری محصول و قصد خرید مجدد دوچرخه سواران، به بررسی ارتباط بین ارزش ویژه برند، تعلقات برند، درگیری محصول و قصد خرید مجدد در میان ۳۵۰ نفر از خریداران دوچرخه در تایوان پرداخته‌اند. نتایج حاصل از تحلیل مسیر نشان می‌دهد که ارزش ویژه برند به طور مستقیم تأثیر مثبتی بر تعلقات برند، درگیری محصول و قصد خرید مجدد دارد و همچنین تأثیر غیرمستقیمی از طریق تعلقات برند و درگیری محصول بر قصد خرید مجدد دارد.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 24 آذر 1401نظر دهید »

۲- مهارت حل مسأله :این مهارت عبارت است از تعریف دقیق مشکلی که فرد با آن روبروست. شناسایی و بررسی راه حل های موجود وبرگزیدن واجرای راه حل مناسب و ارزیابی فرایند حل مسأله به طوری که فرد دچار دغدغه و اضطراب نشود واز راه های غیر سالم برای حل مشکلات خویش استفاده نکند .

۳- مهارت تفکر خلاق : توانایی تفکر خلاق یک مهارت سازنده وپایه برای نیل به سایر مهارت‌های مرتبط با اندیشیدن است .در این مهارت افراد فرا می گیرند که به شیوه های متفاوت بیاندیشند واز تجربه های متعارف ومعمرلی خویش فراتر رفته راه حل‌هایی را خلق نمایندکه خاص و ویژه خودشان است.

۴- مهارت تفکر نقاد : این مهارت عبارت است از توانایی تحلیل عینی اطلاعات موجود با توجه به تجارب شخصی و شناسایی آثار نفوذی ارزش‌های اجتماعی ، همسالان و رسانه های گروهی بر رفتار فردی .

۵- توانایی برقراری ارتباط مؤثر : این مهارت به معنای ابراز احساسات ، نیازها ونقطه نظرهای فردی به صورت کلامی وغیر کلامی است .

۶- مهارت ایجاد وحفظ روابط بین فردی : مهارتی است جهت تعامل مثبت با افراد به ویژه اعضای خانواده در زندگی روزمره (دلیری،۱۳۸۳).

۲-۱-۶- ده مهارت اصلی وپایه‌ای مهارت‌های زندگی

این مهارت‌ها عبارتند از :

    1. مهارت خود آگاهی

    1. مهارت همدلی

    1. مهارت برقراری رابطه مؤثر

    1. مهارت روابط بین فردی سازگارانه

    1. مهارت تصمیم گیری

    1. مهارت حل مسأله

    1. مهارت تفکر نقاد

    1. مهارت تفکر خلاق

    1. مهارت مقابله با هیجان

  1. مهارت مقابله با استرس(دفتر برنامه ریزی و پرورشی وزارت آموزش وپرورش،۱۳۸۴).

مهارت‌های زندگی را می توان به علت نزدیکی وهمپوشی دوبه دو به پنج حوزه مانند زیر تقسیم کرد . برای ارتقای سلامت ، آموزش هر یک از این حوزه ها ، به صورت مهارت‌های عام واصلی زندگی ، باهدف ایجاد تونایی روانی و اجتماعی انجام می‌گردد .

خودآگاهی

و

همدلی

ارتباطات اجتماعی

و

ارتباطات بین فردی

تفکر خلاق

و

تفکر نقاد

تصمیم گیری

و

حل مسأله

مقابله با هیجان

و

مقابله با استرس

آموزش مهارت‌های زندگی به دو صورت انجام می‌گیرد :

۱-آموزش مهارت‌های زندگی به صورت کلی که با هدف ارتقا سلامت وبهداشت روان و ایجاد رفتارها وتعاملات سالم صورت می‌گیرد.

۲-آموزش مهارت‌های اختصاصی و ویژه باهدف پیشگیری از یک آسیب مشخص مانند آموزش مهارت قاطع بودن و در مقابل مشاور گروه جهت سوء مصرف مواد وغیره .

شواهد عملی نشان می دهدکه آموزش مهارت‌ها با این روش و در قالب یک برنامه گسترده ،نقش مهمی در پیشگیری اولیه دارد(دفتر برنامه ریزی و پرورشی وزارت آموزش وپرورش،۱۳۸۴).

آموزش مهارت‌های زندگی فرد را قادر می‌سازد تا دانش ،ارزش‌ها و نگرش‌ها را ه توانایی‌های بالفعل تبدیل کند و انگیزه و رفتار سالم داشته باشد وفرصت و میدان انجام چنین رفتارهایی را ایجاد نماید . مهارت‌های زندگی بر ادراک فرد از کفایت خود و اعتماد به نفس و عزت نفس اثر دارد وبنابراین نقش مهمی در سلامت روان دارد. همراه با افزایش سطح بهداشت روان ، مراقبت در خود و دیگران ، پیشگیری از مشکلات روانی و بهداشتی و مشکلات رفتاری افزایش می‌یابد(مهدی زاده،۱۳۸۲).

برخورداری از مهارت های زندگی فرد را برای غلبه بر تنش ها و مشکلات پیش رو که اقتضای زندگی فردی و اجتماعی است آماده می‌کند. مهارت های زندگی افراد را در رویارویی با شرایط زندگی توانمند می‌سازد. این مهارت ها می‌تواند تأمین کننده سلامت روانی ، اجتماعی و جسمانی افراد باشد. پایین بودن مهارت های زندگی موجب افت عملکرد تحصیلی روی آوردن آنان به رفتارهای پر خطر می‌گردد ( رامشت و فرشاد، ۲۰۰۹).

۲-۱-۷- مبانی نظری مهارت های زندگی

منگرولکر(۲۰۰۱) معتقد است نظریه هایی که به تحول بشر (خصوصاً” کودکان و نوجوانان) می پردازد و چگونگی رشد، یادگیری و رفتار آن را توضیح می‌دهند؛ تشکیل دهنده زیر بنای اصلی مهارت های زندگی هستند. در این بخش به ۶ نظریه اشاره می‌گردد که در شکل گیری مهارت های زندگی نقش اساسی دارند. این نطریه ها عبارتند از: نظریه یاد گیری اجتماعی، نفوذ اجتماعی، حل مسایل شناختی، هوش چند بعدی، خطر و جهندگی و نظریه ی ساختار گرایی روان شناختی(خدابخش کولانی،۱۳۸۷).

۲-۱-۷-۱- نظریه یاد گیری اجتماعی[۱۰]

برنامه آموزش مهارت های زندگی بر اساس نظریه یادگیری اجتماعی بنا شده است. نظریه یاد گیری اجتماعی بر مبنای کارهای آلبرت بندورا معتقد است یادگیری فرایندی فعال و مبتنی بر تجزیه است. ‌به این صورت که کودکان هم از طریق دستور العمل ( گفتارهای والدین، معلمین و…) و هم از طریق مشاهده ی رفتار دیگران یاد می گیرند، رفتار آن ها نیز از طریق نتیجه و پاسخی به اطرافیان به آن ها نشان می‌دهند، اصلاح و تقویت می‌گردند. بنا براین کودکان از طریق تعامل اجتماعی و از طریق ارتباط کلامی، رفتارها را یاد می گیرند(خدابخش کولانی،۱۳۸۷) اصول اساسی این تئوری این است که رفتار های اجتماعی از طریق تقویت، آموخته و حفظ می‌شوند و در انجام یک رفتار، دارا بودن مهارت آن رفتار و احساس خود کارآمدی مهارت، اهمیت زیادی دارد. نظریه یاد گیری اجتماعی، اثر مهمی بر روی تحول مهارت های زندگی داشته است. از دیدگاه این نظریه لازم است کودکان به روش و مهارت هایی مجهز شوند که به آن ها کمک کند که با جنبه‌های درونی زندگی اجتماعی (از قبیل روش های کاهش تنیدگی، کنترل خود و تصمیم گیری) مقابله کنند. در بخش مهمی از برنامه ی مهارت های زندگی، از روش‌ها و فرایند های طبیعی استفاده می شود که کودک از طریق آن ها یاد می‌گیرد. به همین دلیل است که بخش اعظم مهارت های زندگی از طریق مشاهده، بازی کردن نقش و ارتباط با گروه همسالان انجام می شود.

۲-۱-۷-۲- نظریه نمره اجتماعی

این نظریه معتقد است که کودکان و نوجوانان که تحت فشار قرار می گیرند به سوی رفتار های مشکل آفرین مانند مصرف سیگار گرایش می‌یابند بععضی از منابعی که به کودکان فشار می آورند عبارتند از گروه همسالان پدران و مادران که رفتار نابهنجار اجتماعی دارند و الگوی کودک هستند و الگوهای منفی که از طریق وسایل ارتباط جمعی به کودکان منتقل می شود و در نظریه نفوذ اجتماعی به شناسایی این فشارها می پردازند و به کودکان آموزش می‌دهند که مانع فشار را شناسایی کنند و هم بتوانند در مقابل تقاضاهای آن ها پاسخ منفی بدهند.


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 24 آذر 1401نظر دهید »

1 ... 100 101 102 ...103 ... 105 ...107 ...108 109 110 ... 479

شهریور 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو
آخرین مطالب