مرحوم اصفهانی پس از نقل این دلیل میفرماید: عدم امکان تقیید مالکیت به زمان، توهمی بیش نیست، زیرا محدود شدن موجودات به زمان، گاهی بالذات است، همانند اعراض غیرقار. مثلاً حرکت که از اعراض غیرقار است از آنجا که تدریجی بوده و آن به آن از قوه به فعل میرسد. لذا قابل تقدیر و تحدید به زمان میباشد. اما گاهی، تقیید به زمان بالعرض است، مانند امور قار. این امور اگر چه ذاتاً با زمان قابل اندازهگیری و تحدید نیستند، اما از آنجا که در ظرف زمان قرار دارند و به بیان بهتر، زمان بر آن ها میگذرد؛ میتوان آن ها را با توجه به زمانهای مختلف، به بخشهای زمانی تقسیم کرد. به عبارت دیگر میتوان یک امر واحد را با قطعات مختلف زمان ملاحظه کرده، آن را با توجه به قطعات زمانی، تقطیع و تقسیم نمود (همان).
به عنوان مثال در مورد وقف که واقف، عین را بر بطون مختلف وقف میکند، مالکیت واقف که به وسیله وقف به بطون بعدی منتقل شده است، چیزی جز یک مالکیت واحد نیست، ولی همین امر واحد با توجه به قطعات زمان تقطیع میشود و برای هر طبقه از موقوف علیهم بخشی از مالکیت با توجه به زمان خاص آن اختصاص مییابد. بنابرین مالکیت، امری بسیط و غیرقابل تبعیض و تقسیم به قطعات است و معنای بسیط بودن مالکیت و عدم امکان تقطیع و تقسیم آن این است که نصف و ثلث و ربع و… ندارد؛ نه اینکه این امر بسیط را نتوان به اعتبار استمرارش در طول زمان تقسیم کرد.
علاوه بر پاسخ فوق میتوان گفت: مالکیت اساساً از اعراض نیست، بلکه صرفاً یک امر اعتباری است و لذا جعل و رفع و کیفیت اعتبار آن به دست منشأ اعتبار آن میباشد. بنابرین حتی اگر اشکال فوق را در مورد اعراض قار بپذیریم و اعراض قار را قابل تحدید و تقیید به زمان ندانیم، تفاوت ماهوی مالکیت با اعراض، مانع از طرح اشکال در مورد آن میشود.
۳-۱-۲- عدم امکان تقیید جواهر به زمان
دومین دلیل فلسفی که بر بطلان مالکیت موقت اقامه شده است، این است که مالکیت موقت در مورد اعیان امکانپذیر نیست، زیرا فلاسفه بر این عقیدهاند که جواهر، قابل تقیید به زمان نیستند و زمان نمیتواند برای تعیین و اندازهگیری جواهر به کار رود و از آنجا که عین هم از جمله جواهر است، لذا قابل تقدیر و تحدید به زمان نیست. مثلاً نمیتوان گفت، کتاب امروز، کتاب فردا و… و نمیتوان گفت این کتاب نسبت به زمانهای مختلف فرق میکند و یکی غیر از دیگری است. اما منافع از آنجا که از اعراض است، میتواند به زمان محدود شود و بر همین اساس تملیک منفعت موقت و محدود به زمان امکانپذیر میباشد، ولی در اعیان ممکن نیست، بنابرین تملیک موقت عین به دیگری قابل تصور نیست (توحیدی، ۱۳۷۱: ص ۴۸۸).
در پاسخ این استدلال باید گفت، درست است که عین از جمله جواهر است و لذا قابل تقدیر و تعیین به وسیله زمان نیست، اما تملیک موقت عین به معنای تقیید عین به زمان نیست. توضیح آنکه، هنگامی که شخصی فرضاً کتابی را برای مدت مشخصی به دیگری تملیک میکند، این شخص در حقیقت، مالکیت کتاب را مقید و محدود به زمان نموده است نه خود کتاب را و به بیان روشنتر تملیک موقت بدان معنا است که مالکیت عین در قطعه مشخصی از زمان به دیگری منتقل میشود نه آنکه عین مقید به زمان، به دیگری تملیک گردد و با توجه به سخنی که به نقل از اصفهانی در پاسخ دلیل اول نقل شد، هیچ اشکال و مانعی وجود ندارد که مالکیت با توجه به قطعات زمانی به قطعات مختلف تقسیم شود و تقسیم مالکیت یک عین با توجه به قطعات زمانی، مستلزم تقیید خود عین به زمان نیست.
از این گذشته، اگر این استدلال در مورد اعیان پذیرفته شود و تملیک موقت اعیان بر این اساس مورد تردید قرار گیرد، در بسیاری از موارد اجاره با مشکل مواجه خواهد شد، زیرا اجاره به نظر بسیاری از فقها عبارت است از تملیک منفعت در مقابل عوض معلوم و در موارد زیادی، منفعت مورد اجاره از اعراض نیست، بلکه از اعیان خارجی میباشد؛ یعنی منفعت عین مورد اجاره، خود از اعیان است مثل اجاره درخت برای میوه آن و اجاره زن برای شیر دادن. پذیرش استدلال یاد شده در مورد عدم امکان تملیک موقت اعیان، مستلزم تردید در صحت چنین قراردادهایی است، در حالی که غالب فقها چنین اجارهای را جایز و صحیح دانستهاند (خویی، ۱۳۷۱: ج ۲، ص ۳۰).
۳-۱-۳- قاعده تسلیط
دلیل دیگر بر بطلان مالکیت موقت، استناد به قاعده تسلیط میباشد. برخی از محققین بر این عقیدهاند که در حقوق اسلام با استناد به قاعده تسلیط، مالکیت سه ویژگی دارد که عبارتند از مطلق بودن، انحصاری بودن و دائمی بودن. ویژگی اخیر به این معنا است که وقتی فردی مالک چیزی شد، تا زمانی که مالک آن است، بدون مقید بودن به زمان خاص، حق استفاده و بهرهبرداری از آن را داشته باشد. یکی از تفاوتهای مستأجر و به طور کلی کلیه اشخاصی که از طرف مالک، حق استفاده و انتفاع از ملکی را پیدا میکنند، همین است که استفاده و بهرهبرداری مالک، مقید به زمان و وقت خاص نیست، ولی حق انتفاع اشخاص دیگر فقط در محدوده زمانی مشخصی امکانپذیر است. بنابرین ویژگی دائمی بودن مالکیت را میتوان از قاعده تسلیط استفاده کرد (محقق داماد، ۱۳۹۱: ص ۱۰۷).
سخن فوق قابل قبول به نظر نمیرسد، زیرا مفاد قاعده تسلیط آن است که اشخاص بر اموال خود مسلطاند و حق همه گونه تصرف و استفادهای را در اموال خود دارند، ولی این مسئله که مالکیت، دائمی است یا موقت، در قاعده فوق مورد اشاره قرار نگرفته است. به عبارت دیگر مضمون این قاعده عبارت است از تسلط کامل مالکین بر اموال خود و این معنا در مورد مالکیت موقت هم قابل جریان است. یعنی مالک در زمان مالکیت خود؛ چه مالکیت دائمی و چه موقت، مسلط بر مالش بوده، قادر به تصرف و استفاده از مالش میباشد. بنابرین نمیتوان دوام مالکیت را مستقیماً از این قاعده استنباط کرد.
ممکن است، گفته شود که مفاد قاعده تسلیط آن است که مالک، حق همه گونه تصرف و استفادهای را در مالش دارد و از جمله میتواند آن را معیوب کند یا از بین ببرد؛ نتیجه منطقیِ چنین تسلط و حقی آن است که مالکیت باید دائمی باشد، چرا که در مالکیت موقت، مالک حق چنین تصرفاتی را ندارد.