« بررسی نقش ارزیابی عملکرد در افزایش کار ... | دانلود مطالب پژوهشی در رابطه با بررسی رابطه میان سرمایه اجتماعی ... » |
ج) شگردها و شیوه های مبارزهی دشمنان با پیروان مکتب توحیدی.
۴-۱-۱) شگردها و شیوه های مبارزهی دشمنان با رهبران دینی:
در طول تاریخ ادیان الهی، رهبران امّتهای توحیدی بیش از همه امور دیگر مورد هجمهی دشمنان قرار گرفتهاند چون رهبری در نظام توحیدی از جایگاه ویژهای برخوردار است. از این رو دشمنان، تمام تلاش خود را در دشمنی با رهبری دینی به کار میگیرند. قرآن کریم در این باره میفرماید:
« کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّهٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ»[۵۵۷]: پیش از آنها قوم نوح و اقوامى که بعد از ایشان بودند (پیامبرانشان را) تکذیب کردند و هر امّتى در پى آن بود که توطئه کند و پیامبرش را بگیرد (و آزار دهد) و براى محو حق به مجادله باطل دست زدند امّا من آنها را گرفتم (و سخت مجازات کردم) ببین که مجازات من چگونه بود!
البته باید دانست که شیوه هایی که دشمنان اسلام برای مبارزه با رهبر حکومت اسلامی که از قدرت نفوذ و تأثیر در جبهه سیاسی و اجتماعی برخوردار است به کار میبرند همیشه به یک شکل ثابتی نیست، بلکه به تناسب زمانها و مکانهای مختلف، تاکتیک و شیوه های متناسبی را اختیار می کنند. این روشها از منظر قرآن کریم عبارت است از:
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۴-۱-۱-۱) ایجاد تردید و ابهام در بین مردم نسبت به حقانیّت رهبری:
یکی از حربههای دشمن و شگردهایی که علیه رهبری الهی به کار میگیرد ایجاد تردید و ابهام در بین مردم نسبت به مقام رهبری است البته در جوامع عقب افتادهای که به بلوغ فکری لازم نرسیدهاند، این حربه بیشتر مؤثر بوده است.
قرآن کریم در این باره میفرماید: « وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً - أَوْ یُلْقى إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّهٌ یَأْکُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً»[۵۵۸]
و گفتند: «چرا این پیامبر غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود؟! (نه سنّت فرشتگان را دارد و نه روش شاهان را!) چرا فرشتهاى بر او نازل نشده که همراه وى مردم را انذار کند (و گواه صدق دعوى او باشد)؟! یا گنجى (از آسمان) براى او فرستاده شود، یا باغى داشته باشد که از (میوه) آن بخورد (و امرار معاش کند)؟!» و ستمگران گفتند: «شما تنها از مردى مجنون پیروى مىکنید!»
کفار و مشرکان برای ایجاد تردید در حقانیت رهبری چنین میگفتند که: ادعاى رسالت، ایجاب مىکند که شخص رسول مثل ما مردم نباشد، چون حالاتى از قبیل وحى و غیره دارد که در ما نیست و با این حال چرا این رسول طعام میخورد و در بازارها راه مىرود، تا لقمه نانى بدست آورد؟ او باید براى اینکه محتاج کاسبى نشود، گنجى نزدش بیفتد و دیگر محتاج به آمدن بازار و کار و کسب نباشد و یا باید باغى داشته باشد که از آن ارتزاق کند، نه اینکه از همان طعامها که ما میخوریم استفاده کند، دیگر این که باید فرشتهاى با او باشد که در کار انذار کمکش کند.[۵۵۹]
قرآن کریم در آیات دیگری به این موضوع اشاره می کند: « قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ؟ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ»[۵۶۰]: (ولى) اشراف متکبر قوم او، به مستضعفانى که ایمان آورده بودند، گفتند: «آیا (به راستى) شما یقین دارید که صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟!» آنها گفتند: «ما به آنچه او بدان مأموریت یافته، ایمان آوردهایم.»
بزرگان قوم ثمود که در مقام انکار برآمده و دعوت صالح را تکذیب نمودند، به طبقات دیگر از مردم که دعوت آن پیامبر را پذیرفته و ایمان آورده مىگفتند چگونه از سخنان صالح و از آئین او پیروى مینمائید.[۵۶۱]
«وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ»[۵۶۲]: آنها که کافر شدند مىگویند: «تو پیامبر نیستى!» بگو: « کافى است که خداوند و کسى که علم کتاب (و آگاهى بر قرآن) نزد اوست، میان من و شما گواه باشند!
و همچنین آیهی: «ذلِکَ بِأَنَّهُ کانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَقالُوا أَ بَشَرٌ یَهْدُونَنا فَکَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَى اللَّهُ وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَمِیدٌ»[۵۶۳]: این به خاطر آن است که رسولان آنها (پیوسته) با دلایل روشن به سراغشان مىآمدند، ولى آنها (از روى کبر و غرور) گفتند: «آیا بشرهایى (مثل ما) مىخواهند ما را هدایت کنند؟!» از این رو کافر شدند و روى برگرداندند و خداوند (از ایمان و طاعتشان) بىنیاز بود و خدا غنى و شایسته ستایش است!
از مجموع آیات فوق چنین استفاده مىشود که آنها در واقع چند ایراد واهى به پیامبر اسلام (ص) داشتند که مرحله به مرحله از گفتار خود عقبنشینى مىکردند.
نخست معتقد بودند اصلاً او باید فرشته باشد، این که غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود مسلماً فرشته نیست! بعد گفتند: بسیار خوب اگر فرشته نیست لا اقل فرشتهاى به عنوان معاونت همراه او از سوى خدا اعزام گردد.
باز هم از این هم تنزل کردند و گفتند به فرض که پیامبر خدا بشر باشد باید گنجى از آسمان به سوى او انداخته شود! تا دلیل بر این باشد که او مورد توجه خدا است! و در آخرین مرحله گفتند: به فرض که هیچیک از اینها را نداشته باشد لا اقل باید آدم فقیرى نباشد؛ مانند یک کشاورز مرفه، باغى در اختیارش باشد که از آن زندگى خود را تامین کند! اما متأسفانه او فاقد همه اینها است و باز هم مىگوید پیغمبرم! و در پایان نتیجهگیرى کردند که این ادعاى بزرگ او در چنین شرائطى دلیل بر آن است که عقل سالمى ندارد.[۵۶۴]
بنابراین آیات فوق به خوبی میرساند که دشمنان برای ایجاد تردید در حقّانیّت رهبران، ایرادهای واهی مطرح می کنند تا از این طریق مسلمانان را نسبت به رهبرانشان بیاعتماد کنند و از این طریق بر آنها تسلط یابند.
۴-۱-۱-۲) شکستن قداست رهبری با بهره گرفتن از حربه تهمت و افتراء:
دشمنان، در صورت عدم توفیق در مرحله قبل، وارد مرحله ی دوم می شود، از آنجا که دشمن همیشه برای رسیدن به اهدافش به هر وسیله ممکن دست میزند و کاری به این که آن وسیله مشروع باشد یا نباشد، ندارد زیرا به نظر او هدف، وسیله را توجیه می کنند.
آیات قرآن کریم و صفحات تاریخ گواه بزرگی بر این فساد اخلاقی و حرکت خائنانه دشمن است. نمونههایی از این تهمتها و افترائاتی که قرآن کریم به آن اشاره کرده، از این قرار است:
۴-۱-۱-۲-۱) دگرگون کننده عقاید مردم:
دشمنان، برای شکستن قداست رهبری، دست به تهمت و افتراء و دروغ میزنند و میگویند: رهبران الهی، دگرگون کننده عقاید مردم هستند. قرآن در اینباره میفرماید:« وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِیأَقْتُلْ مُوسى وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ»[۵۶۵]: و فرعون گفت: «بگذارید موسى را بکشم، و او پروردگارش را بخواند (تا نجاتش دهد)! زیرا من مىترسم که آیین شما را دگرگون سازد و یا در این سرزمین فساد بر پا کند!»
قرآن در این آیه میفرماید که: فرعون گفت: که بیم آن دارم که فساد در این سرزمین پدید آورد به اینکه دستور الهى را موسى در آن سرزمین اجراء نماید و دستور فرعون ترک شود.[۵۶۶] البته روشن است که در اینجا، فرعون از تحریک احساسات مذهبی مردم سوء استفاده میکرد و حضرت موسی(ع)، را به عنوان دگرگون کننده عقاید مردم، معرفی می کنند.
۴-۱-۱-۲-۲) آشوبگر و فتنهانگیز:
دشمنان برای پراکنده نمودن مردم از گردِ وجود رهبر دینی، او را شخص آشوبگر و فتنهانگیز معرفی می کنند: « وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسى وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ»[۵۶۷]: و اشراف قوم فرعون (به او) گفتند: آیا موسى و قومش را رها مىکنى که در زمین فساد کنند و تو و خدایانت را رها سازد؟! گفت: به زودى پسرانشان را مىکشیم و دخترانشان را زنده نگه مىداریم (تا به ما خدمت کنند) و ما بر آنها کاملًا مسلّطیم!
قرآن کریم میفرماید: فرعون میگفت؛ گروهى از بنى اسرائیل به موسى ایمان آورده و در جامعه فساد و اختلاف ایجاد نموده، تبلیغات سوء مینماید و همواره مردم را به خداپرستى دعوت مینماید و صریحاً از پرستش خدا، مردم را باز میدارد و خدایان را هتک نموده و اختلاف دین و عقیده در جامعه پدید میآورند.[۵۶۸]
در نتیجه؛ فرعون، موسی(ع) و پیروانش را متهم به فتنهانگیزی و آشوبگری می کند و از این طریق موجب شکستن قداست رهبری از طریق حربه تهمت و افتراء می شود.
۴-۱-۱-۲-۳) شاعری دیوانه و افسونگر:
افراد لجوج و بیمایه هنگامی که در برابر عقلی بزرگ و بیمانند قرار بگیرند، یکی از نخستین وصلههایی که به او میچسبانند، جنون و افسونگری است. قرآن کریم، به کار گرفتن این شیوه ها به وسیله زورگویان و استعمارگران تاریخ برضدِّ پیشوایان حق و فضیلت را امری کلّی میشناسد و در اینباره میفرماید:
«کَذلِکَ ما أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ أَ تَواصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ»[۵۶۹]: این گونه است که هیچ پیامبرى قبل از اینها به سوى قومى فرستاده نشد مگر اینکه گفتند: «او ساحر است یا دیوانه آیا یکدیگر را به آن سفارش مىکردند (که همه چنین تهمتى بزنند)؟! نه، بلکه آنها قومى طغیانگرند.»!
در این آیه خداوند به این نکته اشاره می کند که این شیوه تمام دشمنان در مقابل پیامبران و رهبران دینی است و همچنین براى دلدارى پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) و مؤمنان مىگوید: تنها تو نیستى که هدف این تیرهاى زهرآگین تهمت قرار گرفتهاى «اینگونه است که هیچ پیامبرى قبل از اینها به سوى قومى فرستاده نشد مگر اینکه گفتند: او ساحر است یا دیوانه.[۵۷۰]
صاحب تفسیر نمونه ذیل آیهی فوق مینویسد: دشمنان، پیامبران را ساحر مىخواندند زیرا در برابر معجزات چشمگیرشان پاسخى منطقى نداشتند و مجنون خطاب مىکردند چرا که هم رنگ محیط نبودند و در برابر امتیازات مادى سر تسلیم فرود نمىآوردند.
بنابراین قرآن خطاب به پیامبر و مؤمنان میفرماید: نگران نباش و غم و اندوه به خود راه مده و بر استقامت و پایدارى و صبر و شکیبایى خود بیفزا که اینگونه گفتهها و نسبتهاى بىاساس همیشه در برابر مردان حق بوده است. سپس مىافزاید: آیا این اقوام کافر و معاند به یکدیگر توصیه مىکردند که این تهمت را به همه انبیاء ببندند؟ آنچنان هماهنگ و یکنواخت عمل مىکنند که گویى همگى در ما وراء تاریخ مجلسى تشکیل داده و به مشاوره نشسته و به یکدیگر توصیه نمودهاند که انبیاء را عموماً متهم به سحر و جنون کنند تا از نفوذ اعتبار آنها در توده مردم کاسته شود و شاید هر کدام مىخواستند از دنیا بروند بیخ گوش فرزندان و دوستان خود این سخن را مىگفتند و توصیه مىکردند.
سپس مىافزاید: بلکه آنها قومى طغیانگرند. این اثر روح طغیانگرى است که براى بیرون کردن مردان حق از صحنه به هر دروغ و تهمتى متوسل مىشوند و چون پیامبران با معجزات و دستورات تازه به میان اقوام مىآیند بهترین برچسب را این مىبینند که آنها را به سحر و جنون متهم سازند. بنابراین عاملِ وحدت عمل آنها همان روحیه واحد خبیث طغیانگرى آنها است.[۵۷۱]
البته پیداست که هدف دشمن از وانمود کردن چنین نسبتهای بیپایه به رهبران نظام الهی، ترور شخصیّت و منزوی کردن آنها میباشد.
۴-۱-۱-۲-۴) دروغگو و کاذب:
دشمنان، برای نیل به اهداف ناشایست خود و جدا کردن ملتها از رهبران، رهبران نظام اسلامی را دروغگو و کاذب میخوانند، قرآن در اینباره میفرماید: « … وَ ما نَرى لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذِبِینَ»[۵۷۲]: شاهده نمىکنیم و براى شما فضیلتى نسبت به خود نمىبینیم بلکه شما را دروغگو تصور مىکنیم!
صاحب تفسیر انوار درخشان در تفسیر آیهی فوق مینویسد: قوم شعیب (ع) در پاسخ دعوت و سخنان وى مىگفتند که گفتار تو از جمله افسانهسرائى و یاوهگوئى است که فکر و اندیشه خود را از دست داده باشد چه آنکه تو همانند ما فردى از بشر هستى و به طور حتم از ارتباط با عالم غیب بىبهره هستى هم چنانکه ما محروم و بىخبر هستیم بدین دلیل آشکارى دعوى تو به عنوان رسالت از جانب پروردگار بر خلاف حقیقت بوده و از دروغگویان هستى.[۵۷۳]
۴-۱-۱-۲-۵) گمراه و منحرف:
دشمنان در راستای بدبینی مردم نسبت به رهبری حق، او را فردی گمراه و منحرف به مردم معرفی میکردند، قرآن در اینباره میفرماید:
«قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ»[۵۷۴]: اشراف قومش به او گفتند:«ما تو را در گمراهى آشکارى مىبینیم!»
قوم نوح به جاى اینکه از دعوت اصلاحى این پیامبر بزرگ که توأم با نهایت خیرخواهى بود استقبال کنند، به آیین توحید بپیوندند و دست از ستم و فساد بردارند «جمعى از اشراف و ثروتمندان قوم او(که منافع خود را با بیدارى مردم در خطر مىدیدند و مذهب او را مانعى بر سر راه هوسرانیها و هوسبازیهاى خویش مشاهده مىکردند) صریحاً در جواب نوح گفتند: ما تو را در گمراهى آشکار مىبینیم.[۵۷۵]
کلمه« ملأ» به معناى اشراف و بزرگان قوم است و این طبقه از افراد اجتماع را از این نظر ملأ گفتهاند که هیبت آنان دلها و زینت و جمالشان چشمها را پر مىکند و اگر با این تاکید شدید نسبت ضلالت به او داده اند، براى این است که این طبقه هرگز توقع نداشتند که یک نفر پیدا شود و بر بتپرستى آنان اعتراض نموده، صریحاً پیشنهاد ترک خدایانشان را کند و از این عمل انذارشان نماید، لذا وقتى با چنین کسى مواجه شدهاند تعجب نموده، او را با تاکید هر چه تمامتر گمراه خواندهاند، این هم که گفتهاند: ما به یقین تو را گمراه مىبینیم، مقصود از«دیدن» حکم کردن است، یعنى به نظر چنین مىرسد که تو سخت گمراه هستی.[۵۷۶]
۴-۱-۱-۲-۶) سرچشمهی همه ناکامیها و بدبختیها:
« فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَهُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُون»[۵۷۷]: (اما آنها نه تنها پند نگرفتند، بلکه) هنگامى که نیکى (و نعمت) به آنها مىرسید، مىگفتند: «به خاطر خود ماست» ولى موقعى که بدى (و بلا) به آنها مىرسید، مىگفتند: «از شومى موسى و کسان اوست»! آگاه باشید سرچشمه همه اینها، نزد خداست ولى بیشتر آنها نمىدانند!
طبرسی در تفسیر آیه مینویسد: معناى آیه این است که اگر به فراوانى نعمت برسند، مىگویند: از جانب خداست و اگر دچار قحطى و خشکسالى شوند، آن را به تو (اى پیامبر) نسبت داده و مىگویند: از شومى تو است چنانکه آیه ی فوق درباره قوم موسى (ع) بیان می کند.[۵۷۸]
طبری در تفسیر آیه مینویسد: (انسان های) ضعیف الایمانها چون به فتح و غنیمت مىرسیدند مىگفتند: این از خداست و چون آشوب و قحطى و ناامنى که لازمه هر انقلاب است پیش مىآمد، مىگفتند: این از ناحیهی پیامبر(ص) است که اگر این مبارزه را شروع نمىکرد چنین نمىشد نظیر آنچه بنى اسرائیل به موسى مىگفتند: فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَهُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّه.[۵۷۹]
۴-۱-۱-۲-۷) ضعیف و ناتوان:
از جمله موضعگیریهای سرسختانه دشمن، این است که رسولان الهی و رهبری جبههی حق را ضعیف در ادارهی جامعه معرفی می کنند. قرآن کریم در این راستا میفرماید:
فرم در حال بارگذاری ...