وظیفه شناسی با دقت، قابل اعتماد، سخت کوش، منظم
پژوهشگران دیگر با دنبال کردن سر نخهایی که مک کری و کاستا فراهم کرده بودند فهرست های صفتی را درست کردند که ثابت شده آزمون های سریعتری برای این پنج عامل هستند. آزمودنی ها با انتخاب کردن واژه هایی که آنها را بهتر توصیف می کنند به این فهرست ها پاسخ می دهند. در یکی از این فهرست ها از ۱۰۰ صفت برای ارزیابی این پنج عامل استفاده شده است؛ در دیگری فقط ۴۰ صفت استفاده شده است (لو، کرانزلر، زو[۵۷] و همکاران، ۲۰۰۷). رویکرد موفق دیگری برای ارزیابی پنج عامل اصلی و صفات شخصیت آن ها، از مصاحبه ای ساخت دار استفاده می کند که شامل ۱۲۰ سؤال است که آزمودنی ها به صورت شفاهی به آن پاسخ می دهند (گرادینی، کلانینگر، ونری و همکاران[۵۸]، ۲۰۰۹).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
اشاره به این نکته اهمیت دارد که گر چه آزمون های دیگر به عنوان روش هایی برای ارزیابی پنج عامل اصلی ارائه شده اند ولی NEO روشی است که غالبا مورد استفاده قرار می گیرد (د راد، ۲۰۰۰؛ به نقل از شولتز، ۲۰۰۵). با این حال پژوهش نشان داده است که NEO مانند اغلب آزمون های شخصیت می تواند به وسیله رفتار آزمودنی هایی که می خواهند برداشت سازگاری روان شناختی مثبت به وجود آورند، تحریف شود (زیگ و وبستر[۵۹]، ۲۰۰۳).
بین عوامل برون گرایی و روان رنجور خویی مک کری و کاستا و ابعاد برون گرایی و روان رنجور خویی نظریه آیزنک شباهت وجود دارد. به علاوه، خوشایندی و وظیفه شناسی در مدل مک کری- کاستا می توانند بیانگر انتهای پایین بعد روان پریش خویی آیزنک باشد (کنترل تکانه). گشودگی همبستگی مثبت بالایی با هوش دارد. همین طور خوشایندی با مفهوم علاقه اجتماعی آلفرد آدلر همبستگی دارد.
بررسی دو قلو ها معلوم کرده است که از پنج عامل، این چهار مورد عنصر ارثی نیرومندتری دارند:
روان رنجور خویی، برون گرایی، گشودگی، و وظیفه شناسی. معلوم شده است که خوشایندی عنصر محیطی نیرومندتری دارد (حسن زاده, علی اکبری دهکردی, خمسه، ۱۳۹۱٫، برکمن[۶۰]، ۱۹۹۵).
پنج عامل در فرهنگ های شرقی غربی مشاهده شده اند، یافته ای که از عنصر ژنتیکی آنها حمایت می کند به گونه ای که مک کری و کاستا خاطر نشان کردند، به نظر می رسد پنج عامل اصلی وصفات آنها بیانگر «ساختار مشترک شخصیت انسان» هستند که از تفاوت های فرهنگی فراتر می رود (مک کری و کاستا، ۱۹۹۷). از جمله فرهنگ های متفاوتی که در آنها این پنج عامل و صفات آنها یافت شده اندعبارت از: بریتانیایی، آلمانی پرتقالی، چکی، ترکی، عبری، چینی، کره ای، ژاپنی، فرانسوی، فیلیپینی و کانادایی، به علاوه سرخ پوستان وساکنان اسپانیایی زبان ایالات متحده.
گرچه عوامل یکسانی در فر هنگ های متعدد متداول هستندولی تفاوت های عمده ای در اهمیت نسبی و پسندیدگی اجتماعی آنها مشخص شده اند. برای مثال، استرالیایی ها برون گرایی و خوشایندی را پسندیده تر از سه عامل دیگر می دانند. در مقابل، ژاپنی ها وظیفه شناسی را مهم تر از سایر عوامل می دانند. به عبارت دیگر، در جامعه ی ژاپن وظیفه شناس بودن برای فرد بیشتر از برون گرا بودن، خوشایند بودن، گشوده بودن، یا حتی ثبات هیجانی داشتن اهمیت دارد.
معلوم شد در هنگ کنگ و هندوستان، خوشایندی مهم ترین عامل است. در سنگاپور ثبات هیجانی مهم تر بود، در حالی که در ونزئلا ویژگی مهم قابل تحسین برون گرایی است. در شیلی، فنلاند، آلمان، هلند نروژ، ترکیه و ایالات متحده هیچ عامل واحدی از عوامل دیگر مهم تر نبود (ویلیامز، ساتروایت، و سیز[۶۱]،۱۹۹۸).
این عوامل در کودکان و بزرگسالان تشخیص داده شده اند. در پژوهش طولی آزمودنی های یکسانی را به مدت ۶ سال بر رسی کردند، معلوم شد هر پنج عامل از سطح بالای ثبات بر خوردارند (کاستا و مک کری،۱۹۸۸). برای مثال، افرادی که در کودکی از لحاظ خوشایندی بالا بودند در بزرگسالی نیز همین طور ماندند. در یک تحقیق که در فنلاند روی تقریبا ۱۵۰۰۰ دو قلوی ۱۸ تا ۵۹ ساله اجرا شد، درجه ی بالایی از ثبات برون گرایی و روان رنجور خویی در مدت ۴۰ سال فاصله سنی بین مردان و زنان یافت شد (ویکن، رز، کاپیرو و همکاران[۶۲]،۱۹۹۴). بررسی ۱۲۱ مرد و زن آمریکایی به مدت ۱۹ سال، از اواخر نوجوانی تا بزرگسالی، ثبات عوامل برون گرایی و روان رنجور خویی متوسط ولی از لحاظ آماری معنا دار را معلوم کرد (کارمیشل ومک گیو[۶۳]،۱۹۹۴). مقایسه افزون بر ۲۰۰۰ نوجوان آمریکایی و ۷۸۹ بلژیکی طی یک دوره چهل ساله نشان داد که عوامل برون گرایی، خوشایندی، و وظیفه شناسی ثابت ماندند، در حالی که گشودگی به تجربه (تجربه پذیری) در مردان و زنان افزایش یافته بود (مک کری، کاستا، تراسیانو و همکاران[۶۴]، ۲۰۰۲ ).
بیش از ۳۰۰۰ مرو زن دانشجو در زمانی که دانشجو بودند و نیز ۲۰ سال بعد، از نظر برون گرایی بررسی شدند. پژوهشگران همبستگی مثبت معناداری را بین نمرات آزمون در این دو سن پیدا کردند، بدین معنی که آنهایی که در کالج برون گرا بودند در میان سالی نیز برون گرا مانده بودند. این تحقیق همچنین نشان داد که آنهایی که در برون گرایی نمره بالا یی گرفته بودند به طوری که انتظار می رفت از آنهایی که نمره پایین گرفته بودند معاشرتی تر بودند. در ضمن کسانی که نمره بالایی گرفته بودند در صورتی که هنگام میان سالی با موقعیت های استرس زا روبرو می شدند بیشتر از آنهایی که نمره پایین کسب کرده بودند به جستجوی حمایت اجتماعی بر می آمدند (ون دراس و زیگلر،۱۹۹۷؛ به نقل از شولتز، ۲۰۰۵) در تحقیق دیگری، از معلمان دوره ی پیش دبستانی در خواست شد پیش بینی کنند که دانش آموزان آنها که در آن زمان ۳ تا ۶ ساله بودند در بیست سالگی چگونه خواهند بود. انتظار آنها بر اساس مشاهده ی رفتار کودکان، با نمرات این دانش آموزان در پنج عامل اصلی شخصیت مطابقت داشتند. این نتایج حکایت دارند که معلمان فرض کردند که رفتار پیش دبستانی با رفتار بزرگ سالی ارتباط نزدیکی دارد (گرازینو، جنسن- کمپلو سالیوان – لوگان،۱۹۹۸؛ به نقل از شولتز، ۲۰۰۵).
در چند تحقیق معلوم شد که برون گرایی با سلامت هیجانی همبستگی مثبت داشته در حالی که روان رنجور خویی با سلامت هیجانی همبستگی منفی داشت. پژوهشگران نتیجه گرفتند افرادی که از نظر برون گرایی بالا و از لحاظ روان رنجور خویی پایین هستند به صورت ژنتیکی برای ثبات هیجانی آمادگی دارند (کاستا و مک کری، ۱۹۸۴). در بررسی ۱۰۰ مرد و زن دانشجو معلوم شد آنهایی که از نظر برون گرایی بالا بودند بهتر از آنهایی که از این نظر پایین بودند توانستند با استرس زندگی روز مره مقابله کنند. برن گرایان همچنین به احتمال بیشتری در صدد حمایت اجتماعی بر می آمدند تا به آنها در کنار آمدن با استرس کمک کند (امیر خان، ریزینگر و سوویکرت[۶۵]،۱۹۹۵).
بررسی دانشجویان در ایالات متحده معلوم کرد آنهایی که در برون گرایی نمره بالایی کسب کردند از آنهایی که نمره پایین گرفتند در بین همسالان خود جایگاه بالاتر و اهمیت بیشتری داشتند (آندرسون، جان، کلتنر و گرینگ، ۲۰۰۱). آنهایی که از نظر برونگرایی بالا بودند، موقعیت های اجتماعی را فقط در صورتی که خوشایند بودند مثبت ارزیابی می کردند که این از اهمیت هیجان های مثبت در عامل برون گرایی خبر می دهد (لوکاس و دینر[۶۶]،۲۰۰۳).
پژوهش درباره دانشجویان معلوم کرد که ظرف مدت ۴ سال، برون گرایان تعداد بیشتری رویداد مثبت مانند نمره خوب، افزایش حقوق یا ازدواج را تجربه کردند. دانشجویانی که در روان رنجور خویی نمره بالایی گرفتند بیشتر برای رویداد های ناگوار مانند بیماری، افزایش وزن، جریمه رانندگی، یا نپذیرفته شدن برای دوره فوق لیسانس آمادگی داشتند (ماگنوس، دینر، فوجیتا و پاوت[۶۷]، ۱۹۹۳).
تحقیقی که در سوئد روی ۳۲۰ جفت دوقلوی همانند و نا همانند که با هم و جدا پرورش یافته بودند، در مورد آزمودنی های زن، رابطه بین متغیر های شخصیت و رویداد های خوشایند زندگی را تأیید کرد. زنانی که در برون گرایی و گشودگی به تجربه (تجربه پذیری) نمره بالایی گرفتند وقایع زندگی ناگوار به مراتب بیشتری را تجربه کردند (سادینو، پدرسون، لیخشنتاین، مک کرلین و پلامین، ۱۹۹۷؛ به نقل از شولتز،۲۰۰۵).
در تحقیق دیگری، افرادی که از لحاظ خوشایندی و وظیفه شناسی بالا بودند از کسانی که در این صفات پایین بودند، سلامت هیجانی بیشتری را نشان دادند (مک کری و کاستا، ۱۹۹۱). پژوهشگران دیگری معلوم کردند افرادی که از لحاظ روان رنجور خویی بالا بودند، مستعد افسردگی، اضطراب و سرزنش خویش بودند (جورم، ۱۹۸۷؛ پاکرز، ۱۹۸۶؛ به نقل از سروقد، ۱۳۹۱). بیماری جسمانی و پریشانی روانی بیشتری با نمرات بالاتر در عامل روان رنجورخویی ارتباط داشته اند. بررسی ۱۷۴ بیمار مرد و زن نبتلا به ناتوانی کلیوی که در مدت ۴ سال صورت گرفت، معلوم کرد آنهایی که در آزمون NEO از نظر روان رنجور خویی نمرات بالایی گرفتند از کسانی که در روان رنجور خویی نمرات پایین گرفتند ۵/۳۷ درصد مرگ و میر بیشتر داشتند.
از یک گروه ۴۸ نفره مردان سالم درخواست شد جزئیات مشکلات و خلق خویش را به مدت ۸ روز یادداشت کنند. نتایج نشان داد مردانی که در روان رنجور خویی نمره پایین گرفتند، این مشکلات را ناراحت کننده تر ارزیابی کردند (اسمیت، مک کنزی[۶۸]، ۲۰۰۶).
کسانی که از نظر گشودگی بالا هستند، دامنه وسیعی از تمایلات عقلانی دارند و به دنبال چالشها هستند. آنها در مقایسه با کسانی که نمره پایینی در گشودگی می گیرند، به احتمال بیشتری مشاغل خود را عوض می کنند، مشاغل مختلف را امتحان می کنند و تجربیات زندگی گوناگونی را تجربه می نمایند. تعجب آور نیست که افرادی که از لحاظ وظیفه شناسی بالا هستند، قابل اعتماد، مسئول و کارآمد بوده و معمولا از کسانی که در این صفت نمره پایین می گیرند نمرات بهتری در مدرسه و دانشگاه می گیرند (اسمیت، گلازر، رویز[۶۹] و همکاران، ۲۰۰۴). بررسی بیش از ۳۰۰ دانشجوی بریتانیایی معلوم کرد آنهایی که از لحاظ وظیفه شناسی بالا بودند، از نظر برنامه ریزی برای هدف های آینده منظم تر، منضبط تر و پیشرفت گرا بودند (کانر و آبراهام[۷۰]، ۲۰۰۱).
بررسی ۳۵۸ نوجوان و جوان دیابتی معلوم کرد آنهایی که در وظیفه شناسی نمره بالایی گرفتند در مورد کنترل کردن بیماری خود اطلاعات بیشتری را جستجو می کردند و درباره مر اقبت از خود جدی تر راز کسانی بودند که در وظیفه شناسی نمره پایین کسب نمودند (اسکینر، هامسون، فیف-شاو[۷۱]، ۲۰۰۲).
در تحقیق دیگری معلوم شد آزمودنی هایی که در عامل خوشایندی بالا بودند، یاریگر، کمک رسان، نوع دوست و صادق بودند (دیگمن[۷۲]، ۱۹۹۷). بررسی ۲۵ ساله ۱۹۴ سکنه فنلاند معلوم کرد آنهایی که در ۸ سالگی از نظر خوشایندی بالا بودند در مدرسه نمرات بهتری گرفتند و از آنهایی که از لحاظ خوشایندی پایین بودند مشکلات رفتاری کمتری داشتند. ۲۵ سال بعد، آنهایی که از لاظ خوشایدی بالا بودند در مقایسه با آنهایی که از این نظر پایین بودند، الکلیسم و افسردگی کمتری را گزارش دادند، سواق دستگیری کمتری داشتند و ثبات شغلی بیشتری را نشان دادند (لارسن، آینسورث، هاروپ[۷۳] و همکاران، ۲۰۱۳).
بررسی ۱۶۲۰ نفر که مبتلا به کاستی توجه/بیش فعالی تشخیص داده شده بودند معلوم کرد نشانه هایی مانند بیش فعالی، تکانش گری، بی توجهی و اختلال شناختی و رفتاری در آنهایی که نمره بالایی در خوشایندی گرفته بودند به نحو چشمگیری پایین تر از کسانی بود که نمره پایینی کسب کرده بودند (مارتل و نیگ[۷۴]، ۲۰۰۶).
اصطلاح تاب آوری در اصل و ابتدا در متالوژی برای نشان دادن قابلیت مواد برای برگشت به حالت اولیه بعد از کشیده یا فشرده شدن و مقاومت در برابر ضربه یا فشار مداوم استفاده شده است (گلدستین و بروکز،۲۰۰۳). در رشته کامپیوتر این اصطلاح نشان دهنده کیفیت دستگاهی است که با وجود نقص دراجزای سازنده اش به کارکرد صحیح خود ادامه میدهد و در طب وروانشناسی تاب آوری نشان دهنده مقاومت جسمانی، بهبود خود انگیخته وتوانایی برقراری مجدد تعادل هیجانی در موقعیت های تنش زا است (مورالس[۷۵]، ۲۰۰۷ به نقل از جعفری، ۱۳۸۹) و در واقع به ویژگی هایی اشاره دارد که در سرعت و میزان و میزان بهبود بعد از رویارویی با تنش مشارکت دارند (گلدستین و بروکز[۷۶]، ۲۰۰۵).
تاب آوری یا توانایی سازگاری مثبت با مصیبت و آسیب، یک موضوع روان شناختی است که در ارتباط با پاسخ فرد به سرطان، تنش آسیب زا و موقعیت های مشکل آفرین زندگی بررسی شده است. بعضی دیدگاه ها تاب آوری را به عنوان یک سبک مقبله ای پایدار در نظر می گیرند (گریف و نولتینگ[۷۷]، ۲۰۱۳). برای مثال وایو، فردریکسون و تیلور[۷۸] (۲۰۰۸) تاب آوری را یک صفت روان شناختی ثابت و با دوام در نظر گرفته اند. مفهوم تاب آوری به صورت های مختلفی تعریف شده است. لوتار و چیچتی[۷۹] (۲۰۰۴، به نقل از کمپل- سیلیس، کوهن و استین، ۲۰۰۶) تاب آوری را یک فرایند پویا می دانند که در آن افراد با وجود تجارب آسیب زا یا مصیبت بار، سازگاری مثبت نشان می دهند.
کامپفر[۸۰] (۱۹۹۹، به نقل از سامانی، جوکار و صحراگرد، ۱۳۸۶) باور داشت که تاب آوری بازگشت به تعادل اولیه یا رسیدن به تعادل سطح بالاتر (در موقعیت تهدید کننده) است و از این رو سازگاری موفق را در زندگی فراهم می کند. در عین حال کامپفر به این نکته نیز اشاره می کند که سازگاری مثبت هم ممکن است پیامد تاب آوری به شمار می رود و هم به عنوان پیشایند، سطح بالاتری از تاب آوری را سبب شود. وی این مسأله را ناشی از پیچیدگی تعریف و نگاه فرایندی به تاب آوری میداند. ماستن و کاتسوورث[۸۱] (۱۹۹۸، به نقل از گلدستین و بروکز،۲۰۰۵) دو شرط را برای توصف تاب آوری لازم می دانند: یکی قرار گرفتن در معرض خطر، آسیب یا تهدید و دیگری سازگاری مثبت در رویارویی با این عوامل. شرط اول به تجارب یا وقایعی اشاره می کند که توانایی بر هم زدن عملکرد طبیعی تا حدی که به پیامد های منفی منجر شود را دارد (ریلی و ماستن[۸۲]، ۲۰۰۵). اینها عوامل خطر زا نامیده می شوند. گارمزی[۸۳] (۱۹۹۳) عوامل مخاطره آمیز را شامل مواردی می داند که احتمال به وجود آمدن اختلال رفتاری یا هیجانی در فرد را در مقایسه با فردی که به طور تصادفی از میان جمعیت عمومی انتخاب شده است، افزایش می دهد. بنابراین اگر افراد در معرض آسیبی که مخل تحول طبیعی است قرار نگیرند و بر آن غلبه نکنند، به عنوان تاب آور توصیف نمی شوند. همان طور که آنتونی[۸۴] و بروکز و گلدستین مطرح کرده اند، ممکن است بعضی تاب آور به نظر برسند، زیرا آنها در معرض تجربه آسیب زایی نبوده اند (گلدستین و بروکز، ۲۰۰۵).
تاب آوری فقط پایداری در برابر آسیب ها یا موفقیت های خطر ناک نیست، بلکه شرکت فعال سازنده در محیط پیرامون خود است (کانر و دیویدسون[۸۵]،۲۰۰۳). در واقع همان طور که ریچاردسون (۲۰۰۲) بیان کرده، تاب آوری بیشتر از آنکه یک بهبود ساده از آسیب ومصیبت باشد، رشد یا سازگاری مثبت به دنبال دوره ای از برهم خوردن تعادل حیاتی است و برطبق نظر بونانو[۸۶] (۲۰۰۴) چیزی بیشتر از زنده ماندن با وضعیت تنش زاست و مترادف با آسیب ناپذیری نسبت به تنش نیست. نظریه های قبلی در مورد تاب آوری بر ویژگی های مرتبط با پیامد های مثبت در رویارویی با مصائب و ناملایمات زندگی تأکید داشته اند و عوامل حفاظتی بیرونی مثل مدارس کارآمد و رابطه با بزرگسالان حمایت گر را به عنوان عوامل ارتقا دهنده تاب آوری مؤثر دانسته اند. در حالی که نظریه های فعلی تاب آوری را موضوعی چند بعدی متشکل از متغیر های سرشتی[۸۷] مانند مزاج[۸۸] و شخصیت[۸۹] همراه با مهارت های خاص مثل حل مسأله می دانند که به افراد اجازه می دهد به خوبی با وقایع تنش زای زندگی مقابله کنند (کمپبل- سیلس، کوهن و استین، ۲۰۰۶).
پژوهش ها به طور پایا، شماری از ویژگیهایی که مرتبط با تاب آوری هستند را گزارش کرده اند؛ نظیر مراقبت حمایتی و مثبت، روابط خانوادگی، پدرومادری کردن شایسته، خوی بچه ها و توانایی شناختی بالا (ماستن، ۱۹۹۹).
۱- احساس ارزشمندی: پذیرفتن خود به عنوان فردی ارزشمند، قایل شدن برای خود و توانایی هایشان. بی قید و شرط دوست داشتن و سعی در شناخت نقاط مثبت خود و پرورش دادن آنها و از طرف دیگر شناخت نقاط ضعف خود و کتمان نکردن آنها. علاوه بر آن سعی می کنند که این نارسایی ها را با واقع بینی بر طرف کرده و در غیر این صورت با این ویژگی ها کنار می آیند.
۲- مهارت در حل مسئله: افراد تاب آور ذهنیتی تحلیلی- انتقادی نسبت به توانایی های خود و شرایط موجود دارند، در مقابل شرایط مختلف انعطاف پذیرند و توانایی شگفت انگیزی درباره پیدا کردن راه حلهای مختلف درباره یک موقعیت یا مساله خاص دارند. همچنین توانایی ویژه ای در تجزیه و تحلیل واقع بینانه مشکلات شخصی و پیدا کردن راه حل های فوری و راهبردهای دراز مدت برای حل و فصل مشکلاتی که به آسانی و سریع حل نمی شوند را دارا هستند.
۳- کفایت اجتماعی: این دسته از افراد مهارت های ارتباط با دیگران را خیلی خوب آموخته اند. آنها می توانند در شرایط سخت هم شوخ طبعی خودشان را حفظ کنند، می توانند با دیگران صمیمی شوند و در مواقع بحرانی از حمایت اجتماعی دیگران بهره ببرند؛ ضمن اینکه این گونه آدم ها می توانند سنگ صبور خوبی باشند، وقتی برایشان حرف می زنید می توانند خوب گوش می دهند و خودشان را جای شما می گذارند. در ضمن آنها طیف وسیعی از مهارت ها و راهبردهای اجتماعی شامل مهارتهای گفتگو، جراتمندی و گوش دادن، آمادگی برای گوش دادن به دیگران واحترام گذاشتن به احساسات و عقاید دیگران که در تعاملات اجتماعی بسیار مهم است را دارا هستند.
۴- خوش بینی: اعتقاد راسخ به اینکه آینده می تواند بهتر باشد، و هدفمندی و باور به اینکه می توانند زندگی و آینده خود را کنترل کنند و موانع احتمالی نمی تواند آنها را متوقف سازد.
از جمله مسائلی که در حوزه تاب آوری مطرح است، نقش صفات شخصیتی است. بر اساس مدل انتخاب-مقابله افتراقی بلوگر و زوکرمن[۹۰] (۱۹۹۵) راهبرد های مقابله ای مورد استفاده در رویارویی با تنش تعیین کننده پیامد های مثبت یا منفی هستند و نوع راهبرد های مقابله انتخاب شده به صفات شخصیتی افراد بستگی دارد (بارتلی و روش[۹۱]، ۲۰۱۱). در واقع طبق این مدل شخصیت از طریق تأثیر در میزان رویارویی با تنش، تأثیر در نوع واکنش به آن یا تأثیر در هر دو زمینه بر فرایند های مرتبط با تنش تأثیر می گذارد (لاندرو و کاستیلو، ۲۰۱۰). در نتیجه از آنجا که صفات شخصیتی خاص افراد به کارگیری راهبرد های مقابله ای متفاوت را ترغیب می کنند، افراد به صورت متفاوت به تنش پاسخ می دهند (بارتلی و روش، ۲۰۱۱).
از بررسی هایی که به نقش صفات شخصیتی در تاب آوری پرداخته اند، می توان به پژوهش هایی اشاره کرد که رابطه پنج عامل بزرگ شخصیت (روان رنجورخویی، برون گرایی، گشودگی، توافق و وجدان گرایی) را با تاب آوری بررسی کرده اند. این پژوهش ها در چند نتیجه با هم هاهنگ بوده اند. اول اینکه تاب آوری با روان رنجور خویی رابطه منفی معناداری دارد (کمپل-سیلیس، کوهن و استین، ۲۰۰۶). نتایج مطالعه کلیمر، کاون و وایمن (۲۰۰۰، به نقل از دیاتر-دیکارد، آیوی و اسمیت[۹۲]، ۲۰۰۵) نشان داد، عاطفه منفی که مشخصه روان رنجور خویی است، وجه تمایز کودکان تاب آور از کودکان ناسازگار است. دوم اینکه نتیجه بیشتر این مطالعات نشان داد که تاب آوری با برون گرایی رابطه مثبت معنی داری دارد (بشارت ۱۳۸۶).
بشارت (۱۳۸۶) گزارش کرده است که افراد برون گرا به تجربه هیجان های مثبت گرایش دارند و به آسانی به افراد دیگر دلبستگی پیدا می کنند. و به دنبال تعاملات اجتماعی هستند و هر دو عامل هیجان های مثبت و حمایت اجتماعی به طور مثبت با تاب آوری ارتباط دارد. مطالعه لنگوا[۹۳] (۲۰۰۲، به نقل از دیاتر-دیکارد، آیوی و اسمیت[۹۴]، ۲۰۰۵) نیز نشان داد که هیجان های مثبت پیش بینی کننده تاب آوری در ۸ تا ۱۰ سالگی است. توگید و فردریکسون[۹۵] (۲۰۰۴) در پژوهش خود با این عنوان که افراد تاب آور از هیجان مثبت برای سالم خارج شدن از تجارب هیجانی منفی استفاده می کنند، به این نتیجه رسیدند که هیجان مثبت به افراد کمک می کند بعد از تجارب تنش زا، از نظر روانشناختی و جسمانی به حال اول خود برگردند. همینوور[۹۶] (۲۰۰۳) در آزمایشی عوامل مرتبط با بهبود موفقیت آمیز بعد از وقایع منفی را بررسی کرد. در این مطالعه مدت زمان پاسخ هیجانی افراد به یک فیلم منفی اندازه گرفته شد. نتایج نشان داد که افراد با نمره بالا در برون گرایی و ثبات هیجانی (نقطه مقابل روان رنجور خویی) نسبت به کسانی که دارای نمره پایین در این صفات بودند، بهبود عاطفی سریعتری داشتند. بهبود از تجارب منفی ممکن است مسیری باشد که افراد تاب آور از طریق آن قادرند به طور فعال، تعادل حیاتی خود را در رویارویی با مصیبت ها حفظ کنند. نتیجه سوم بررسی ها این بود که تاب آوری با وجدان گرایی رابطه مثبت معناداری دارد (بشارت، ۱۳۸۶).
علاوه بر این مطالعات، پژوهش های دیگری رابطه سبک های مقابله با تنش و تاب آوری را بررسی کردند که به نتایج مشابهی دست یافتند. برای مثال مطالعه واتسون و هیوبارد نشان داد که افراد با ویژگی برون گرایی بالا، راهبرد های مقابله فعالانه و کسب حمایت اجتماعی را دنبال می کنند، در حالی که افراد با ویژگی های روان رنجور خویی بالا در شیوه های منفعلانه و نا مناسب مقابله شرکت می کنند و افراد با وجدان گرایی بالا از راهبرد های مقابله ای نامناسب دوری می کنند.
سامانی، جوکار و صحراگرد (۱۳۸۶) به مطالعه تاثیر تاب آوری بر سلامت روانی و رضایت از زندگی پرداخت. نتایج رگرسیون چندگانه به روش سلسله مراتبی هم زمان، بیانگر معنی داری نقش واسطه ای هیجان های منفی (افسردگی، اضطراب و فشار روانی)، در رابطه میان تاب آوری خانواده و رضایت از زندگی بود. در نهایت وی نتیجه گیری میکند که تاب آوری به واسطه کاهش مشکلات هیجانی (و یا افزایش سطح سلامت روانی)، رضایتمندی از زندگی را در پی دارد. اثر متغیر تاب آوری بر رضایتمندی از زندگی غیرمستقیم است.
اکبری، وفایی و خسروی (۱۳۸۹) مطالعه ای با هدف تعیین رابطه بین سبک و تاب جانبازان انجام داد. تحلیل نتایج نشان بین سبک دلبستگی ایمن و میزان تاب مثبت و معنادار وجود دارد. بین دلبستگی ناایمن اجتنابی و میزان تاب منفی و معنادار وجود دارد و بین دلبستگی ناایمن اضطرابی و میزان تاب معنادار وجود ندارد. بر اساس یافته پژوهش می گرفت که سبک دلبستگی ایمن پیش میزان تاب جانبازان است و افرادی که دارای این سبک می میزان تاب برخوردارند. همسرانی که دارای سبک دلبستگی ناایمن اجتنابی هستند از میزان تاب برخوردارند و داشتن سبک دلبستگی ناایمن اضطرابی تاثیری بر میزان تاب.
نتایج نشان می دهد که برای دانشجویان برخورداری از اعتماد به نفس، ارزش ذاتی و راهبردهای شناختی ارتباط نزدیکی با عملکرد تحصیلی آنان دارد و پیشرفت تحصیلی را برای آنان به ارمغان می آورد.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
آدیمو
۲۰۱۲
ارتباط بین مدیریت کلاس درس موثر و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان
بین مهارت ها و تکنیک های مدیریت کلاس اثربخش معلمان با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان در درس فیزیک رابطه معنی دار وجود دارد.
محقق/ محققین
سال اجرا
عنوان
نتیجه
قیاس و احمد
۲۰۱۲
بر بررسی اثر سبکهای مدیریت کلاس بر عملکرد دانش آموزان
نتایج نشان داد که معلمان سبکهای مختلفی برای تصمیم گیری اتخاذ می نمایند. اکثر معلمان برای تصمیمات خود از قبل برنامه ریزی می کنند. معلمان فشارهای خارجی برای تصمیم گیری را نمی پذیرند. تعداد کمی از دانش آموزان فرصت می یابند تا درباره مسائل مربوط به کلاس بحث نمایند. عدم تعادل در ارائه برنامه های مشارکتی در کلاس وجود دارد و معلمان ترجیح می دهند کنترل کلاس را خود بر عهده گیرند و دانش آموزان نمی توانند مشکلات خود را با معلمان مطرح نمایند.
دیجیگیک و استوجیلکوویک
۲۰۱۲
طراحی پروتکلی برای ارزیابی سبکهای مدیریت معلمان بر اساس سه سبک مداخله گر، غیر مداخله گر و تعامل گرا
نتایج نشان داد که مدیریت کلاس یکی از مهمترین فاکتورهای تدریس اثر بخش است و پیدا کردن سبک تدریس خاص و پس از آن تلاش برای بهبود اثر بخشی آن بسیار اهمیت دارد. از این نظر، پروتکل ارائه شده می تواند ابزاری مفید برای روانشناسان، مربیان و مشاوران مدرسه باشد.
رحیمی و اسداللهی
۲۰۱۲
بررسی جهت گیری مدیریت کلاس معلمان زبان انگلیسی و تاثیر آن بر سبک تدریس آنان
اکثر معلمان با توجه به رویکرد مدیریت کلاس خود، مداخله گرا بودند. علاوه بر این نتایج نشان داد که معلمانی که دارای سبک مدیریت مداخله گرا بودند نسبت به غیرمداخله گرایان از فعالیت های آموزشی بیشتری در کلاس درس خود استفاده می کردند.
محقق/ محققین
سال اجرا
عنوان
نتیجه
آزوبوئیک
۲۰۱۲
مدیریت کلاس درس به عنوان یک استراتژی کنترل برای ترویج کیفیت آموزش
کلاس درس مؤثر می تواند به عنوان یک استراتژی کنترل در ارتقاء کیفیت آموزش و پرورش مورد استفاده قرار گیرد و تمام اجزای محیط مدرسه باید به منظور دستیابی به اهداف مورد نظر با یکدیگر هماهنگ باشند.
کارشکی
۲۰۱۱
بررسی رابطه میان برداشت از فعالیت های کلاس درس و یادگیری خود تنظیم
(۳) رشد
اما همانگونه که اشاره شد، علیرغم سرمایهگذاری عظیم در ایالاتمتحده و دیگر کشورهای جهان در دهه منتهی به ۱۹۹۰ به دلیل مواجه با پارادوکس بهرهوری، نتیجهگیری شد که منافع بهرهوری حاصل از IT محسوس نبوده است (روچ[۲۳]،۱۹۸۸). با ادامه تحقیقات از سوی اقتصاددانان و محققان IT در مورد این پارادوکس (معما)، توجیههای متفاوتی ارائه شد. دیوید[۲۴](۱۹۹۰) علت را وجود وقفههای زمانی قابلملاحظه بین سرمایهگذاری و بازده به دلیل تغییر ساختار بنگاه یا صنعت، میداند. گریلیچ[۲۵](۱۹۹۴) به مسئله اندازهگیری (به خصوص در بخش خدمات) اشاره میکند. الینر و اسکیل[۲۶] (۱۹۹۴ و ۲۰۰۰) ادعا میکنند که تا این اواخر، علیرغم افزایش سرمایهگذاری در IT، این نوع سرمایهگذاری نسبت به کل سرمایهگذاریها ناچیز بوده است.[۲۷]برینج و هیت[۲۸] (۲۰۰۲) علت را کوچکی نمونه به دلیل کمبود اطلاعات میدانند. اخیراً برخی از تحلیلگران ادعا میکنند که در مدلهای حسابداری رشد، ضریب سهم هزینههای (درآمد) محاسبهشده نسبت به متناظر برآورد شده آنها از طریق اقتصادسنجی کوچکتر است. به عبارت دیگر، اگر ضرایب به جای محاسبه (حسابداری رشد) برآورد شوند (اقتصادسنجی)، عمق سرمایه[۲۹] (سرمایه بیشتر به ازای واحد نیروی کار) ICT در رشد بهرهوری نیروی کار در مدل اقتصادسنجی نسبت به رهیافت حسابداری رشد، عامل مهمتری خواهد بود و این نتیجه متفاوت، ممکن است مربوط به عامل اشاعه[۳۰] ICT باشد که در رهیافت حسابداری رشد در TFP پنهان است؛ درحالیکه در مدلهای اقتصادسنجی در کششهای برآوردی ظاهر میشود. از آنجا که کالاها و خدمات ICT، هم تولید صنایع ICT و هم نهاده صنایع استفادهکننده از ICT هستند، ICT میتواند از چهار کانال اصلی بر رشد اقتصادی تأثیرگذار باشد. (Pohjola 2003) :
۱ـ تولید کالاها و خدمات ICT که به طور مستقیم بر ارزش افزوده اثر میگذارد؛
۲ـ افزایش در بهرهوری تولید در بخش ICT که در بهرهوری کل (TFP) اثر میگذارد؛
۳ـ استفاده از سرمایه ICT به عنوان نهاده در تولید سایر کالاها و خدمات مؤثر است؛
۴ـ تولید و استفاده از ICT موجب افزایش بهرهوری بخشهایی که ICT تولید نمیکنند میشود که این امر، موجب افزایش بهرهوری کل میشود (اثرات اشاعه).
روششناسیهای اندازهگیری سهم ICT در رشد و بهرهوری، بر اساس کار اولیه و اصلی سالو[۳۱] (۱۹۵۷) گریلیچ، جرجنسون[۳۲] (۱۹۶۷) که متعاقباً دیگران نیز از جمله الینر و اسکیل (۲۰۰۰) و , جرجنسون (۲۰۰۰) آن را بسط دادهاند هست. برخی از این روششناسیها عبارتاند از:
الف: گنجاندن سرمایه ICT به عنوان موجودی سرمایه مجزا در تحلیل بهرهوری نیروی کار یا بهرهوری کل TFP.
ب: گنجاندن سرمایه ICT در کنار دیگر معیارهای استفاده از ICT از قبیل استفاده از اینترنت یا تعداد کارکنانی که از ICT استفاده میکنند.
ج: گنجاندن موجودی سرمایه ICT همراه با معیارهایی در نوآوری و یا ساختار سازمانی.
د: گنجاندن معیارهای اندازهگیری تجارت الکترونیکی از قبیل خرید یا فروش، خرید، فروش و خرید و فروش از طریق شبکههای کامپیوتری .
لیون و ویل[۳۳] (۲۰۰۳) با تعریف و اضافه کردن متغیر اشاعه ICT به عنوان یک متغیر مجزا، سعی در توجیه تفاوت نتایج بررسیها مبتنی بر حسابداری رشد و مدلهای اقتصادسنجی محور میکنند. به زعم این محققان،ICT از طریق سه فرا گرد شناختهشده، میتواند رشد بهرهوری را افزایش دهد.
اولاً : افزایش سریع پیشرفت فنی در صنایع تولیدکنندهICT میتواند سهم قابلملاحظهای در رشد داشته باشد؛ البته به شرط اینکه این صنایع سریعتر از بخشهای دیگر گسترش یابند.
ثانیاً:ICT میتواند از طریق استفاده از آن در فرایند تولید، محرک نیروی کار باشد. قیمت پایین برای کالاها و خدماتICT، استفاده از آن را ترغیب میکند که به عمق سرمایه منجر گشته و بهرهوری نیروی کار را افزایش میدهد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
ثالثاً: از طریق اثرات اشاعه فناوری یا شبکه استفاده ازICT میتواند سبب بهرهوری بالاتر شود. اثرات اشاعه وقتی پدیدار میشود که بازدهی اجتماعی سرمایهگذاری، بیش از بازده خصوصی آن باشد؛ موردی که برای سرمایهگذاری در فناوری اطلاعات مناسب به نظر میرسد.(کیهانی پور،۱۳۸۵ :۳)
گستره مطالعات مربوط به تأثیرICT و زیرمجموعههای آن مانندEC بسیار وسیع است. مطالعات تجربی در تمامی سطوح جمعی سازی؛ مانند کارگاههای کوچک، کارخانهها، بنگاهها و صنایع ملی و بینالمللی وجود دارد. اگر چه زیربنای اکثر مدلها، تابع تولیدکاب ـ داگلاس است؛ ولی از قالبهای انعطافپذیر مانند تابع ترنزلاگ و همچنین توابع هزینه مانند لئونتیف تعمیمیافته نیز استفاده شده است.
در سطح کلان، نتایج بر حسب دوره مطالعه در نظر گرفتهشده، متفاوت بوده است. کیلی[۳۴] (۱۹۹۹)، جرجنسون و استروی (۲۰۰۰) و الینر و اسکیل (۲۰۰۰) به شواهدی دستیافتهاند که فناوری اطلاعات سهمی جزئی در رشد اقتصادی امریکا تا سال ۱۹۹۵ داشته است و سهم آن در نیمه دوم ۱۹۹۰ به طور قابلملاحظهای افزایش یافته است. آلتون[۳۵] (۲۰۰۱) در مورد انگلستان به نتایج مشابه رسیده است. به دلیل فقدان اطلاعات قابلمقایسه در سطح کشورها، نتایج در سطح بینالمللی نامشخص است. در سطح کلان، رشته مطالعات OECD سهم ICT در رشد تولید را در کشورهای خاصی بررسی کردهاند. روش کار مطابق دستورالعمل بهرهوری OECD (2001) و بر اساس حسابداری رشد بوده است. در هر حال، طبق نتایج مطالعه جامع بین کشورها در رابطه با بازده سرمایهگذاریIT در کشورهای توسعهیافته و توسعهنیافته، بیاثر بودن استفاده ازICT در کشورهای در حال توسعه تأیید شده است (Kraemer and Dewan 2000). این مطالعه نشان میدهد که بازده سرمایهIT در کشورهای توسعهیافته، مثبت و معنیدار بوده؛ درحالیکه در مورد کشورهای در حال توسعه، معنیدار نبوده است. طبق نتایج مطالعه، کشش تولیدیIT برای کشورهای توسعهیافته ۰۵۷/۰ و معنیدار بوده است.
علاوه بر مطالعات مربوط به اثرگذاری مستقیم سرمایهICT به عنوان نهاده تولید بر رشد تولید، میتوان به مطالعات مربوط به اثر غیرمستقیمICT به صورت تأثیر انباشت سرمایه (به خصوص سرمایهگذاریICT) بر رشد بهرهوری اشاره کرد. مطالعات مربوط به اثرات غیرمستقیمICT نیز در تمام سطوح جمعی سازی انجامشده؛ اما برای دقت بیشتر، مطالعات عمده در سطح خرد نیز انجام شده است. اغلب مطالعات انجامشده در این زمینه که با بهره گرفتن از تحلیل مقطعی[۳۶] انجام شده است؛ نظیر مطالعات لاچینبرگ[۳۷] (۱۹۹۹،۱۹۹۵)، لهر[۳۸](۱۹۹۷)، برسناهن[۳۹] ، هیت و بریان جلفسون[۴۰] (۲۰۰۱) و دیگران، حاکی از وجود رابطه متقابل بینICT و دیگر عوامل تولید بنگاههاست؛ به گونهای که بخش قابلملاحظهای از رشد بهرهوری را این اثرات تعیین میکنند. نظر به وجود طیف وسیعی از مطالعات در این زمینه، در اینجا به گزیدهای از چند مطالعهای که اخیراً انجامشده اشاره میشود.
کریسکال[۴۱] و واردلون[۴۲] (۲۰۰۳) در مطالعهای تحت عنوان «تجارت الکترونیکی و بهرهوری»، تأثیر معیارهای مختلف اندازهگیری تجارت الکترونیکی را بر بهرهوری در سطح بنگاههای انگلستان در قالب یک مدل اقتصادسنجی که متغیر وابسته آن، تولید (Q) سرانه و متغیرهای مستقل آن، نهادههای تولید (K، L و M به ترتیب سرمایه، نیروی کار و مواد اولیه) به ازای هر واحد نیروی کار و A=exp(d1 +d1eActivity) به عنوان معیاری از استفاده از کامپیوتر برای خرید و فروش، در نظر گرفتهشده، بررسی کردهاند. فرم لگاریتمی مدل قابل برآورد به صورت زیر بوده است:
جمله eActivity در قالب تصریحهای[۴۳] مختلف، اثرات هر یک از موارد زیر را به طور جداگانه نشان میدهد:
الف: استفاده از شبکههای کامپیوتری فقط برای خرید یا فقط برای فروش؛
ب: استفاده از شبکههای کامپیوتری هم برای خرید و هم برای فروش؛
Zwick (2003) در مطالعه خود از یک تابع کاب ـ داگلاس برای بررسی اثر ICT بر بهرهوری بنگاههای آلمانی استفاده کرده است. فرم قابل برآورد تابع به صورت زیر بوده است:
که در آن Y ارزش افزوده، K موجودی سرمایه که از روش PIM[44] از سرمایهگذاری جایگزین[۴۵] محاسبه میشود، L تعداد کارکنان،ICT متغیر مجازی برای کارگاههایی که درICT سرمایهگذاری کردهاند،T متغیر مجازی برای کارگاههایی که سرمایهگذاری پیوسته کارآموزی دارند،R سازماندهی مجددی که مشارکت کارکنان را افزایش میدهد وX متغیر کنترل برای بعضی مشخصه های کارکنان و بنگاههاست. بر اساس دادههای مقطعی، نتایج مدل، حکایت از تأثیر مثبت و فراوانICT بر بهرهوری بنگاههای آلمانی دارد.
۲-۸- تجارت الکترونیکی و بیکاری
از دیدگاه نظری، بررسی تأثیر نوآوری و تغییرات فناوری بر بیکاری و اشتغال بسیار پیچیده است.
اگر چه کاربردICT در بسیاری از کشورهای توسعهیافته گسترش یافته است؛ اما تأثیرات آن بر بیکاری هنوز مبهم و مورد مجادله تحلیلگران اقتصادی است.
دو نوآوری فرایندی۶و تولیدی۷از دو طریق مختلف بر اشتغال (بیکاری) اثر میگذارند. از یک طرف، از طریق آثار جابهجایی[۴۶]، موجب کاهش تقاضا برای نیروی کار یا افزایش بیکاری میشود و از طرف دیگر، از طریق آثار جبرانی[۴۷] با خلق فرصتهای شغلی جدید، موجب افزایش تقاضا برای نیروی کار میشود. از دیدگاه کلان اقتصادی، اثر مستقیم نوآوری فرایندی بر ذخیره نیروی کار[۴۸] باید با دو اثر نوآوری تولیدی مقایسه شود؛ یکی تأثیر کاربری نوآوری تولید و دیگری اثرات متوازن کننده و مکانیسمهای قیمت و درآمد است که در سطوح بنگاه، بخشی یا بین صنایع عمل میکند. در مورد اخیر، تغییر در فناوری موجب کاهش قیمت و افزایش درآمد (سود و دستمزد) گردیده است و بیکاری (اشتغال) را کاهش (افزایش) میدهد.
شواهد اقتصادسنجی در سطح خرد، اثر مستقیم ذخیره نیروی کار ناشی از نوآوری را به طور کامل آشکار میکند؛ ولی تنها جزئی از مکانیسمهای مذکور را نشان میدهد؛ لذا ممکن است نتایج مطالعات تجربی در سطح خرد، حتی بیانگر تأثیر مثبت در بیکاری نیز باشد. درحالیکه این امکان وجود دارد که در مطالعات کلان اقتصادی، همین اثر، معکوس باشد.
بهطورخلاصه، اثرگذاری تغییرات فنی را بر بیکاری میتوان به صورت زیر خلاصه کرد:
۵ . نوآوریهای تولید، اثرات قوییتری در گسترش تولید دارند و بنابراین به احتمال قوییتر باعث افزایش اشتغال یا کاهش بیکاری میشوند؛
در زمینه رابطه اشتغال (بیکاری) و فناوری، مطالعات تجربی زیادی انجام شده است. تعداد مطالعات اقتصادسنجی در بین صنایع، کم ولی در سطح بنگاهها زیاد است. در مجموع در بیشتر موارد، رابطه منفی (مثبت) بین بیکاری (اشتغال) و پروکسیهای سنجش نوآوریهای تولید مشاهده میشود. (به عنوان مثال: کنیگ[۵۱] و دیگران (۱۹۹۵) و پهلمر[۵۲] (۱۹۹۱) در مورد بنگاههای آلمان و رینر[۵۳] (۱۹۹۱) در مورد بنگاههای انگلستان را ملاحظه کنید.
گرینن وگویلا[۵۴] (۱۹۹۶) بر اساس مطالعهای که در سطح ۱۵۱۸۶ بنگاه صنعتی فرانسه انجام دادند، دریافتند که نوآوری فرایندی، اثر قوی و مثبت بر اشتغال در سطح بنگاه دارد؛ اما این اثر در سطح صنعت محومیشود و همچنین معکوس بودن جهت اثرگذاری در مورد نوآوریهای تولید در بنگاه و صنعت تأیید میشود.
بلنچ فلاور و دیگران[۵۵] (۱۹۹۱) رابطه مثبت بین نوآوری (که به وسیله متغیر مجازی اندازهگیری شده است و اشتغال را با بهره گرفتن از دو مجموعه دادههای تابلویی کارگاههای انگلیس و استرالیا به دست آوردهاند(صالحی،۱۳۸۰ :۸)
- واضح و صریح باش
اما همین پند، شامل پندهای دیگری است از جمله:
هرچند اندرزهای گرایس نمیتواند مخاطب را هدایت کند که در تفسیر استعاری کدامیک را باید برگزید (لاینز، ۱۳۸۵: ۳۶۲) اما بحث اصول همکاری گرایس که دربارۀ معناهای ضمنی است میتواند به تفسیر برخی کنشهای گفتاری یا بحثِ مشکلسازانه استعاره کمک کند. (همان: ۳۶۲)
اما غیر از گزارههای گفتگویی، در تفسیر استعاره نیز میتوان با توجه به اصول همکاری گرایس دلایلی را برای این مسئله مطرح کرد که چرا کلمه یا عبارتی در معنی اصلی خود به کار نرفته است، این بحث هرچند به جواب قطعی برای سوالِ کاربرد استعاره نرسد اما میتواند در فهم متن به خصوص شعر بسیار یاریگر باشد، برای گرایس زمان خاص و موقعیت خاص در بررسی معنایی یک گزاره بسیار مهم است؛ همان مسئلهای که در شعر نیز اهمیت بسیاری دارد، زیرا استعاره و اصولا گزارههای یک شعر بر اساس بافت کلام مورد فهم مخاطب قرار میگیرد. شعر جهان خاص خود را در زمینۀ خود دارد و یک شعر در واقع جهانی را برای مخاطب مجسم میکند که در آن میتوان معناهای ضمنی را با توجه به کلیت متن، برداشت کرد.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
معانی نحوی
گرایس بین معنای جمله، معنای عبارت و معنای گزاره یا محتوای گزاره، تفاوت قائل است. مثلا او معتقد است که دو جملۀ «او فقیر و پارسا است» و «او فقیر اما پارسا است» اگرچه محتوای گزارهایِ یکسان دارند، اما معناهای متفاوتی را به مخاطب میرسانند. (لاینز، ۱۳۸۵: ۳۵۴) زیرا وقتی میگوییم او فقیر و پارسا است، هم به فقیر بودن و هم به پارسا بودنِ شخص مورد نظر اشاره میکنیم، اما در جملۀ دوم، علاوه بر معنی اول، به این نیز اشاره داریم که او با وجود فقیر بودن پارسا هم هست، یعنی فقیر بودن ممکن است مانع از پارسا بودن باشد. در این موارد، گرایس میگوید که ادات عطف مثل «حتا، با این اوصاف و…» در محتوای گزارهای تأثیر مهمی دارند.
علاوه بر این، فقط ادات عطف نیستند که تفاوت محتوایی ایجاد میکنند بلکه تفاوت ساختار نحوی گزارهها، باعث ایجاد تفاوت محتوایی میشود، به این سه مورد توجه کنیم:
عیسی مسیح به ما میگوید که همسایه خود را دوست بداریم.
عیسی مسیح به ما گفته است که همسایه خود را دوست بداریم.
عیسی مسیح گفت همسایهمان را دوست بداریم. (همان: ۳۵۷)
این سه جمله اگرچه محتوای گزارهای یکسان دارند، اما معنای ضمنیشان متفاوت است، مثلا در اولی یک حکم کلی را شاهدیم، اما در دومی، محتوای گزاره، نوعی وظیفه را نیز نسبت به همسایه در بردارد. و در سومی میتوان گفت باید تأکید روی عیسی مسیح بگذاریم و بگوییم که چون عیسی مسیح این حرف را زده است پس حتما حرف درستی است.
پانویسها:
ترجمه مقاله معنا
MEANING (H. P. Grice)
(توضیح: مبحث معنای طبیعی و غیر طبیعی که در بخش مباحث نظری ص۹ اشاره شد، چکیدهای از همین مقاله است.)
به جملههای زیر توجه کنید:
“آن نقطهها سرخک معنی میدهند (معنی میدادند)”
“آن نقطهها از نظر من هیچ معنایی نمیدادند، اما از نظر دکتر سرخک معنی میدادند.”
“بودجۀ اخیر به این معنی است که ما سال سختی را پیش رو خواهیم داشت”
(۱) من نمیتوانم بگویم: “آن نقطهها سرخک معنی میدادند، اما او سرخک نگرفته بود” همچنین نمیتوانم بگویم: “بودجۀ اخیر به این معنی است که ما سال سختی را پیش رو خواهیم داشت، اما سال سختی پیش رو نخواهیم داشت.” بنابراین در اینگونه موارد: x به این معنی بود که p و x به این معنی است که p، هر دو متضمنِ p هستند.
(۲) من نمیتوانم از “آن نقطهها سرخک معنی میدهند (معنی میدادند)” استدلال کنم و به نتیجهای دربارۀ “آنچه با آن نقطهها معنا میشود (میشد)” برسم. برای مثال من مجاز نیستم بگویم: “آنچه آن نقطهها معنی میدادند این بود که او سرخک داشت.” همینطور از گزارۀ بودجۀ اخیر نمیتوانم این نتیجه را بگیرم که “آنچه با بودجۀ اخیر معنا میشد این است که ما سال سختی را پیش رو خواهیم داشت.”
(۳) من نمیتوانم از “آن نقطهها سرخک معنی میدادند” به این نتیجۀ معلولی برسم که کسی با آن نقطهها چنین و چنان معنی میشد. عین همین قاعده برای عبارت بودجۀ اخیر صادق است.
(۴) برای هیچکدام از مثالهای بالا، بیانِ دیگری از فعل “معنی دادن” نمیتوان یافت که در پی آن، جمله یا عبارتی داخل دو علامتِ (’) بیاید. بنابرین “آن نقطهها سرخک معنی میدادند” نمیتواند به صورتِ “آن نقطهها ‘سرخک’ معنی میدادند” یا “آن نقطهها به این معنی بودند که ‘او سرخک دارد’” درآید.
(۵) از سوی دیگر، برای تمام این مثالها یک بیانِ تقریبی میتوان یافت که با عبارت “این واقعیت که…” شروع شود؛ مثلا “این واقعیت که او آن نقطهها را داشت به این معنی بود که او سرخک داشت.” و “این واقعیت که بودجۀ اخیر، هرچه بود، به این معنی است که ما سال سختی را پیش رو خواهیم داشت.”
حالا جملههای بالا را با جملههای زیر مقایسه کنید:
“آن سه ضربه زنگ اتوبوس به این معنیاند که ‘اتوبوس پر است’”
“این حرف که ‘اسمیت بدون دردسر نمیتواند زندگی کند’ به این معنی بود که اسمیت وجود همسرش را گریزناپذیر میدانست”
(۱) میتوانم جمله اول را به کار بگیرم و بگویم: “اما در واقع پر نیست بلکه مسئول بلیط اشتباه کرده است” و دومی را به کار بگیرم و بگویم: “اما در واقع اسمیت هفت سال پیش زنش را ترک کرد” بنابراین در اینجا x به این معنی است که p و x به این معنی بود که p، هیچکدام متضمن p نیستند.
(۲) میتوانم از اولی با ضربههای زنگ و از دومی با حرفِ نقل شده، بیانِ «آنچه معنی میدهد (میداد)» را استدلال کنم.
(۳) میتوانم از اوّلی این نتیجه را استدلال کنم که کسی (یعنی مسئول بلیط) به همراه ضربههای زنگ -با هر میزانِ معنایی- این معنی را میداد که اتوبوس پر است و میتوانم برای جملۀ دوم هم به همین شکل استدلال کنم.
(۴) جملۀ اول با هر شکلی از فعل «معنی دادن» که بعد از آن، عبارتی داخل دو علامتِ (’) بیاید، میتواند بیان شود. به این شکل: “آن سه ضربهی زنگ یعنی ‘اتوبوس پر است’” و جملۀ دوم هم به همین شکل میتواند بیان شود.
(۵) جملهای مثلِ “این واقعیت که زنگ سه بار زده شده است یعنی که اتوبوس پر است” بیان دیگری از معنای جملهی اول نیست. هر دو بیان ممکن است صادق باشند اما حتا به طور تقریبی هم، هممعنا نیستند.
وقتی عبارتهای “یعنی"، “این معنی را دارد"، “به این معنی است که” به آن شکلی که در دو جملۀ گروه اول هستند، به کار گرفته شوند، از مفهوم یا مفهومها به عنوان مفهومهای طبیعی یاد خواهم کرد. اما همین عبارتها وقتی به شکلی که در دوجملۀ گروه دوم هستند قرار بگیرند، از مفهوم یا مفهومها به عنوان مفهومهای غیر طبیعی حرف خواهم زد. برای مشخص کردن مفهوم یا مفهومهای غیر طبیعی از «معناغط» استفاده میکنم.
همچنین برای سادهتر شدن بحث پیشنهاد میکنم هرجا که A یک کنشگرِ انسانی باشد، زیر عنوان مفهومهای طبیعی، مفهومهایی از “معنی دادن” را که در الگوی زیر وجود دارد قرار دهیم:
“A (به وسیلۀ X) انجام دادنِ چنین و چنان معنی میدهد (معنی میداد)”
در مقابل، با توجه به مثالهای اخیر، پیشنهادم این است که زیرِ عنوان مفهومهای غیر طبیعیِ “معنی دادن” هر مفهومی از “معنی دادن” را که در الگوی زیر وجود دارد قرار دهیم:
سیستم اطلاعات جغرافیایی، سیستمی برای جمع آوری، کنترل، پردازش، ادغام، تحلیل، مدلسازی و گزارش دادههای مربوط به زمین میباشد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
پل شه، ۱۹۹۲
سیستم اطلاعات جغرافیایی، سیستمی بر اساس رایانه برای جمع آوری، ذخیرهسازی، کنترل، بازیابی، به روز کردن، ادغام، پردازش، تحلیل، مدلسازی و نمایش دادههای جغرافیایی به صورت گوناگون است.
پرهیزکار، ۱۳۷۶
سیستم اطلاعات جغرافیایی، یک سیستم پایگاه دادهها دارای مشخصات فضایی (x,y) هستند و مجموعهای از روشها برای پاسخگویی به سؤالات در آن قابل اجرا میباشد.
علی محمدی، ۱۳۷۶
سیستم اطلاعات جغرافیایی، تکنولوژی جمعآوری اطلاعات، داده ها و روشهای استفاده از آنها برای گردآوری، ذخیره و تجزیه و تحلیل و در نهایت توصیف عارضههای دارای اطلاعات توصیفی به صورت نقشه و نمودار است.
هال، ۲۰۰۴
سیستم اطلاعات جغرافیایی (GIS)، سیستم کامپیوتری است که جهت ذخیره و بکارگیری اطلاعات جغرافیایی استفاده می شود. این فناوری در طول سالهای اخیر به سرعت گسترش یافته و هم اکنون به عنوان یک تکنولوژی ضروری جهت استفاده مؤثر از اطلاعات جغرافیایی مورد قبول واقع شده است. در کل یک GIS برای جمع آوری، ذخیره و تحلیل اطلاعاتی استفاده می شود که موقعیت جغرافیایی آنها یک مشخصه اصلی و مهم محسوب می شود. به بیان دیگر این سیستم برای جمعآوری و تجزیه و تحلیل کلیه اطلاعاتی که به نحوی با موقعیت جغرافیایی مرتبط هستند بکار برده می شود. در GIS عموماٌ دو سؤال مطرح می شود: پدیده چیست ؟ پدیده کجاست ؟ با توجه به حجم بالای داده های جغرافیایی، قدرت GIS، یک عامل حیاتی در آنالیز این داده ها محسوب می شود. اطلاعات معمولاٌ بصورت نقشه، جدول و یا فهرستی از آدرس و اسامی است. کار کردن با این حجم زیاد داده ها با روشهای سنتی بسیار مشکل و وقت گیر و گاهی غیرممکن خواهد بود. اما با ورود داده ها در GIS، براحتی قابل پردازش و تجزیه و تحلیل میشوند.
در مجموع میتوان استنباط نمود که GIS نوعی فناوری است که با بهره گرفتن از آن امکان مدیریت و سازماندهی داده های مکانی و توصیفی روی زمین با هدف تصمیم گیری بهینه میسر میگردد. با تحلیل ریشهای خواستگاههای متفاوت اندیشمندان GIS شاید بتوان به این نتیجه رسید که آنها حداقل به سه نگرش مختلف، اما مرتبط معتقدند :
نقشه که دربرگیرنده ابعاد کارتوگرافیک و نمایشی میباشد.
پایگاه داده ها که بر مدیریت منسجم و طراحی اصولی اطلاعات تأکید می کند.
تحلیلهای مکانی که بر فرآیندهای مدل سازی از مکانها و پدیده های جغرافیایی تأکید دارد(آرانوف، ۱۳۷۵).
اجزای تشکیل دهنده GIS
هر GIS دارای ۶ عنصر اصلی بشرح زیر میباشد:
سخت افزارها، نرم افزارها، پایگاه داده ها، نیروهای انسانی، روشهای تحلیلی و جنبه های کاربردی.
اولین سخت افزار مورد نیاز در فرایند GIS کامپیوتر است که اجرا و عملیاتی نمودن کلیه نرم افزارها از طریق آن ممکن میگردد. دومین عنصر اصلی فناوری GIS نرم افزارها هستند. هر نرم افزاری باید دارای توابع و ابزارهایی ویژه جهت ذخیره، تحلیل و نمایش داده های جغرافیایی باشد. داشتن تحلیلگرهای مختلف و توابع کاربردی ویژه از مهمترین خصوصیت هر نرم افزاری محسوب میگردد. مشاهدات جغرافیایی و داده های سازماندهی شده در جداول ارتباطی اساس پایگاههای اطلاعاتی را تشکیل می دهند که شاید حساسترین و پرهزینهترین عنصر GIS بشمار رود. نیروهای انسانی درگیر با فناوری GIS از راهبران، کسانی که سیستم را طراحی و عرضه مینمایند، تا کاربرانی که روزانه از آن استفاده می کنند، تغییر مینماید. به منظور استفاده بهینه از فناوری GIS و هدفمند کردن آن همواره باید تحلیلهای مکانی خاصی را اعمال نمود. آخرین عنصر اصلی GIS جنبه های کاربردی آن است. منظور از کاربرد، استفاده هدفمند از GIS در جهت رسیدن به اهداف از پیش تعریف شدهای است که به منظور حل مشکل خاصی صورت میگیرد(آرانوف، ۱۳۷۵).
عناصر اصلی تشکیل دهنده GIS
عناصر اصلی تشکیل دهنده سیستمهای اطلاعات جغرافیایی بر روی هرمی با چهار طبقه زیربنایی ساخته شده اند:
سخت افزار[۲۹]: با توجه به مرحله ای که مطالعات در آن قرار دارد، کاربران میتوانند از سخت افزارهای موجود در دسته بندیهای زیر استفاده نمایند:
الف) سخت افزارهای مرتبط با ورود اطلاعات، مانند: صفحه کلید، رقومی کننده، اسکنر و …
ب) سخت افزارهای مرتبط با مدیریت اطلاعات (سخت افزارهای جانبی رایانه ها)، مانند: ماوس و …
ج) سخت افزارهای مرتبط با خروج نتایج، مانند: چاپگرها، رسامها و …
نرم افزار[۳۰]: برای راه اندازی GIS برنامه رایانهای لازم است. از معروفترین آنها میتوان به«Arc View» و «Arc Map» اشار نمود که دارای توابع عملیاتی متعدد در جهت تجزیه و تحلیل مسائل و محاسبات آماری هستند و عمدتاً توسط شرکتهای بزرگ رایانهای تولید میگردند. هر یک از این نرمافزارها برای مطالعات خاصی برنامه ریزی شده و دارای محدودیتها و محاسن خاص خود میباشند.
اطلاعات[۳۱]: بدون اطلاعات نه هدفی وجود دارد و نه پیشنهادی، تمرکز و توجه بر روی اطلاعات است. در واقع اکثر فعالیتها برای تحلیل اطلاعات انجام میشوند، زیرا اطلاعات قلب GIS را تشکیل می دهند. کیفیت اطلاعات یکی از مهمترین موضوعات قابل توجه و اساسی میباشد. کیفیت اطلاعات در ارتباط مستقیم با دقت، صراحت، مبانی علمی، ترکیب اطلاعات، تحلیل و مدل سازی است.
سازمان و نیروی انسانی[۳۲]: مهمترین بخش تشکیل دهنده GIS میباشد، زیرا سازمان و نیروی انسانی است که عملیات GIS را کنترل می کند. سخت افزارها و نرم افزارهای بسیار قوی GIS بدون پشتیبانی کادر متبحر، به کارآیی مناسب نخواهند رسید. برای اجرای موفق سیستم، سازماندهی نیروهای متخصص و کارآمد که در جهت اجرا، بهینه نمودن و نهایتاً راهبری سیستمها نقشهای گوناگونی را ایفا مینمایند، الزامی است(پایگاه ملی داده های علوم زمین، ۱۳۸۸).
انواع داده ها در GIS
سه نوع داده را میتوان در محیط GIS تفکیک و مجزا نمود:
داده های هندسی
داده های گرافیکی
داده های توصیفی
داده های هندسی: موقعیت و شکل عوارضی که از طریق داده های هندسی و در یک سیستم مختصات معین تشریح میشوند، دارای دو ساختار یا مدل برای نمایش میباشند:
الف) ساختار برداری: در این ساختار موقعیت هر نقطه به طور دقیق با یک جفت مختصات (X,Y) در یک سامانه مختصات معین ارائه میگردد. ضمن آنکه روابط همسایگی را نیز میتوان به آن افزود. منظور از روابط همسایگی به طور مثال این است که نقاط آغاز و پایان یک خط و همچنین سطوح مجاور آنها، کدامند. این روش نمایش اطلاعات، به نوعی مناسبترین شکل عوارض نمایشی است و برای تشریح موقعیت مکانی پدیده های نقطهای و خطی و همچنین نقشههای بزرگ مقیاس (۱:۱۰۰۰-۱:۱۰۰۰۰ ) بسیار مناسب میباشد(مخدوم و همکاران،۱۳۸۰).
این روش دارای معایبی نیز میباشد، چرا که این نوع داده ها عمدتاً از طریق رقومیگر، برداشتهای نقشه برداری و GPS کسب میشوند. به همین سبب هنگام کار با میز رقومیگر احتمال تعمیم خطوط در حین کد گذاری و خطای دیجیتالی وجود دارد. به علاوه حجم داده های زیادی از هر عارضه در یک مدل برداری باعث می شود که هزینه های مربوط به ذخیره داده های ماهوارهای پردازش شده جهت تهیه نقشههای تراکم مقرون به صرفه نبوده و توجیه اقتصادی نداشته باشد، لیکن این مسایل از ارزش این مدل نمیکاهد(مدیری و خواجه، ۱۳۷۶).
برخی موارد کاربردی داده های برداری عبارتند از:
تجزیه و تحلیل مکانی (Spatital analysis)
تجزیه و تحلیل شبکه (Network analysis)
تولید محصولات کارتوگرافی
تهیه نقشههای جغرافیایی(نوریان، ۱۳۷۵).
ب) ساختار رستری: روش تشریح و ارائه موقعیت مکانی پدیده ها با ساختار رستری جدیدتر از روش برداری میباشد و برخلاف آن بر اساس سطح (به جای نقطه) استوار است. کوچکترین جزء پایه هندسی در این ساختار سلول میباشد که معمولاً به شکل مربع و به صورت ستون و ردیفهایی در یک ماتریس همسان ارائه میگردد. بین سلولهای یک داده رستری هیچ گونه ارتباط منطقی وجود ندارد(مخدوم و همکاران، ۱۳۸۰).
<< 1 ... 300 301 302 ...303 ...304 305 306 ...307 ...308 309 310 ... 477 >>