۲-۲-۲- خاستگاه نظریه فرسودگی:
اولین استفاده فرسودگی «در رمان» مورد فرسوده[۱۱۲] (گرین[۱۱۳]، ۱۹۶۱) رخ داد. طبق نظر یکی از کارشناسان نیویورک تایمز، «این رمان یک معمار خسته و جدا شده را مد نظر قرار داده که انگیزش خود برای کار کردن را از دست داده است. به این خاطر که نشانگانی چون ناتوانی در خندیدن یا رنج بردن، سلامتهای جسمانی از معصومیت را به وجود نیاورده بود، مفهوم لفظی فرسودگی در درمان به عنوان یک خطر شغلی (در حیطه کاری) درک نمیشد». (ماسلاخ و لیتر[۱۱۴]، ۱۹۹۷، به نقل از عزیزی، ۱۳۸۹)
فریودنبرگر[۱۱۵] (۱۹۷۴) اصطلاح فرسودگی را برای نخستین بار در یک نمایشنامه آکادمیک اینگونه معرفی کرد: «شکست خوردن، فرسوده شدن یا خسته شدن به وسیله صرف انرژی، قدرت یا منابع زیاد»
ماسلاخ[۱۱۶] (۱۹۸۱) مفهوم فرسودگی را با توسعه سیاهه فرسودگی عمومیتر کرد. تحقیق بر روی فرسودگی عمدتاًً متمرکز بر افراد در گروه های حرفهای متنوعی نظیر کارمندان خدمات انسانی، معلمان، پرستاران و روانشناسان بود. اگرچه چندین پژوهش فرسودگی در بین معاونان محلی دانشگاه صورت گرفت، تحقیقات کمی در رابطه با فرسودگی در بین دانشجویان دانشکده ها به طور کلی صورت گرفته است.
در اوایل فرسودگی توجه علمی کمی را به دست آورده بود، به گونه ای که «روانشناسی گذرا»[۱۱۷] (ماسلاخ و همکاران، ۲۰۰۱) «هوس زودگذر»[۱۱۸] (فاربر[۱۱۹]، ۲۰۰۰) و «زبان قلنبه سلنبه»[۱۲۰] (شواب[۱۲۱]، ۱۹۸۳) انگاشته میشد.
«طبق نظر پژوهشگران اولیه نظریه فرسودگی (فاربر، ۱۹۸۴؛ ماسلاخ، ۱۹۷۶؛ ماسلاخ و جکسون، ۱۹۸۱) فرسودگی به خاطر کارهای پیشگام فریودنبرگر (۱۹۷۴)، روانپزشکی که سلامت کارکنانی را که حین تمایل نشان دادن به داده های اعتیاد آور دلسرد می شدند را مورد آزمایش قرار داد، به تدریج به عنوان پدیه ای که ارزش تحقیق را دارد پدیدار شد». (همان منبع).
کوردز و داگرتی[۱۲۲] (۱۹۹۳) در حین شناسایی کار اولیه فریودنبرگر، مطالعات او را با عنوان کیفی متمایز کردند که مطالعهی تجربی فرسودگی از دهه ۱۹۸۰ با کار محققانی چون ایوانیچی[۱۲۳]، شواب، ماسلاخ و جکسون شروع شد.
تفاوت دیگر کار فریودنبرگر در مورد فرسودگی با کار سایرین باور فریودنبرگر بود (۱۹۸۰) بود که کارکنان زمانی که با خستگی هیجانی مواجه میشوند سختتر کار میکنند. در مقابل ماسلاخ و پینز[۱۲۴] (۱۹۷۷) و ماسلاخ و جکسون (۱۹۸۱) مخالف این عقیده را یافتند که با نام بدتر شدن بهره وری کاری شناخته می شود. باور بدتر شدن کیفیت کار در طی چند دهه تا زمان حاضر تداوم یافت (اورز[۱۲۵] و همکاران، ۲۰۰۲؛ به نقل از عزیزی ۱۳۸۹)
به عقیدهی ماسلاخ و جکسون، (۱۹۸۴)، اکثر تحقیقات انجام شده درباره فرسودگی، در موقعیتهایی مانند فروشندگان (سند و میازکی[۱۲۶]، ۲۰۰۰) معلمان (گرینگس[۱۲۷] و همکاران، ۲۰۰۱) پرستاران (زلارس[۱۲۸] و همکاران، ۲۰۰۰) کارکنان خدمات بهداشتی (واد[۱۲۹] و همکاران، ۱۹۸۶)، مشاوران (روس[۱۳۰] و همکاران، ۱۹۸۹) و روانشناسان (سندوال[۱۳۱]، ۱۹۹۳) بود که با عنوان فرسودگی شغلی[۱۳۲] معروف است (نعامی، ۱۳۸۸)
در حالی که تحقیقات اولیه فرسودگی بر مشاغل مراقبتی نظیر پرستاری متمرکز بود (فاربر، a2000؛ ماسلاخ و جکسون، ۱۹۸۱؛ ماسلاخ و همکاران، ۲۰۰۱)، معلمان به سرعت به عنوان گروه مراقبتی که به سادگی با پدیده فرسودگی قابل تشخیصند درآمدند. (فاربر، ۱۹۹۱). با تداوم بررسیها در رابطه با فرسودگی، محققان (فاربر، ۱۹۸۴؛ گلد[۱۳۳]، ۱۹۸۴؛ گلد و باچلر[۱۳۴]، ۱۹۸۸؛ ماسلاخ و پنیز، ۱۹۷۷) مسائل و مشکلات متنوع با فرسودگی مرتبط با فرسودگی معلمان را شناسایی کردند. گلد (۱۹۸۵) آن ها را برشمرد: «رفتار مخرب، فقدان علاقه دانش آموزان به کارها و تکالیفشان، برنامه های جدید، آزمون پاسخگویی، و کاغذ بازی و تشریفات اداری مفرط. این فهرست بی پایان بود». یافته های گلد در سال ۱۹۸۵ نشان داد که آزمون پاسخگویی ابتدا به عنوان یک مسأله مرتبط با فرسودگی معلمان تشخیص داده شد، سندرم روانشناختی که نشانگانش اکنون مورد بازنگری قرار گرفته است. شواهد تجربی جمع آوری شده نشان می دهند که فرسودگی فرایندی است که به تدریج در طی زمان ایجاد می شود. (لیتر، ۱۹۹۳؛ ماسلاخ و لیتر، ۱۹۹۷؛ شائوفلی و انزمن، ۱۹۸۸؛ به نقل از عزیزی، ۱۳۸۹)
نخستین مرحله با عدم تعادل بین منابع و تقاضاها توصیف می شود. (استرس).
در حرفه های خدمات انسانی، استرس قابل توجهی معلول روابط سختی هیجانی با دریافت کنندگان (یعنی همکاران، بیماران، مراجعان یا زندانی) است که سرانجام ممکن است به تخلیهی هیجانی فرد منجر شود. سپس، مجموعه ای از نگرشها و رفتارهای منفی ایجاد میشوند، نظیر تمایل به رفتار مجزا و جدا با دریافت کنندگان و منشی مکانیکی و سرد یا دیدی بدبینانه به خشنودی ارضای نیازهای فردی. اساساً این نگرشها و رفتارهای منفی که تشکیل دهنده مؤلفهی فردیت زدایی فرسودگی هستند، به عنوان ساز و کارهای سازگاری دفاعی مورد توجه قرار می گیرند.
به خاطر کاهش دادن خستگی هیجانی، داوطلب فرسودگی یک فاصله روانشناختی را در تلاش برای حمایت خود در برابر محیط اجتماعی فشارزا ایجاد می کند. اما، این یک راهبرد ناکافی سازگاری است که استرس را بیش از آنکه کاهش دهد، افزایش میدهد، زیرا این راهبرد رابطه با دریافت کننده (طرف مقابل) را تقلیل داده و مشکلات بین فردی را افزایش میدهد؛ در نتیجه، فرد (متخصص) در دستیابی به اهدافش کمک اثربخش است، به گونه ای که موقعیت شخصی کاهش یافته و احساس بیلیاقتی و تردید نسبت به خود ممکن است ایجاد شود. چنین مفهومی از موقعیت تقلیل یافته به عنوان سومین مؤلفهی سندرم فرسودگی به حساب می آید.
به روش تقریباً مشابه توسط ادلویچ و برودسکی[۱۳۵] (۱۹۸۰) فرسودگی به عنوان فرایند سرخوردگی افزایش توصیف شده است. «فقدان پیش روندهی ایده آلیسم انرژی و هدفی که به وسیله افراد در نتیجه شرایط کاریشان در کمک به مشاغلشان تجربه می شود.» (همان منبع)
انتظارات آرمان گرایانهی اولیه و آرزوهای اصیل به عنوان منابع ایجاد کننده ناکامی بعدی و بنابرین به عنوان عوامل اصلی فرسودگی به حساب میآیند. ادلویچ و برودسکی در مدل سرخوردگی پیشروندهی خود، چهار مرحله را تشخیص و تمیز می دهند: ۱- شور و اشتیاق[۱۳۶] ۲- رکورد[۱۳۷] ۳- ناکامی[۱۳۸] و ۴- بیعلاقگی[۱۳۹]، طبق نظر پژوهشگران حیطه فرسودگی (فاربر، ۱۹۹۱؛ ماسلاخ، ۱۹۷۶و همکاران)، فرسودگی مانع عملکرد شغلی می شود.
ماسلاخ و لیتر (۱۹۹۷) اعلام کردند: فرسودگی نمایانگر «شاخص نابسامانی بین آنچه افراد هستند و آنچه باید انجام بدهند است، …. عارضهای که به تدریج و پیوسته در طی زمان رشد می کند، و افراد را در مارپیچی نزولی قرار میدهد که بهبود آن دشوار است.» (همان منبع)
در نهایت به تعریفی جامع از فرسودگی میپردازیم: