۲: ملک
برخی دیگر از فقها حق را نوعی ملک اعتبار کرده اند که در مقابل عین، دین، منفعت وانتفاع به کار میرود، پس میگویند مالکیت دین، مالکیت عین، مالکیت منفعت.
به نظر میرسد که ما نمیتوانیم حق را در معنای ملکیت به کار ببریم چرا که حقوقی وجود دارد مثل حق حضانت یا حق الابوه که نمی توان در مورد آنها ملک را به کار برد زیرا در حقیقت ذی حق مالک چیزی نمیتواند باشد. (ولایی، ۱۳۹۱، ۶۰)
۳: حکم
برخی از فقها هم حق را مترادف حکم دانسته اند. البته فرق اساسی نیز بین حکم و حق وجود دارد. اول اینکه در حق، اختیار و تسلط شخصی وجود دارد بر خلاف حکم. دوم، حق قابل اسقاط است و قابل نقل وانتقال بر خلاف حکم. (ولایی، ۱۳۹۱، ۶۰)
به نظر نگارنده حق در معنای سلطنت در معنای جامعتری به کار رفته است و در حقیقت این حق سلطنت مخصوص به خداوند میباشد. اما از آنجا که خداوند خود، خواهان اجرای عدالت در میان مردم میباشد این حق را به آنها داده تا در موارد لازم بتوانند از حقوق تضییع شده خود دفاع کنند.
بنابرین استفاده از حق سلطنت برای انسان فقط یک اعتبار است زیرا خداوند به عنوان خالق هستی و عدالت این حق را به انسان داده است. لذا حق سلطنت به معنای هر چیزی که دردست و تصرف انسان است اعم از امور مالی، غیرمالی، منافع میباشد. یعنی این معنا سایرمعانی دیگر را هم در برمیگیرد.
۲: مفهوم حق در اصطلاح حقوق دانان
ازاوایل قرن بیستم نظر حقوق دانان به مفهوم حق معطوف شد. آنان به تأمل دریافتند که وقتی از حق سخن میگوییم، در تمامی موارد یک معنا را اراده نمیکنیم؛ بلکه با توجه به موضوع حق و چگونگی استحقاق و تکلیف و نیز تأمل در نوع ارتباط و جهتگیری توزیع امتیازات و مسئولیت ها درمییابیم حق انواع متفاوتی دارد که در گونه های ذیل قابل طرح است: حق ادعا، حق آزادی، حق قدرت، حق مصونیت.
وینشیلد حقوقدان آلمانی حق را چنین تعریف کردهاست: «توان و قدرتی که که نظم حقوقی به اراده اعطا کردهاست.» (کاتوزیان، ۱۳۷۷، ۳۷۲).
همچنین یکی از حقوق دانان عرب در تعریف حق میگوید: «حق آن رابطه حقوقی است که به سبب آن، قانون به یکی از اشخاص این توانایی را میدهد تا به گونه ای ویژه و منفرد بر چیزی تسلط و چیرگی یابد( یا آن را تصرف کند) و یا شخص دیگر انجامدادن یا ندادن چیزی یا کاری معین را بخواهد.» (کبره، ۱۹۹۳، ۳۷۴،)
آیرینگ حقوقدان آلمانی نیز حق را چنین تعریف کردهاست: «نفعی که از نظر حقوق، حمایت شده است.» (کاتوزیان، ۱۳۷۷، ۳۷۴-۳۷۳)
با این حال بهترین تعریفی که از حقوق دانان در خصوص حق ارائه شده این است که حق امتیاز و نفعی است متعلق به شخص که حقوق هر کشور در مقام اجرای عدالت، از آن حمایت میکنند و به او
توان تصرف در موضوع حق و منع دیگران از تجاوز به آن را میدهد. (معاونت قوه قضائیه، ۱۳۸۸، ۸)
همانطور که ملاحظه شد تعریف دقیق وجامع اصطلاح حق بسیار دشوار است و آنچه که به عنوان تعریف ذکر شده ناظر به آثار آن میباشد.
گفتار دوم: اقسام حق
تقسیمات حق در کتابهای حقوقی و فقهی از جهات مختلفی اعتبار می شود وناظر به حیثیتهای گوناگون میباشد و در حقیقت یکی از مسائل مهم در بحث حکم غیابی به شمار میرود؛ از این جهت که صدور حکم غیابی کدام حقوق را شامل می شود. لذا یکی از تقسیمات حق به اعتبار صاحب آن میباشد که به حقالله و حقالناس قابل تقسیم است.
اما از آنجا که هریک از این دو قسم مذکور به اعتبار اینکه در بعضی از موارد و مصادیق خود آمیخته هستند قسم سوم دیگری با عنوان حق مشترک در نظر گرفته شده است که به توضیح هریک میپردازیم.
۱: حقالله
حقالله چیزی است که موجب تقرب به خداوند و تعظیم ذات باری تعالی و اقامه شعائر دینی شود یا نفعی عام را برای همه انسانها فراهم آورد.
برای قسمت اول میتوان عبادات همچون نماز، روزه، زکات، امر به معروف، نهی از منکر، نذر و.. مثال زد و برای قسمت دوم از اجتناب از جرم و جرایم، حدود مانند حد زنا، قذف، شرب خمر و تعزیرات، محافظت از اماکن عمومی مانند جادهها، رودخانهها را میتوان نام برد. (الزحیلی، ۱۹۸۹، ۱۵)
حکم حقالله این است که با بخشیدن وصلح ساقط نمی شود و قابل تغییر نیست و جنبه حقالناسی در آن مشاهده نمی شود مانند شرب خمر.
۲: حقالناس
حقوقالناس حقوقی را گویند که شارع مقدس آنها را برای افراد جامعه به طور خصوصی وضع کردهاست.
منشأ چنین تأسیس حقوقی این است هر فردی در جامعهای زندگی می کند، همانطوری که از حقوق اجتماعی باید بهرهمند شود از حقوقی که لازم است، اختصاص به وی داشته باشد و حق داشته باشد، مستقل و آزاد زندگی نماید، حق معامله و دادوستد داشته باشد و اگر کسی حقش را ضایع کرد، حق داشته باشد از خودش دفاع کند. این حقوق در هر زمانی می توانند، به صورت و شکل خاص متبلور گردند. (مرعشی،۱۳۷۳، ۲۳۸)
بنابرین حقالناس ناظر به حقوق خصوصی افراد است که فاقد جنبه حقاللهی میباشد مثل حد قذف
۳: حق مشترک
حق مشترک حقی است که در آن جنبه حقاللهی و حقالناسی با هم اجتماع نموده اند ولی یکی از این دو بر دیگری غلبه داشته و بیشتر استمانند حد سرقت.
گفتار سوم: ضرورت شناخت حقالله و حقالناس و آثار قضایی آن دو
بعد از دستیابی به یک شناخت نسبی از حقالله و حقالناس، مسأله شناخت و لزوم تشخیص حقالله و حقالناس و نقش آشنایی با آن دو در سلامت شکل گیری صحیح قضاوتها را مورد بررسی قرار میدهیم؛ زیرا بررسی آثار قضایی این حقوق نقش بسزایی در صدور حکم غیابی دارد.
۱: تقدم حقالناس بر حقالله
حقالناس بر حقالله مقدم است؛ یعنی در دوران بین دو دسته حقوق مورد بحث، حقالناس مقدم می شود؛ زیرا در حقالناس تأکیداتی است که در حقوقالله نیست؛ به خاطر اینکه خداوند متعال در
روز قیامت درباره حقوق مردم با دقت و بر اساس میزان عدل حسابرسی می کند در حالی که در حقوقالله بر اساس کرم ورحمت خویش حکم می کند. (بهبهانی، ۱۴۱۷، ۳۳۵)
اگرچه تقدم یاد شده به عنوان یک نظریه شایع مورد پذیرش فقها است، اما تقدم حقالناس بر حقالله محض از وضوح بیشتری برخوردار است و مثال معروف آن در ابواب فقه، تقدیم دین (بدهی) بر حج(که سابقاً واجب شده) میباشد. (روحانی، ۱۴۱۲، ج۹، ۲۳۱) در عین حال، برخی تأکید کرده اند که حق آدمی در صورتی مقدم میگردد که حقالله فوت نشود. بر اساس همین ضابطه در مواردی که مجازات متعدد جمع می شود، مجازات مربوط به حقالناس بر مجازات مربوط به حقالله مقدم میگردد.(نجفی، ۱۴۰۴، ج۴۱، ۵۵۱)
۲: لزوم احتیاط در حقالناس و تخفیف در حقالله
در حقالناس باید احتیاط کرد و رعایت احتیاط در آن لازم است؛ زیرا کم گذاشتن حق مردم و عدم وفای به آن ظلم است و به حکم عقل مستقل حرام است. (جعفری لنگرودی، ۱۳۷۸، ج۳، ۱۶۸۷)