-تعداد و تنوع زیاد کالاها و خدمات ، بخش ها و واحدهای گوناگون سازمانی و وابستگی زیاد و ارتباط های پیچیده آن با هم و سایر ویژگی ها ی شرکت های بزرگ ، باعث پیچیدگی دو چندان کلیه فرایندهای کاری و بخصوص فرایند برنامه ریزی استراتژیک در این شرکت ها شده است ، چرا که در این فرایند باید تمام عوامل یاد شده ، مورد بررسی قرار گیرند تا بر اساس نتایج این بررسی ، برنامه ریزی انجام شود، در حالی که شرکت ها ی کوچک،کلیه ویژگی ها و عوامل مذکور را در مقیاس کم و کوچک برخوردارند و نیازی به بررسی های زیاد ندارند .به همین خاطر فرایند برنامه ریزی استراتژیک در آن ها به طور ساده و مختصر قابل انجام میباشد .
-به خاطر بوروکراسی گسترده و تعداد زیاد لایههای مدیریتی ساختار سازمانی و شرکت های بزرگ ، فرایند برنامه ریزی استراتژیک در ان ها از رسمیت نسبتا زیادی برخوردار میباشد ،چرا که برای انجام دادن بسیاری از مراحل برنامه ریزی استراتژیک ، مانند تعیین اهداف ، بررسی داخلی ، بررسی محیطی و گرفتن اطلاعات لازم در این موارد باید نامه نگاری های زیاد و پی گیری های مکرری صورت نپذیرد ، در حالی که در شرکت های کوچک لایههای کم مدیران و بعضا عدم بیش از یک لایه مدیریتی باعث سهولت فعالیت های مذکور، رسمیت کم تر برنامه ریزی استراتژیک و همکاری بیش تر مدیران و کارشناسان در تعیین استراتژی های سازمان می شود .
-شرکت های بزرگ برای دستیابی به یک برنامه استراتژیک منسجم که استراتژی های سازمان را شامل شود ، به متخصصان و استراتژیست ها و شرکت های کوچک نیاز دارند .
-سازمان ها و شرکت های بزرگ از واحدهای بازرگانی و بخش های وظیفه ای مختلف با لایههای زیاد مدیران تشکیل شده اند . استراتژی های چنین سازمانی در جهت برآورده ساختن اهداف بلند مدت و رسیدن به مأموریت سازمانی در چارچوب فرصت ها و تهدیدات محیطی و قوت ها و ضعف های داخلی باید در سطوح سه گانه کل مؤسسه ، واحد بازرگانی استراتژیک و بخش وظیفه ای تعیین شوند تا هر کدام از آن ها مسیر خود را بدرستی بشناسند و با یک استراتژی کلی سر در گم نشوند، در حالی که در شرکت هایی کوچک موضع به گونه ای است که اندازه کوچک، لایههای مدیریتی کم و فعالیت ها محدود میباشند . در چنین شرکتهایی کافی است که استراتژی کل مؤسسه و حداکثر در صورت نیاز استراتژی بخش های وظیفه ای تعیین شوند تا فعالیت های شرکت بر اساس آن ها به انجام رسند . بنابرین استراتژی های شرکت های بزرگ باید در سه سطح واستراتژی های شرکت های کوچک کافی است در دو سطح تعیین شوند.
ب) تفاوت های محتوایی
اگر محتوای فرایند برنامه ریزی استراتژیک را چهار مورد مهم مأموریت ، عوامل خارجی و داخلی ، اهداف و استراتژی در نظر بگیریم ، آن گاه :
-برای تعیین مأموریت در شرکت های بزرگ ، باید با بهره گرفتن از ابزارهای گوناگون ، نظرات مدیران سطوح مختلف و ذی نفعان داخلی و خارجی درباره مشتریان ، تامین کنندگان کالاها و خدمات شرکت دریافت شود و طی جلسات متفاوت و مستمر این نظراتتلفیق شوند تا از آن طریق ، مأموریت شرکت و بیانیه مأموریت که شامل وظایف شرکت در قبال هر یک از ذی نفعان میباشد، مشخص شود. علاوه براین ها مأموریت شرکت باید مشخص کند که سازمان به چه فعالیتی مشغول شود . علاوه براین ها مأموریت شرکت باید مشخص کند که سازمان به چه فعالیتی مشغول است ، در چه وضیعتی قرار دارد، رقبای آن چه کسانی هستند، در آینده میخواهد در چه وضعیتی قرار گیرد و به چه فعالیتهایی مشغول باشد . بیانیه ماموریتی که شامل این موارد باشد ، باید به تأیید مدیریت عالی برسد و در داخل سازمان و خارج از سازمان ابلاغ شود تا راهنمای اعمال ذینفعان سازمان باشد ، در حالی که در شرکت های کوچک ، مأموریت شرکت معمولا با نظر غالب مؤسسات و بنیانگذاران تعیین می شود و در زمان برنامه ریزی استراتژیک احتمال دارد از سوی استراتژیست ها کمی تعدیل شود، یا بدون تغییر بماند.
-سازمان ها و شرکت های بزرگ از یک طرف در داخل سازمان با انواع منابع ، تجهیزات ،کارکنان و مدیران مواجهند که محیط داخلی آن ها را تشکیل میدهند و از طرف دیگر در بیرون از سازمان با محیط وظیفه ای و عمومی واجهند . همه این محیط ها امروزه در حال تغییر و دگرگونی سریع هستند و هر کدام از این تغییرات میتواند آثار مثبت و منفی بسیاری بر یک سازمان بزرگ داشته باشند و حتی یک شرکت بزرگ میتواند ، خود ، تغییر دهنده بغضی از عوامل محیطی باشد . بنابرین استراتژیست های یک شرکت بزرگ باید تمام اجزا و عناصر محیط رابه صورتی دقیق بررسی کنند تا قوت ها و ضعف های داخلی و فرصت ها و تهدیدهای خارجی را معلوم کرده ، در برنامه استراتژیک لحاظ کنند ، در حالی که در شرکت های کوچک کافی است آثار کلی تغییرات بررسی و در برنامه های استراتژیک لحاظ شود و این کار از سوی مدیران عالی هم که اطلاعات زیاد از محیط دارند ، عملی است
طراحی مدل برنامه ریزی استراتژیک برای سازمان کوچک
تحقیقات جندی در داخل کشور در زمینه برنامه ریزی استراتژیک (در قالب پایان نامه و طرح پژوهشی) صورت گرفته است که اکثر آن ها تمام یا بخشی از فرایند برنامه ریزی استراتژیک را در سازمان های بزرگ بررسی کردهاند ؛ اما به صورت مشخص درباره سازمان ها یا شرکت های کوچک بررسی خاصی انجام نداده اند.
سه مطالعه خارجی در خصوص برنامه ریزی استراتژیک شرکت های کوچک انجام شده است که یکی از آن ها مدلی از این نوع برنامه ریزی را ارائه کرده و به صورت کتاب منتشر شده است (فرای و استونر[۱۰] ،۱۹۹۵) دومی و سومی ، مراحلی را برای برنامه ریزی استراتژیک شرکت های کوچک عنوان کردهاند که در قالب مقاله انتشار یافته اند (مازور[۱۱] ، ۱۹۹۸و کارتر[۱۲]،۲۰۰۱) . البته استفاده از این سه مورد عمومیت چندانی نیافته است . از مهمترین مدل های برنامه ریزی استراتژیک برای کست و کارهای کوچک می توان به موارد زیر اشاره نمود :
الف – مدل برنامه ریزی استراتژیک «پایه ای [۱۳]» – کارتر و مک نامارا
این فرایند بسیار اساسی ، معمولا توسط سازمان هایی مورد استفاده قرار میگیرد که بسیار کوچک و پرکارند و قبلا چندان برنامه ریزی استراتژیک نکرده اند . این فرایند ممکن است در سال اول بدون سودآوری به منظور به دست آوردن درکی از چگونگی برنامه ریزی، به کارگرفته شود و از سال های بعد با در برگرفتن فازها و فعالیت های بیش تر برنامه ریزی به بهبود و ضعیت امیدوار باشد . این نوع برنامه ریزی ، معمولا از سوی مدیریت سطح عالی انجام می شود و شامل مراحل زیر است (کارتر و مک نامارا[۱۴] ، ۲۰۰۱)
-
- تعییین اهداف (بیانیه مأموریت که علت وجودی سازمان را بیان میکند )؛
-
- انتخاب اهدافی که جهت رسیدن به مأموریت سازمانی باید برآورده شوند ؛
-
- تعیین روش های معین یا استراتژی هایی که برای رسیدن به اهداف باید به اجرا در آیند ؛
-
- تعیین برنامه های عملی[۱۵] مشخص برای اجرای هر استراتژی ؛