نا امیدی وجودی:
نا امیدی وجودی[۲۹] زمانی در انسان به وجود میآید که امید انسان برای معناخواهی به نتیجه نرسدتفاوتی[۳۰]و ملالت[۳۱] از مشخصه های اصلی نا امیدی وجودی اند. نا امیدی وجودی مستقیماً بیماری محسوب نمی شود توجه افراد و حتی نومیدی شان در قبال معنای زندگی یک وضعیت روحی و نه جسمی است فرانکل خلاء وجودی را که نا امیدی را هم در بر میگیرد امری ناشی از عوامل اجتماعی دانسته و اختلال روان نژندی به حساب نمی آورد نا امیدی ناشی از بی معنا دانستن زندگی را می توان نشانه ای بر صداقت عقلانی دانست. فرانکل در آخرین نوشته های خود گسترش خلاء وجودی را امری مسلم دانست(رحیمیان ، ۱۳۷۷٫).
حفظ خلاء وجودی:
فرانکل معتقد است که مردم حس بی معنایی خود را از طریق مختلف حفظ میکنند مانند :
۱ـ سرکوبی : افراد حس روحانیت و مذهب خود را سرکوب میکنند بنابرین مراکز معنوی و روحانی احساس خود که عمیق ترین آن ها حس معنا خواهی است را نادیده می گیرند. سرکوبی میل معنا خواهی باعث تغییر درکشان از وجود معنا می شود.
۲ـ سرباز زدن از قبول مسئولیت : با پناه بردن به تبعیت از رسوم قراردادی ، خود کامگی ، پناه بردن به مثلث روان نژندی متشکل از : افسردگی ، اعتیاد و پرخاشگری
۳ـ تحلیل رفتن سنت ها و ارزش ها
۴ـ پوچ گرایی
۵– تأکید ناکافی بر تعالی خویشتن : مردم اغلب برای درک این نکته که خوشبختی و موفقیت محصولات فرعی تعالی خویشتن است کمک و یاری نمی شوند و در عوض به تمرکز بیش از اندازه بر خودباوری سوق داده میشوند.
۶ـ خنثی شدن انسانیت : این حقیقت که علائم و محصولات مربوط به بی معنایی بسیار گسترده هستند برای افراد غیر قابل درک است و بنابرین در جستجوی معنا ، از دیگران کمک نمی گیرند این امر پوچ گرایی ذاتی را در وجود آنان محکم تر میسازد. فرانکل راه درمان خلاء وجودی را هشیار کردن احساس های سرکوب شده مذهبی میداند(ونگ [۳۲]؛۲۰۰۰ به نقل ار کوهی ،۱۳۸۷).اگر چه فرانکل مدل های خود را به صورت منظمی ارائه نداده است اما در نحوه رویارویی با مراجع مبتلا به خلاء وجودی ، سعی در افزایش آگاهی وجودی مراجع داشته و بینش وی را نسبت به محدودیت زندگی و اهمیت مسئولیت پذیری از طریق فنون اختصاصی خود ارتقاء میدهد(نیلسون، جونز ،۲۰۰۱؛ ترجمه بهفر ،. ۱۳۸۴).
انسان در جستجوی معنای غایی :
معنی درمانی ، بر آن است که با تحقق معنا ، زندگی جلوه بدیعی مییابد و همه چیز حتی درد و رنج در پرتو آن ، قابل پذیرش و تحمل خواهد بود ، ولی آن ها باید بپذیرند که هیچ کس و هیچ چیزدیگر نه پدر ، مادر ، همسر و نه مردم نمی توانند به ما احساس معنا و منظور در زندگی بدهند و دلیل این امر در مسئولیت شخصی به عنوان شرط لازم « معنا جویی » نهفته است خدایت را با تمام قلبت ، با تمام روحت و با تمام قدرتت دوست بدار و این ادعا در نظر فرانکل این معنا را دارد که : پاسخ مثبت به زندگی ، به رغم هر چه با آن روبرو میشویم ، خواه رنج و خواه مرگ یک فرمان است (شولتز[۳۳] ، ۱۹۷۷، ترجمه خوشدل ، ۱۳۸۴٫).
مفهوم مرگ در نظریه فرانکل:
مرگ معنای زندگی را از آن نمی رباید. اگر انسان ها ابدی بودند ممکن بود که برای همیشه از انجام کارها طفره می رفتند. مردن به زندگی تعلق دارد و به آن معنی می بخشد و مسئولیت پذیری بشریت ازمحدودیت ها سرچشمه میگیرد. نتیجه این که آن ها نیاز دارند که تمام تلاششان را در قبال مسئولیتی که درازاء تمام لحظات زندگی دارند ، به کار گیرند. تقدیرات نیز مانند مردن برای معنای زندگی ضروریاست تقدیرات به آن دسته از عوامل اشاره دارد که از دست بشر خارج است و آزادی را نه تنها در مفاهیمزندگی و مرگ می توان دید ، بلکه در تقدیرات نیز قابل مشاهده است. فرصت ها و امتحاناتی که برای افراد مختلف در زندگی پیش میآید باعث می شود که راهی که هر فرد طی میکند منحصر به خود اوباشد. با وجود این عوامل بیرونی ، انسان ها میتوانند با قوت بخشیدن به آزادی های درونی خود ، در مقابل تقدیرات ایستادگی کنند ، اگر چه هنگام مرگ انسان قادر نیست چیزی را با خود ببرد ولی کلیت زندگی انسان در لحظه مرگ کامل می شود علیرغم این که به گذشته می پیوندد ، بیرون از قبر قرار میگیرد (فرانکل ، ۱۹۷۷؛ ترجمه تبریزی و علوی نیا ،.۱۳۷۸).پاسخ هستی گرایی تکیه بر زمان حال است هر چند گذرا باشد. زیرا آن چه در زندگی واقعا” از کف می رود امکانات و توانایی هاست. معنا درمانی با توجه به گذرایی هستی و وجود انسان به جای بدبینی و انزوا ، انسان را به تلاش و فعالیت فرا میخواند (ذاکر ،. ۱۳۸۵).
علت شناسی در نظریه فرانکل :