مبانی نظری
و پیشینۀ تحقیق
مبانی نظری:
بخش اول:عادت
معانی کلی عادت:عادت:رسم ،آیین،ج عادات،معمول ، متداول ، طبق عادت (معین،ج ۲ :۲۵۸) عادت در لغت نامه دهخدا: عادت.( د) ( ع ا ) فارسیان به معنی رسم و آیین نیز استعمال کنند. و با لفظ گردانیدن، نهادن، برداشتن، کردن، دادن و گرفتن مستعمل نمایند. اما ایزد عز ذکره بفضل خود ما را بر عادت خود بداشت(بیهقی). غلامان و ستوران افزون از عادت رسم خزیدن گرفتند.(بیهقی)(دهخدا: ۵-۶)عادت به فتح دال، خوی، کاری که انسان به آن خو بگیرد و در وقت معین انجام بدهد، جمع (عادات) (عمید: ۷۲۳)
در کتاب اخلاق ناصری ، عادت چنین معنی شده : عادت این اصطلاح اخلاقی و فلسفی وروانشناسی است، و آنچنان بود که در اول به رویت فکر اختیار کرده باشد و به تکلف در آن شروع نموده تا به ممارست، تواتر و فرسودگی در آن، با ان کار الفت گیرد و بعد از الفت تمام به سهولت بی رویت از او صادر شود، تا خلق شود او را.(صبوراردوباری،۱۳۸۶)
در لغت نامه روانشناسی در مورد عادت چنین آمده : عادت شکل حرکتی حافظه ، که در فعالیت هایی که بر اثر تکرار آسان شده اند متظاهر میگردد. بدین معنی که اعمال پیچیده ای که غالبا تکرار شده باشند،به محض شروع ،تمایل دارند به صورت خود به خود و دقیق اجرا گردند و هر بار نیز آسانتر اغاز میشوند.(گودرزی،۱۳۷۷ :۲۱)
آرای اخوان الصفا این است که : عادت به معنای رفتاری است که در اثر تکراربرای انسان ملکه می شود و از او به سادگی جدا نمی گردد( فقیهی،۱۳۷۷ : ۲۱۵)ابن مسکویه میگوید: (( عادت حالتی است در نفس که بر اثر تکرار و استمرار وصف یا فعل برای انسان پدید میآید،افعال و صورت های حسی یا عقلی، در آغاز برای نفس نامانوسند،که در این زمان به آن ها ((حال)) میگویند، پس از مدتی بر اثر تکرار و استمرار، نفس با آن ها مرتبط گردید و در خزانه نفس مستقر گردیدند و نفس به آن ها خو گرفت، به آن ها ((عادت)) گویند و موقعی که عادت کاملا در جان رسوخ کرد و با روح متحد گردید، به ان ((ملکه)) یا ((سجیه)) گویند.(ابوجعفری،۱۳۸۱: ۴۷)
عادت از دیدگاه فلاسفه غربی
برای بررسی مسئله عادت در تعلیم و تربیت فیلسوفان غربی از جمله سقراط، افلاطون، ارسطو، دکارت، کانت و دیوئی انتخاب شدند و آرای ایشان در این زمینه ذکر شده است.
سقراط
سقراط هدف از تعلیم و تربیت را جنگ بر علیه زشتی و تصنع و ریا میداند.سقراط با تربیت مبتنی بر عادت مخالف بود و به طور کلی سقراط معتقد است که هیچ کس از روی علم و عمد ،مرتکب گناه نمی شود و لذا فقط علم میتواند آدمی را به فضیلت کامل برساند (سپهری ، ۱۳۲۵ : ۱۷)سقراط با تربیت مبتنی بر عادت مخالف بود،پوپر متفکر مشهور فلسفه علم درباره ی وی میگوید: (( به نظر من یکی از اصول اعتقادی بسیار بنیادی سقراط ، عقل گرایی او در اخلاقیات بود .)) به کمک همین اصل اعتقادی سقراط ، من دو نکته از نظریات او را می فهمم :
الف – همسان گرفتن نیکی با خرد. یعنی نظریه او در این باب که هیچکس خلاف معرفت خود عمل نمی کند و خطاهای اخلاقی معلول فقدان معرفتند ( به عبارتی این خطاها بر حسب عادتند).ب- این نظریه که میگوید: فضیلت اخلاقی را می توان تعلیم داد و این فضیلت به غیر از هوش عمومی و عادی مردم مستلزم وجود هیچ گونه قابلیت و استعداد اخلاقی دیگری نیست ، (فیروز آبادی،۱۳۹۰).
سقراط با وجود اعتقاد به تربیت مبتنی بر تعلیم و خرد این سوال را مطرح میکند که چرا در رشته هایی مانند هنر ، ریاضیات هندسه و …، متخصصصانی یافت میشوند که موضوع آن علوم را آموزش دهند ، ولی برای تربیت آدمی ما متخصصانی نداریم یا نیاز به وجود آن ها را احساس نمی کنیم.ارسطو در پاسخ استاد خویش چنین میگوید : (( تعجب شما خطاست ، اگر بگویید با وجود قابلیت تعلیم فضیلت )) چرا برای آن هیچ معلمی جهت خطا به تعلیم یافت نمی گردد ، چرا که معیارهای رفتار و سلوک مانند مهارت ، عناصری نظیری نیستند و لذا از خلال حفظ کردن امور و القا شده فراگرفته نمی شوند ، بلکه ما آن ها را در ضمن تمرین و عمل می اموزیم (عطاران،۱۳۶۶)
افلاطون
افلاطون یکی از نوادر تاریخ علم و معرفت میباشد ، فیلسوفی که انوار اندیشههای فرا گیرش سر تا سر جهان هستی را منور می گرداند و بازتاب تفکراتش نقطه عطفی در تحول تاریخ بشر میگردد،افلاطون و سقراط از نقادان نظریه عادت میباشند.
البته افلاطون عادت را بیشتر از لحاظ تحقیر فضیلت موروثی و اکتسابی مورد بحث قرار میدهد تا بدین وسیله امتیاز فضیلت حقیقی که دانش است ، واضح تر گردد. وی معتقد است دانستن عمل کردن است و خوب عمل کردن دانستن است پس چگونه ممکن است فضیلتی که صرفا مبتنی بر عادت است مورد تحقیر ما نباشد ، این گونه فضیلت فضیلتی است عاری از تعقل بدون اساس و مشکوک ، مانند عقیده ای که بنیاد آن را تشکیل میدهد. و نیز آنهایی که صاحب این نوع فضیلت اند نمی توانند دیگران را از آن برخوردار سازند (سپهری ، ۱۳۷۹: ۶)
بدین سان ، افلاطون که از سویی به پیچیدگی وجود آدمی توجه دارد چنان که از جنبه بخرد و نابخرد روان سخن میگوید و از سویی دیگر آغازتربیت را همانا آغاز زندگانی می شمارد ، کار تربیت را با پدید اوردن عادت ها و آنچه امروز تربیت منش می نامیم آغاز میکند از اینروستکه برای او حتی بازی های کودکان نیز نقش تربیتی دارد. او نقش بازی را زمینه ای میداند برای شناختن تواناییهای کودک (نقیب زاده ،۱۳۸۷ : ۴۴)به طور کلی افلاطون عادت را بیشتر از افق جنبههای اخلاقی و معنوی مورد مطالعه قرار میدهد تا از سایر جهات ( صبور اردوباری ، ۱۳۶۰ : ۱۰-۱۲)
در کتاب فدن افلاطون اشخاصی را که فضیلت عامیانه و سیاسی را به نام عدالت پیروی میکنند به شکل زنبور عسل و مورچه می شناساند ، زیرا این فضیلت زائیده ی عادت و تکرار است که فلسفه و هوش در آن راه ندارد (سپهری ،۱۳۲۵) افلاطون مخصوصا به مطالعه و بررسی عادت می پردازد تا محکومیت و کهتری آن را در مقابل علم اثبات کند . به نظر او شاهکار انسانی در این است که خود را از عقیده ای که همواره ناپایدار و نسبی است خلاص کرده و به اوج علم مطلق برساند.علمی که موضوع ان همیشه جاویدان و لا یتغیر است. وی میگوید : (( فضیلت عادت هم به شر منتسب می شود و هم به خیر )) . در کتاب دهم جمهوریت هنگامی که ارواح مقتدرات آتیه خود را انتخاب میکنند ، شخص بدبختی اصل و مرتبه یک نفر جبار را بر می گزیند و بدین سان خودش را محکوم میسازد.افلاطون درباره ی وی میگوید : این شخص در طول زندگانی سابقش در یک شهر کاملا منظمی زندگی کرده و فضایل او مبتنی بر عادت عاری از فلسفه است.