همان طور که ملاحظه شد مطالب فوق بیانگر این مطلب هستند که در حقیقت صدور حکم یا همان داوری کردن میان مردم، موضع و دیدگاه خاص شرع مقدس و همچنین حاکم را نسبت به موضوع و مقیدات و شرایط آن آشکار میسازد.
۳: انواع حکم
حکم که همان رأی دادگاه در امر کیفری و یا حقوقی است دارای انواع گوناگونی است که ازجمله آن میتوان به حکم حضوری و غیابی اشاره نمود.
الف: حکم حضوری
حکم حضوری به حکمی میگویند که طرفین پرونده در جلسات دادرسی حاضر میشوند و یا اگر توانایی حضور ندارند و گرفتار هستند از طریق لایحه مطالب خود را اعلام کنند.
ب: حکم غیابی
حکم غیابی، حکمی است که حق دفاع برای محکومعلیه ضمن آن محفوظ است و اعتراض محکومعلیه همان دفاع از دعوی و برای استیفای همان حقی است که حکم مورد اعتراض و قانون برای او مقرر داشته است. (متیندفتری، ۱۳۷۸، ج۲، ۱۲۰)
گفتار دوم: مفهوم غائب
واژه غائب در لغت مشتقات زیادی دارد و معانی مشابهی را در بر میگیرد که به دو معنی از معانی آن اشاره میکنیم.
۱: مفهوم غائب در لغت
«غائب در لغت خلاف حاضر است و به معنای موضعی که دیده نمی شود ورای آن». (ابن منظور، ۱۴۱۴، ج۱، ۶۵۴)
با نظر در مطلب فوق میتوان گفت غائب کسی است که ازدید حواس پنچگانه پنهان است.
۲: مفهوم غایب در اصطلاح
در اصطلاح حقوق دانان غایب عبارت است از: «آنکه از اقامتگاه خود برای مدتی کم یا زیاد دور افتاده باشد خواه بتوان از حال او خبر گرفت خواه نه». (جعفری لنگرودی، ۱۳۷۸، ج۴، ۲۷۲۵)
تعریف فوف از منظر حقوق دانان ناظر به بحث غائب مفقودالاثر میباشد وارتباطی به بحث ما ندارد لذا غایب مورد نظر ما کسی است که در جلسه دادگاه حضور پیدا نکند.
گفتار سوم: تعریف حکم غیابی در آیین دادرسی کیفری
با امعان نظر در مطالبی که در تعاریف لغوی و اصطلاحی گفته شد حکم غیابی عبارت است از داوری کردن در غیاب شخصی که باید در جلسه دادرسی حاضر میبود. اما حقوق دانان در قانون آیین دادرسی کیفری حکم غیابی را اینگونه تعریف کرده اند که «اگر متهم در تحقیقات مقدماتی (نزد بازپرس یا دادیار) حضور داشته و حتی از وی قرار تأمین کیفری نیز اخذ شده ولی در هیچ یک از جلسات حضور نیافته است و یا وکیل معرفی نکرده، باز هم رأی صادر شده غیابی محسوب میگردد.» ( مدنی، ۱۳۷۸، ۴۶۲)
در تعریف دیگری از حکم غیابی، بیان شده «متهم برای دادرسی احضار می شود؛ چنانچه با وجود احضارنامه، در هیچیک از جلسات دادرسی حاضر نشود و لایحه دفاعیه نفرستد و وکیل هم معرفی ننماید اگر موجبات دادرسی فراهم باشد دادگاه به طور غیابی رسیدگی و حکم مقتضی را صادر می کند.» ( آخوندی، ۱۳۷۹، ج۴، ۴۶۲)
قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ نیز در خصوص تعریف حکم غیابی در ماده ۴۰۶ چنین مقرر میدارد: «در تمام جرائم، به استثنای جرائمی که فقط جنبه حقاللهی دارند، هرگاه متهم یا وکیل او در هیچیک از جلسات دادگاه حاضر نشود یا لایحه دفاعیه نفرستاده باشد دادگاه پس از رسیدگی، رأی غیابی صادر می کند.»
ماده فوق در مقایسه با ماده ۲۱۷قانون مصوب ۱۳۷۸ به لحاظ مفهوم تغییری نکرده است. اما در منطوق ماده تغییراتی صورت گرفته که در جایگاه خود بیان خواهد شد.
بنابرین طبق تعاریف فوق صدور حکم غیابی در جرایم حقالناسی مد نظر قانونگذار در امور کیفری میباشد.
بخش دوم: موضوع شناسی حکم غیابی
یکی از مهمترین مسائل مربوط به حکم غیابی، موضوع حکم غیابی است؛ یعنی در چه حقوقی میتوان حکم غیابی را صادر نمود و در چه حقوقی نمی توان حکم غیابی را صادر کرد که این مسئله محل بحث ما در اینجا میباشد.
گفتاراول: مفهوم حق
حق یکی از مفاهیم پایهای موضوع ما میباشد. از این رو قبل از هر چیز، لازم است بخشی از مباحث مقدماتی به بررسی اجمالی موضوع یاد شده اختصاص یابد؛ زیرا آشنایی با مفهوم حق و سایر مباحث مربوط به آن تمهیدی برای تعیین موضوع حکم غیابی میباشد.
۱: مفهوم حق در لغت
حق در لغت دارای معانی گوناگونی میباشد که برخی از آن ها عبارتند از خلاف باطل، حظ و نصیب، بهره و سهم هرکس که به او داده شده است. (ابن منظور، ۱۴۱۴، ،ج۱۰، ۴۹)
راغب اصفهانی (۱۴۱۲، ج۳، ۲) درباره معنای حق میگوید: «حق در اصل به معنی مطابقت داشتن و موافقت داشتن است» و ما میبینیم این مطابقت و هماهنگی در بیشتر معانی حق مراعات شده است از جمله:
حق به معنی خدا و آفریننده است از جهت اینکه آفریدگان را مطابق و بر وفق حکمت آفریده است. «فذالکمالله ربکمالحق». (سوره یونس(۱۰)، آیهی۳۲)
حق به معنی آفریده شده است، از این جهت که آفریدگار آن را مطابق و بر وفق حکمت آفریده است. «وما خلقالله ذلک الا بالحق». (سوره یونس(۱۰)، آیهی۵)
حق به معنی اعتقاد مطابق با واقع است.
حق به معنای گفتار و کردار مطابق با آنچه باید و شاید.
همانطور که ملاحظه شد حق معانی مختلفی را در بر میگیرد؛ به همین دلیل اکثر محققان واژه حق را مشترک معنوی میدانند.
به عبارت دیگر حق در هریک از موارد و مصادیق خاص خود، دارای مفهوم ویژهای است؛ مثلاً حق در مورد حق ولایت، ولایت اعتبار می شود و در حق زوجیت، زوجیت اعتبارمیشود و این دو اعتبار هیچ قدر مشترک ومفهوم واحدی با هم ندارند.
بنابرین یکی از معانی حق اصلی است و سایر معانی به نحوی که گذشت به آن برگشت می کند. بدینمعنا که حق یک معنا بیشتر ندارد و مغایرت معناهای مختلف آن ناشی از مصادیق گوناگون آن است.
در خصوص معنای اصلی حق هم دو نظریه وجود دارد؛ برخی آن را به معنای ثابت میدانند یعنی در این دیدگاه حق هر امر ثابت (اعم از واقعی ونسبی) است و این معنا در تمام موارد استعمال حق، صدق می کند؛ همچنان که باطل به چیزی اطلاق می شود که ثابت نیست. (معاونت آموزش قوهی قضائیه، ۱۳۸۸، ۴) و بعضی دیگر نیز معنای اصلی حق را مطابقت میدانند که بیان شد.
به نظر نگارنده همه معانی که ذکر شد به نوعی مکمل یکدیگر میباشند. در حقیقت همه معانی حق یک چیز را بیان میکنند و آن حقوقی است که به هر فرد خداوند داده است و این حقوق مطابق و هماهنگ با آفرینش انسان است و برای وی ثابت است.
۲: مفهوم حق در اصطلاح
در خصوص مفهوم اصطلاحی حق نیز تعاریف مختلفی از سوی فقها و حقوق دانان ارائه شده که در اینجا بیان مینماییم.
الف: مفهوم حق در اصطلاح فقها
واژه حق در اصطلاح هم معانی گسترده ای را در برمیگیرد که مهمترین معنای آن در تعاریف گوناگون در متون فقهی به شرح زیر میباشد.
۱: سلطنت