نتایج پژوهش چن، یانگ، وانگ و ژانگ[۱۴۶](۲۰۱۲) نشان داد که افرادی مبتلابه اضطراب، فشارخون سیستولیک در آن ها بالاتر است؛ بررسی پیتیگ، آرچ، لَم و کراسک[۱۴۷](۲۰۱۳) در ارتباط با ضربان قلب و تغییرپذیری ضربان قلب در مبتلایان به اختلالات اضطرابی نشان داد که این افراد ضربان قلب شان در خط پایه، در مقایسه با افراد عادی در پاسخ به تکالیف گوش بزنگی و آرامسازی روانی به طور معنیداری متفاوت بود؛ بر اساس مطالعه(فیشر و نیومن[۱۴۸]، ۲۰۱۳) نگرانی موجب افزایش ضربان قلب میشود. بر اساس یافته های این پژوهش بیماران مبتلابه اختلال اضطراب منتشر در مقایسه با افراد سالم افزایش ضربان قلب بیشتری داشته و بینظمی تنفسی در آنان بالاتر بود؛ بر اساس نتایج مطالعه لوزر، مِتزنتین، هلفریچ، کودیلکا[۱۴۹] و همکاران(۲۰۱۰) استرس در حد بالا موجب افزایش کورتیزول و ضربان قلب در شرکتکنندگان در پژوهش شده است. در بررسی های مختلف به برانگیختگی دستگاه عصبی خودکار(اتونوم) و افزایش فشارخون و ضربان قلب در مبتلایان به اختلال استرس پس از سانحه اشارهشده است: (باکلی، نیوجنت، سلجسکی، رایمند[۱۵۰] و همکاران، ۲۰۰۴ و کوهن، بلانچارد، فیوز، هیکلینگ[۱۵۱] و همکاران، ۲۰۰۶؛ نقل از موریس و روآ، ۲۰۱۳؛ نورته، سوزا، ویلیت، پورتلا[۱۵۲] و همکاران، ۲۰۱۳؛ ورانا، هیوز، دنیس، کلهون[۱۵۳] و همکاران، ۲۰۰۹). ازجمله هزینه هایی که بر جانبازان جنگ مبتلابه اختلال استرس پس از سانحه ممکن است تحمیل شود، تغییرات اساسی در وضعیت بهنجار زیستنشانگرهای قلبی و عروقی است، به همین دلیل در پژوهش حاضر اثرپذیری آنها از الگوهای درمان پردازش شناختی(CPT) و طرحواره درمانی(ST) موردتوجه قرارگرفته است.
در ارتباط با متغیرهای روانشناختی پژوهش به بررسی ارتباط هرکدام از آن ها با اختلال استرس پس از سانحه پرداخته میشود. خصومت که بعد شناختی خشم است، به عنوان نگرش بدبینانه در مورد دیگران مفهومسازی میشود(سالس[۱۵۴]، ۲۰۱۳). این وضعیت نگرشی منفی نسبت به دیگران همراه با خشم به عنوان نشانگان اصلی در استرس پس از سانحه در نظر گرفتهاند(ورانا، هیوز، دنیس، کلهون و همکاران، ۲۰۰۹). در یک بررسی فرا تحلیل به دستآمده از ۳۹ پژوهش نشان میدهد که سطح بالایی از خشم و خصومت در مبتلایان به اختلال استرس پس از سانحه قابلردیابی است(اُرث و وایلند[۱۵۵]، ۲۰۰۶؛ نقل از بکهام، فلود[۱۵۶]، دنیس و کلهون، ۲۰۰۹). علاوه بر این، نتایج پژوهش میلر، ولف، ریردان، هارینگتن[۱۵۷] و همکاران (۲۰۱۳) نشان داده است که میزان خصومت و سوءاستفادههای روانشناختی از همسران با اختلال استرس پس از سانحه در جانبازان ارتباط دارد، همچنین خشم ارتباط بالایی با اختلال استرس پس از سانحه دارد و ۴۰ درصد از واریانس نمرات این اختلال توسط خشم پیشبینی میشود(نواکو و چِمتوب[۱۵۸]، ۲۰۰۲). درنهایت، ویژگیهای اساسی خشم در اختلال استرس پس از سانحه که توسط الگوهای نظری معاصر به آنها اشارهشده است را میتوان بر اساس پژوهش مک هیو، فوربس، بیتس، هاپ وود[۱۵۹] و همکاران(۲۰۱۲)، شامل این موارد دانست: ۱) یک فقدان در اراده[۱۶۰](سطحی از عملکرد تکانشی و خودکار، سازگار با عدم کنترل بر واکنش به محرکهای تحریک کننده، و کاهش خود نظارتی)؛ ۲) فوقالعاده فراگیر[۱۶۱](شدتی از احساس که میتواند باحالتی از شروع ناگهانی و انفجاری، بدبینی شدید، نفرت یا رنجش گسترش پیدا کند، و تداوم این احساس از طریق یک تمایل به برافروختگی و نشخوار ذهنی مشخص میشود)؛ ۳) انسجام یا پیوستگی گسترده[۱۶۲](ارتباط شبکه حافظه افزایشیافته[۱۶۳]، و گرایش به بروز ثانویه خشم نسبت به دیگر هیجانات خصوصاًٌ اضطراب در شرایطی که بر فرد غالب است)؛ ۴) فرایندهای شناختی تحریفشده و بسط یافته[۱۶۴](فقدان توانایی تشخیص بین محرکهای راهانداز مهم و بیاهمیت که موجب خشم میشوند، و ارزیابی و اِسناد علّی که فراتر از بیرونی سازی محض به نشخوار و دلمشغولی ذهنی نسبت به رویداد اتفاق افتاده تبدیل میشود و سبب خشونت و آسیب می شود و عدم آگاهی از حالت خشم موجود که بسیار به کار گرفته می شود)؛ ۵) از دست دادن ارتباط با دیگران[۱۶۵](محدودیت رفتاری پایین منجمله پرخاشگری، برو نسازی نزاع و سرزنش).
آنچه در فرایند بیماریهای مرتبط با استرس از خود استرس و شدت آن اهمیت بیشتری دارد، نوع واکنش و مقابله[۱۶۶] فرد در برابر عامل استرس است. مفهوم مقابله به طور گسترده ای هم در پژوهشهای روانی اجتماعی و هم پزشکی موردبررسی قرارگرفته است. مقابله به عنوان فرایندی شناختی رفتاری تعریف میشود که به طور مداوم جهت اداره کردن استرسزاهای درونی و بیرونی که فراتر از منابع مقابلهای افراد ارزیابی میشوند، تغییر میکنند. افراد بر کیفیت و شدت استرس از طریق دو فرایند اثر میگذارند: ارزیابی شناختی و مقابله، در حالی که ارزیابی شناختی برای بررسی اهمیت موقعیتهای استرس زا به کار میروند، مقابله فعالیتهای شناختی رفتاری و همچنین منابعی برای کنترل کردن این موقعیتها و هیجانهای همراه آن ها را دربرمی گیرد(لازاروس و فولکمن[۱۶۷]، ۱۹۸۴؛ نقل ازگریون و گرانت[۱۶۸]، ۲۰۱۳). اجتناب یکی از راهبردهای مقابله گری ناکارآمد باهدف تلاش برای چشمپوشی از کنترل بر موقعیت، و سعی در فاصله گرفتن از موقعیتهای نفرتانگیز یا واکنش هیجانی منفی تعریف میشود(لیتمن[۱۶۹]، ۲۰۰۶ و راث و کوهن[۱۷۰]، ۱۹۸۶؛ نقل از بادور، بلونیجِن، بُدن، فلدنر[۱۷۱]و همکاران، ۲۰۱۲). مقابله اجتنابی اگرچه استرس را کاهش میدهد و باعث جلوگیری از خاطرات آزاردهنده میشود اما این سبک مقابله امکان پردازش مجدد رویدادهای آسیبزا و کاهش شدت آنها را بهواسطه تداخل در پردازش تجارب آسیبزا باعث نمیشود و در نتیجه با تداوم اختلال استرس پس از سانحه ارتباط دارد(لاینر، کِرنس، جکسون، استاین[۱۷۲] و همکاران، ۲۰۱۲).