مشوقهای مدیریت سود هم چنین از قراردادهای تلویحی، که قراردادهای عقلایی نیز خوانده می شود، نشأت می گیرند . این ها قراردادهای مدون یا رسمی، مانند قراردادهای پاداش و بدهی نیستند . به عوض، آن ها از روابط مستمر بین شرکت و ذینفعانش(مثل سهامداران، کارکنان، عرضه کنندگان، قرض دهندگان، مشتریان) برخاسته میشوند و رفتار مورد انتظار مبتنی بر داد و ستدهای تجاری گذشته را بازنمایی میکنند(کاهن و دیگران، ۲۰۰۸).
۲-۲-۲-۶-۴ دیدگاه مدیریت سود
تأکید بر ارزش سود برای تصمیم گیری تلویحا مًیگوید که مدیریت سود وقتی بیخطر است که تصمیمات مبتنی بر سود مدیریت شده همانند تصمیمات مبتنی بر سود مدیریت نشده باشد . این امر می تواند وقتی رخ دهد که بازیگران اعداد حسابداری را برای پی بردن به عملکرد اقتصادی نهفته و زیربنای آن ها بگشایند . با این وجود، چنین رویه ای مستلزم آن است که تمام مشارکت کنندگان، مدل درستی را جهت کوشش مدیریت سود داشته باشند . آن گاه یک شرکت فقط وقتی سود را مدیریت خواهد کرد که بهترین واکنش به انتظارات دیگران باشد، چون اگر سود را مدیریت نکند در حالی که چنین انتظاری وجود داشته باشد، شدیداً بًا واکنش مخاطبانش مجازات می شود . مثلا اًگر اشخاص برونسازمانی انتظار دارند شرکت سود را به میزان ۱۰ درصد متورم کند اما شرکت تصمیم بگیرد حقیقت را گزارش کند، آن گاه گزارش حقیقی آن به میزان ۱۰ درصد، با پیامد ترسناک داشتن قیمت بازار پایینتر، تنزیل خواهد شد. این امر به پویایی انسداد علامت معروف است(جی و کیم[۴۴]، ۲۰۱۰).
با توجه به میلیاردها دلار زیان سرمایه گذاران در رسواییهای حسابداری اخیر(مانند انران، ورلدکام، و زیراکس) هنوز برخورد با مدیریت سود به عنوان رفتار خطرناک تا اندازهای بسیار سخت پذیرفته می شود. این استدلال مبتنی بر پیش بینی کامل مشارکت کنندگان بازار از کوشش مدیریت سود است . با این حال، در چارچوب نظریه بازی، این فرض می تواند کماثر و سست شود. برای مثال، به کار رانن و یاری(۲۰۰۳) در خصوص اثر حکم قانون ۱۹۳۴ کمیسیون بورس اوراق بهادار در مورد مشوقهای افشای اختیاری توجه کنید . آنان فرض میکنند سرمایه گذاران سودهای اقتصادی را مشاهده نم کنند و گزارش شرکت به طور ناقص حسابرسی شده است. یعنی، قدری احتمال مثبت وجود دارد که حسابرس حقیقت را کشف نکند. از این رو، یک گزارش عملکرد خوب میتواند نشان دهد یا یک شرکت حقیقت را گزارش کردهاست یا یک شرکت گزارش را با موفقیت مدیریت کردهاست. چون بازار قادر نیست بین این دو نوع تمایز بگذارد، گزارش را پایین ارزیابی می کند . با این حال ارزش شرکتی که سود را تحریف یا کژنمایی میکند هنوز به این دلیل بیش نمایی می شود که بازار مقداری وزن را به این باور میدهد که گزارش می تواند درست و حقیقی باشد . نتیجتا،ً مدیریت سود فرصت طلبانه ممکن است انجام شود زیرا شرکتهای با عملکرد ضعیف با وانمود کردن به عملکرد شرکتهای خوب به نتایجشان ماسک یا نقاب میزنند(جی و کیم، ۲۰۱۰).
این فرض که تمام بازیگران عقلایی هستند دامنه مدیریت سود را محدود می کند . یعنی تا جایی که مدیریت سود زیان آور و مضر تشخیص داده شود، طرفهایی که از آن ضرر میکنند اقداماتی را اتخاذ میکنند تا آن را منع کنند، مگر آنکه هزینه های این کار بر مزایایاش غلبه کند . رانن و یاری(۲۰۰۳) چون سهامداران و مدیران به عنوان مالک(کارگمار) و کارگزار عمل میکنند، پس چرا اگر مدیریت سود تا این اندازه زیانبار و مضر است اولی یک قرارداد طراحی نمیکند که دومی را به راستگویی وادارد. پاسخ مبتنی بر این حقیقت است که مدیران بدهی یا مسئولیت محدود دارند که محدود به حقوق و مزایایشان است. چون بدهی محدود جرایمی را به دنبال دارد مستلزم آن است که تولید یک گزارش حقیقی بسیار پرهزینه باشد، و بنابرین شاید قراردادی که مدیریت سود را باعث شود مرجح باشد(جی و کیم، ۲۰۱۰).
۲-۲-۲-۷ رویکرد سیاسی – قانونی
۲-۲-۲-۷-۱ رویکرد
چون بر اساس نظریه شرکت، شرکت رشته ای از قراردادها تلقی می شود، این رویکرد بر قرارداد بین مدیران و سهامداران تأکید میگذارد، و قراردادهای شرکت با دیگر ذینفعان را فرع بر این قرارداد در نظر میگیرد. رویکرد سیاسی- قانونی همانند دو رویکرد قبلی تضاد منافع بین مدیران و سهامداران را به رسمیت میشناسد . به ویژه، شرکت مجموعه ای از دارایی ها است که جریانهای نقدی تولید میکنند، اما حقوق این جریانهای نقدی در یک شرکت که تحت کنترل مدیران است به مدیران که حق دارند تصمیم بگیرند چگونه این دارایی ها را مدیریت کنند تعلق ندارد . مدیران، مالک این حقوق تصمیم گیری هستند . رسالت آنان اتخاذ اقداماتی برای مدیریت منابع و دارایی های شرکتبه منظور تولید جریانی از سود است که نگهداری سهام شرکت را برای سهامداران و نیز انجام فعالیت اقتصادی و کسب و کار را برای دیگر گروه ها توجیه کند. عمدتاً سهامداران دارای سهام عادی(دست کم در مدل آمریکایی) گروههایی هستند که حقوق جریانهای نقدی به آن ها تعلق دارد. قانونا،ً آنان دارندگان حقوق یا حق طلب باقیمانده هستند تلویحاً به این معنی است هیچ نقدی برای آنان تضمین نشده است(الشافی و دیگران، ۲۰۱۰).
تمایز بین این دو گروه به دلیل تضاد منافع ذاتی بین آن ها مهم است. هر دو گروه به دنبال نفع شخصیشان هستند، و هیچ ضمانتنامهی قبلی و از پیشنوشته ای وجود ندارد که این منافع را همسو کند. سهامداران دوست دارند بازده روی سرمایه گذاریشان کسب کنند و در خصوص پرتفولیوی کارا تصمیم بگیرند، در حالی که مدیران به پاداششان، ارتقاء، شغل دائمی، و شهرت علاقه مندند . بنابرین، برای مثال، اگرچه سرمایه گذاران دوست دارند عملکرد ضعیف را تا آن جا که ممکن است زودتر بدانند، اما مدیران به دلیل آنکه شغل و پاداششان در گرو عملکرد است، ترجیح می دهند انتشار اخبار بد را برای دریافت حقوق بالا به بعد موکول کنند یا آن قدر لفت بدهند تا شرایط و امور تغییر کند(الشافی و دیگران[۴۵]، ۲۰۱۰).
با این وجود، در صورتی که مالکان بتوانند با اثربخشی مدیران را سرپرستی و رهبری کنند این تضاد منافع برای اقدام به مدیریت سود کفایت نمیکند. مالکان قانوناً قدرت واقعی اندکی بر تصمیماتی دارند که بر سهم شان از شرکت تاثیر می گذارد. مثلاً تصاحب خصمانه ساز و کاری برای منضبط کردن و تأدیب مدیران قلمداد و بررسی شده است(الشافی و دیگران، ۲۰۱۰).