در اخرین دهه قرن بیستم اوضاع لبنان تا حدودی امید بخش به نظر می رسید، ثبات و ارامش برقرار شده و بازسازی نواحی مرکزی بیروت در سطح گسترده ای اغاز گشته بود. در ۱۹۹۱ با انعقاد یک پیمان امنیتی میان سوریه و لبنان طرفین درمورد وضعیت نیروهای سوری مستقر در لبنان به توافق رسیدند. دمشق همچنان در تنظیم و تدوین امکور و سیاستهای داخلی لبنان نقش مهمی داشت. لبنان گرچه از مزایای یک صلح سوری بهره مند می شد اما اختیار و ازادی عمل خود را نیز تا حد زیادی به ان واگذار می کرد.در سال ۱۹۹۲ همه گروگانهای غربی ازاد شدند و بنظر می رسید که صحنه ی سیاسی کشور بهتدریج به وضعیت عادی باز میگردد.”در ژوئن ۲۰۰۰ سرانجام واحدهای ارتش از جنوب لبنان بیرون رفتند”[۵۰] .در اواسط سال ۲۰۰۱ انتخابات شهرداریها در لبنان برپا شد و “جنبش آمل و حزب الله که باهم ائتلاف کرده بودند تمامی آرای جنوب لبنان را به خود اختصاص دادند.”[۵۱] همچنین دولت تلاش جهت اعاده ی حاکمیت و کنترل نواحی جنوب را شروع نمود که در زمان جنگ به محل تاخت و تاز نیروهای شبه نظامی تبدیل شده بود. با درگذشت حافظ اسد و جانشینی پسرش امید زیادی میرفت که روابط یک سویه و نابرابر با دمشق تا حد زیادی تعدیل شود. توده ی مردم مسلمان لبنان نیز همانند هم وطنان مسیحی خود از قدرت و نفوذ قلدر مابانه و تحمیلی این همسایه ی قدرتمند دل خوشی ندارند، اما با این وجود برخی عناصر تند روی مسلمان در شرایط نا مساعد و به عنوان اخرین را چاره از حمایت سوری ها استقبال میکنند.
با این حال نباید بیش از حد هم خوشبین بود. شالوده ساختار سیاسی لبنان همچنان فرقه ای است . ساختار تقسیم قدرت منسوخ و قدیمی است که بر اساس ارزیابی نادرستی از ساختار جمعیتی کشور در گذشته تنظیم و تدوین شده است.این ساختار جدایی و اختلاف میان فرق مختلف را تأیید و تقویت کردهاست. در این ساختار کوشش بر این بوده است که اختلافات و تضادهای پرده پوشی شونده اما صورت مسئله همچنان پا برجاست. انتخابات نه بواسطه ی مسائل فرقه ای که به واسطه ی تقلب و دستکاری در نتایج ان اینه واقعی افکار عمومی نیست.دلالان کار کشته ی قدرت همچنان قدرت مالی خود را با خرید رأی در زمان انتخابات در معرض نمایش میگذارند نشان میدهند به طوری که در انتخابات سال ۲۰۰۰ شاهد بودیم. حتی اگر هم نهادهای دمکراتیک قوی و نیرومند باشند برخی نویسندگان معتقدند باید پذیرفت که صرف وجود ظاهری نهادهای دمکراتیک به هیچ وجه خود بخود ضامن این امر نیست که جامعه ای چند پاره و سرشار از تضاد و اختلاف به وحدت سیاسی دست یابد و در راه نیل به همبستگی و یکپارچگی موفق شود، سوال اصلی اینجا است که لبنان چه هویتی دارد یک دولت عرب و دارای نقشی منطقه ای است یا چیز دیگر، این مسئله باید با رضایت و توافق مردم لبنان و همچنین اقلیت مسیحی ان حل و فصل شود . زخمها و اثار جنگ داخلی همچنان بسیاری از مردم لبنان را ازار میدهدو مانندافریقای جنوبی و ایرلند شمالی ایجاد وفاق و همگرایی میان فرقه های مختلف موجود از اولویتهای اصلی کشور است، اما تا زمانی که ساخت دولت همچنان فرقه ای باشد ،فرقه ی مسلط به منظور تداوم حاکمیت و موجودیت خود هیچگاه سعی نخواهد کرد این تعارضات و اختلافات را بهبود بخشد.[۵۲]
گفتار دوم :دسته بندی احزاب و نیروها در لبنان
اولین احزابی که در دهه ۱۹۳۰ در جامعه لبنان شکل گرفت عبارت بودند از حزب حقوق اساسی(الحزب الدستوری) و فراکسیون ملی.این دو حزب در واقع نمونه ای از احزاب شکل گرفته حول محور افراد مهم و رهبران سیاسی محلی بودند .در کنار آن ها احزاب دیگری نیز تشکیل شدند که هرچند از لحاظ تشکیلاتی حزب محسوب می شدند لیکن در واقع برگرفته از الگوی طائفه گری و فرقه گرایی موجود در جامعه لبنان بودند.در بین سالهای ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۷ فعالیت احزاب سیاسی در لبنان دچار رکود شد لیکن جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۶۷ منجر به تحرکاتی در احزاب ناسیونالیستی و مارکسیستی گشت.در این زمان حزب بعث در لبنان ایجاد شد .در این میان جنگ داخلی لبنان و اشغال جنوب لبنان توسط اسرائیل منجر به گسترش فعالیت احزاب گشت.بسیاری از احزاب به فعالیت نظامی روی آوردند و گروههای شبه نظامی تشکیل دادند.تحولات جدید باعث پیدایش و گسترش گرایشهای اسلامی در میان احزاب و نیز توفیق مردمی این احزاب گشت و نیز زمزمه هایی مبنی بر تشکیل حکومت اسلامی شنیده می شد .لیکن به مرور گروههای اسلام گرا نیز بیشتر با واقعیتهای ملموس در جامعه لبنان خود را نزدیک کردند.
مبحث اول:حزب الله
اولین گامهای اساسی برای گسترش حزب الله در سال ۱۹۸۲ و به منظور مقابله با اسرائیل برداشته شد.بدین ترتیب برخی از شخصیتهای بی طرف نیز به حزب الله پیوستند.پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران،حمایت حکومت ایران از حزب الله منجر به سازماندهی بیشتر این گروه هم از لحاظ تشکیلاتی و هم از لحاظ عقیدتی شد.حزب الله توانست حمایت مردمی مناسبی را از طریق به اجرا درآوردن طرح هایی همچون ارئه خدمات اجتماعی نظیر بیمارستان ،درمانگاه و مراکز خدماتی در جنوب لبنان برای خود ایجاد کند.حزب الله در تشریح رویکردهای خود چنین میگوید:” حزب الله در تشریح منابع به قرآن ،سنت و سیره معصومان و احکام صادره از سوی فقیه مرجع تقلید ،متکی است… اما در مورد قدرت نظامی مان باید بگوییم نباید کسی حجم آن را ارزیابی کند،زیرا ما شاخه ای نظامی در اختیار داریم که به طور کلی از پیکره حزب الله جداست.در واقع هرگاه دعوت کننده به جهاد فرمان دهد ،هر یک از ما یک سرباز است.”[۵۳] بنابرین رویکرد عمده حزب الله ،رویکردی مخالف آمریکا متمایل به حکومت اسلامی و مخالف با مسیحیان تندرو میباشد.
مبحث: دوم جنبش آمل
جنبش آمل در ابتدا در جنوب لبنان شکل گرفتو مصطفی چمران یکی از اولین کسانی بود که در کنار امام موسی صدر در پی ایجاد وحدت میان شیعیان لبنان و نیز دیگر گروههای لبنانی بود.جنبش آمل در جریان جنگ داخلی بیشتر موضع دفاعی گرفت.این جنبش با رهبری امام موسی صدر بیشتر تلاش داشت تا جایگاهی فرا گروهی و به دور از فرقه گرایی با مبنای توجه بیشتر به اتحاد ،برای خود ایجاد کندو به همین دلیل امام موسی صدر در هنگام ایجاد گروههای تبلیغات دینی با عضویت چند روحانی مسیحی موافقت نمود.جنبش آمل بر پایه دفاع از محرومان راه رشد را در پیش گرفت و هواداران بسیاری به دست آورد.در جریان اشغال جنوب لبنان توسط اسرائیل این جنبش نیز مانند دیگر گروههای ملی و مذهبی علیه اسرائیل وارد جنگ شد.جنبش آمل و حزب الله در برخی موارد اختلافاتی باهم داشتند و حتی به درگیریهای مسلحانه نیز پرداختند لیکن اخیراً نبیه بری [۵۴]اعلام کرد که “حزب الله و جنبش آمل در یک صف هستند و هیچ چیز نمی تواند بین آن ها فاصله اندازد.”[۵۵]
مبحث سوم :ائتلاف ۱۴ مارس
این گروه از به هم پیوستن احزاب ضد سوریه و احزاب مستقل لبنان پس از ترور رفیق حریری در سال ۲۰۰۵ تشکیل شد.در میان این ائتلاف اشخاص با نفوذی چون سعد حریری و ولید جنبلاط رهبری دروزیها و نیز برخی احزاب مسیحی حضور دارند.[۵۶] این گروه در زمان اختلافات میان دولت فئواد سینیوره و حزب الله از حامیان فئواد سینیوره بود.از جمله مهمترین اختلاف ائتلاف ۱۴ مارس با حزب الله بر سر مسئله خلع سلاح حزب الله میباشد.سعد حریری در این خصوص چنین میگوید:”اینکه به حزب الله اجازه داده شود سلاحهای خود را حفظ کند قابل قبول نیست.”[۵۷]