« پژوهش های کارشناسی ارشد با موضوع بررسی رابطه سبک مدیریت ... | دانلود فایل پایان نامه : پژوهش های کارشناسی ارشد درباره : بررسی معانی ... » |
(۳) رشد
اما همانگونه که اشاره شد، علیرغم سرمایهگذاری عظیم در ایالاتمتحده و دیگر کشورهای جهان در دهه منتهی به ۱۹۹۰ به دلیل مواجه با پارادوکس بهرهوری، نتیجهگیری شد که منافع بهرهوری حاصل از IT محسوس نبوده است (روچ[۲۳]،۱۹۸۸). با ادامه تحقیقات از سوی اقتصاددانان و محققان IT در مورد این پارادوکس (معما)، توجیههای متفاوتی ارائه شد. دیوید[۲۴](۱۹۹۰) علت را وجود وقفههای زمانی قابلملاحظه بین سرمایهگذاری و بازده به دلیل تغییر ساختار بنگاه یا صنعت، میداند. گریلیچ[۲۵](۱۹۹۴) به مسئله اندازهگیری (به خصوص در بخش خدمات) اشاره میکند. الینر و اسکیل[۲۶] (۱۹۹۴ و ۲۰۰۰) ادعا میکنند که تا این اواخر، علیرغم افزایش سرمایهگذاری در IT، این نوع سرمایهگذاری نسبت به کل سرمایهگذاریها ناچیز بوده است.[۲۷]برینج و هیت[۲۸] (۲۰۰۲) علت را کوچکی نمونه به دلیل کمبود اطلاعات میدانند. اخیراً برخی از تحلیلگران ادعا میکنند که در مدلهای حسابداری رشد، ضریب سهم هزینههای (درآمد) محاسبهشده نسبت به متناظر برآورد شده آنها از طریق اقتصادسنجی کوچکتر است. به عبارت دیگر، اگر ضرایب به جای محاسبه (حسابداری رشد) برآورد شوند (اقتصادسنجی)، عمق سرمایه[۲۹] (سرمایه بیشتر به ازای واحد نیروی کار) ICT در رشد بهرهوری نیروی کار در مدل اقتصادسنجی نسبت به رهیافت حسابداری رشد، عامل مهمتری خواهد بود و این نتیجه متفاوت، ممکن است مربوط به عامل اشاعه[۳۰] ICT باشد که در رهیافت حسابداری رشد در TFP پنهان است؛ درحالیکه در مدلهای اقتصادسنجی در کششهای برآوردی ظاهر میشود. از آنجا که کالاها و خدمات ICT، هم تولید صنایع ICT و هم نهاده صنایع استفادهکننده از ICT هستند، ICT میتواند از چهار کانال اصلی بر رشد اقتصادی تأثیرگذار باشد. (Pohjola 2003) :
۱ـ تولید کالاها و خدمات ICT که به طور مستقیم بر ارزش افزوده اثر میگذارد؛
۲ـ افزایش در بهرهوری تولید در بخش ICT که در بهرهوری کل (TFP) اثر میگذارد؛
۳ـ استفاده از سرمایه ICT به عنوان نهاده در تولید سایر کالاها و خدمات مؤثر است؛
۴ـ تولید و استفاده از ICT موجب افزایش بهرهوری بخشهایی که ICT تولید نمیکنند میشود که این امر، موجب افزایش بهرهوری کل میشود (اثرات اشاعه).
روششناسیهای اندازهگیری سهم ICT در رشد و بهرهوری، بر اساس کار اولیه و اصلی سالو[۳۱] (۱۹۵۷) گریلیچ، جرجنسون[۳۲] (۱۹۶۷) که متعاقباً دیگران نیز از جمله الینر و اسکیل (۲۰۰۰) و , جرجنسون (۲۰۰۰) آن را بسط دادهاند هست. برخی از این روششناسیها عبارتاند از:
الف: گنجاندن سرمایه ICT به عنوان موجودی سرمایه مجزا در تحلیل بهرهوری نیروی کار یا بهرهوری کل TFP.
ب: گنجاندن سرمایه ICT در کنار دیگر معیارهای استفاده از ICT از قبیل استفاده از اینترنت یا تعداد کارکنانی که از ICT استفاده میکنند.
ج: گنجاندن موجودی سرمایه ICT همراه با معیارهایی در نوآوری و یا ساختار سازمانی.
د: گنجاندن معیارهای اندازهگیری تجارت الکترونیکی از قبیل خرید یا فروش، خرید، فروش و خرید و فروش از طریق شبکههای کامپیوتری .
لیون و ویل[۳۳] (۲۰۰۳) با تعریف و اضافه کردن متغیر اشاعه ICT به عنوان یک متغیر مجزا، سعی در توجیه تفاوت نتایج بررسیها مبتنی بر حسابداری رشد و مدلهای اقتصادسنجی محور میکنند. به زعم این محققان،ICT از طریق سه فرا گرد شناختهشده، میتواند رشد بهرهوری را افزایش دهد.
اولاً : افزایش سریع پیشرفت فنی در صنایع تولیدکنندهICT میتواند سهم قابلملاحظهای در رشد داشته باشد؛ البته به شرط اینکه این صنایع سریعتر از بخشهای دیگر گسترش یابند.
ثانیاً:ICT میتواند از طریق استفاده از آن در فرایند تولید، محرک نیروی کار باشد. قیمت پایین برای کالاها و خدماتICT، استفاده از آن را ترغیب میکند که به عمق سرمایه منجر گشته و بهرهوری نیروی کار را افزایش میدهد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
ثالثاً: از طریق اثرات اشاعه فناوری یا شبکه استفاده ازICT میتواند سبب بهرهوری بالاتر شود. اثرات اشاعه وقتی پدیدار میشود که بازدهی اجتماعی سرمایهگذاری، بیش از بازده خصوصی آن باشد؛ موردی که برای سرمایهگذاری در فناوری اطلاعات مناسب به نظر میرسد.(کیهانی پور،۱۳۸۵ :۳)
گستره مطالعات مربوط به تأثیرICT و زیرمجموعههای آن مانندEC بسیار وسیع است. مطالعات تجربی در تمامی سطوح جمعی سازی؛ مانند کارگاههای کوچک، کارخانهها، بنگاهها و صنایع ملی و بینالمللی وجود دارد. اگر چه زیربنای اکثر مدلها، تابع تولیدکاب ـ داگلاس است؛ ولی از قالبهای انعطافپذیر مانند تابع ترنزلاگ و همچنین توابع هزینه مانند لئونتیف تعمیمیافته نیز استفاده شده است.
در سطح کلان، نتایج بر حسب دوره مطالعه در نظر گرفتهشده، متفاوت بوده است. کیلی[۳۴] (۱۹۹۹)، جرجنسون و استروی (۲۰۰۰) و الینر و اسکیل (۲۰۰۰) به شواهدی دستیافتهاند که فناوری اطلاعات سهمی جزئی در رشد اقتصادی امریکا تا سال ۱۹۹۵ داشته است و سهم آن در نیمه دوم ۱۹۹۰ به طور قابلملاحظهای افزایش یافته است. آلتون[۳۵] (۲۰۰۱) در مورد انگلستان به نتایج مشابه رسیده است. به دلیل فقدان اطلاعات قابلمقایسه در سطح کشورها، نتایج در سطح بینالمللی نامشخص است. در سطح کلان، رشته مطالعات OECD سهم ICT در رشد تولید را در کشورهای خاصی بررسی کردهاند. روش کار مطابق دستورالعمل بهرهوری OECD (2001) و بر اساس حسابداری رشد بوده است. در هر حال، طبق نتایج مطالعه جامع بین کشورها در رابطه با بازده سرمایهگذاریIT در کشورهای توسعهیافته و توسعهنیافته، بیاثر بودن استفاده ازICT در کشورهای در حال توسعه تأیید شده است (Kraemer and Dewan 2000). این مطالعه نشان میدهد که بازده سرمایهIT در کشورهای توسعهیافته، مثبت و معنیدار بوده؛ درحالیکه در مورد کشورهای در حال توسعه، معنیدار نبوده است. طبق نتایج مطالعه، کشش تولیدیIT برای کشورهای توسعهیافته ۰۵۷/۰ و معنیدار بوده است.
علاوه بر مطالعات مربوط به اثرگذاری مستقیم سرمایهICT به عنوان نهاده تولید بر رشد تولید، میتوان به مطالعات مربوط به اثر غیرمستقیمICT به صورت تأثیر انباشت سرمایه (به خصوص سرمایهگذاریICT) بر رشد بهرهوری اشاره کرد. مطالعات مربوط به اثرات غیرمستقیمICT نیز در تمام سطوح جمعی سازی انجامشده؛ اما برای دقت بیشتر، مطالعات عمده در سطح خرد نیز انجام شده است. اغلب مطالعات انجامشده در این زمینه که با بهره گرفتن از تحلیل مقطعی[۳۶] انجام شده است؛ نظیر مطالعات لاچینبرگ[۳۷] (۱۹۹۹،۱۹۹۵)، لهر[۳۸](۱۹۹۷)، برسناهن[۳۹] ، هیت و بریان جلفسون[۴۰] (۲۰۰۱) و دیگران، حاکی از وجود رابطه متقابل بینICT و دیگر عوامل تولید بنگاههاست؛ به گونهای که بخش قابلملاحظهای از رشد بهرهوری را این اثرات تعیین میکنند. نظر به وجود طیف وسیعی از مطالعات در این زمینه، در اینجا به گزیدهای از چند مطالعهای که اخیراً انجامشده اشاره میشود.
کریسکال[۴۱] و واردلون[۴۲] (۲۰۰۳) در مطالعهای تحت عنوان «تجارت الکترونیکی و بهرهوری»، تأثیر معیارهای مختلف اندازهگیری تجارت الکترونیکی را بر بهرهوری در سطح بنگاههای انگلستان در قالب یک مدل اقتصادسنجی که متغیر وابسته آن، تولید (Q) سرانه و متغیرهای مستقل آن، نهادههای تولید (K، L و M به ترتیب سرمایه، نیروی کار و مواد اولیه) به ازای هر واحد نیروی کار و A=exp(d1 +d1eActivity) به عنوان معیاری از استفاده از کامپیوتر برای خرید و فروش، در نظر گرفتهشده، بررسی کردهاند. فرم لگاریتمی مدل قابل برآورد به صورت زیر بوده است:
جمله eActivity در قالب تصریحهای[۴۳] مختلف، اثرات هر یک از موارد زیر را به طور جداگانه نشان میدهد:
الف: استفاده از شبکههای کامپیوتری فقط برای خرید یا فقط برای فروش؛
ب: استفاده از شبکههای کامپیوتری هم برای خرید و هم برای فروش؛
Zwick (2003) در مطالعه خود از یک تابع کاب ـ داگلاس برای بررسی اثر ICT بر بهرهوری بنگاههای آلمانی استفاده کرده است. فرم قابل برآورد تابع به صورت زیر بوده است:
که در آن Y ارزش افزوده، K موجودی سرمایه که از روش PIM[44] از سرمایهگذاری جایگزین[۴۵] محاسبه میشود، L تعداد کارکنان،ICT متغیر مجازی برای کارگاههایی که درICT سرمایهگذاری کردهاند،T متغیر مجازی برای کارگاههایی که سرمایهگذاری پیوسته کارآموزی دارند،R سازماندهی مجددی که مشارکت کارکنان را افزایش میدهد وX متغیر کنترل برای بعضی مشخصه های کارکنان و بنگاههاست. بر اساس دادههای مقطعی، نتایج مدل، حکایت از تأثیر مثبت و فراوانICT بر بهرهوری بنگاههای آلمانی دارد.
۲-۸- تجارت الکترونیکی و بیکاری
از دیدگاه نظری، بررسی تأثیر نوآوری و تغییرات فناوری بر بیکاری و اشتغال بسیار پیچیده است.
اگر چه کاربردICT در بسیاری از کشورهای توسعهیافته گسترش یافته است؛ اما تأثیرات آن بر بیکاری هنوز مبهم و مورد مجادله تحلیلگران اقتصادی است.
دو نوآوری فرایندی۶و تولیدی۷از دو طریق مختلف بر اشتغال (بیکاری) اثر میگذارند. از یک طرف، از طریق آثار جابهجایی[۴۶]، موجب کاهش تقاضا برای نیروی کار یا افزایش بیکاری میشود و از طرف دیگر، از طریق آثار جبرانی[۴۷] با خلق فرصتهای شغلی جدید، موجب افزایش تقاضا برای نیروی کار میشود. از دیدگاه کلان اقتصادی، اثر مستقیم نوآوری فرایندی بر ذخیره نیروی کار[۴۸] باید با دو اثر نوآوری تولیدی مقایسه شود؛ یکی تأثیر کاربری نوآوری تولید و دیگری اثرات متوازن کننده و مکانیسمهای قیمت و درآمد است که در سطوح بنگاه، بخشی یا بین صنایع عمل میکند. در مورد اخیر، تغییر در فناوری موجب کاهش قیمت و افزایش درآمد (سود و دستمزد) گردیده است و بیکاری (اشتغال) را کاهش (افزایش) میدهد.
شواهد اقتصادسنجی در سطح خرد، اثر مستقیم ذخیره نیروی کار ناشی از نوآوری را به طور کامل آشکار میکند؛ ولی تنها جزئی از مکانیسمهای مذکور را نشان میدهد؛ لذا ممکن است نتایج مطالعات تجربی در سطح خرد، حتی بیانگر تأثیر مثبت در بیکاری نیز باشد. درحالیکه این امکان وجود دارد که در مطالعات کلان اقتصادی، همین اثر، معکوس باشد.
بهطورخلاصه، اثرگذاری تغییرات فنی را بر بیکاری میتوان به صورت زیر خلاصه کرد:
۵ . نوآوریهای تولید، اثرات قوییتری در گسترش تولید دارند و بنابراین به احتمال قوییتر باعث افزایش اشتغال یا کاهش بیکاری میشوند؛
در زمینه رابطه اشتغال (بیکاری) و فناوری، مطالعات تجربی زیادی انجام شده است. تعداد مطالعات اقتصادسنجی در بین صنایع، کم ولی در سطح بنگاهها زیاد است. در مجموع در بیشتر موارد، رابطه منفی (مثبت) بین بیکاری (اشتغال) و پروکسیهای سنجش نوآوریهای تولید مشاهده میشود. (به عنوان مثال: کنیگ[۵۱] و دیگران (۱۹۹۵) و پهلمر[۵۲] (۱۹۹۱) در مورد بنگاههای آلمان و رینر[۵۳] (۱۹۹۱) در مورد بنگاههای انگلستان را ملاحظه کنید.
گرینن وگویلا[۵۴] (۱۹۹۶) بر اساس مطالعهای که در سطح ۱۵۱۸۶ بنگاه صنعتی فرانسه انجام دادند، دریافتند که نوآوری فرایندی، اثر قوی و مثبت بر اشتغال در سطح بنگاه دارد؛ اما این اثر در سطح صنعت محومیشود و همچنین معکوس بودن جهت اثرگذاری در مورد نوآوریهای تولید در بنگاه و صنعت تأیید میشود.
بلنچ فلاور و دیگران[۵۵] (۱۹۹۱) رابطه مثبت بین نوآوری (که به وسیله متغیر مجازی اندازهگیری شده است و اشتغال را با بهره گرفتن از دو مجموعه دادههای تابلویی کارگاههای انگلیس و استرالیا به دست آوردهاند(صالحی،۱۳۸۰ :۸)
فرم در حال بارگذاری ...