از آنجا که عناصر دوگانهی سازندهی امید، یعنی منابع و مسیرها، بیانگر فرایند افکار هدفمدار میباشند و تفکرات هدفمدار هم از لحاظ نظری نقطهی مرکزی و ثقل معنا در زندگی هستند، پس میتوان فرض نمود که تفکرات امیدوارانه پیامد اصلی معناداری درزندگی میباشد(اسنایدروفلدمن ۲۰۰۵).
اسنایدر و فلدمن ۲۰۰۵ ، معتقدند که معناداری زندگی، سازههای گستردهتر از امید است و میتوان امید را به عنوان عنصری از زندگی معنادار به حساب آورد، پس امید میتواند به خوبی پیشبینیکننده سلامتی روانی و جسمی باشد. به این ترتیب بر اساس رابطهای که بین امید و معنا در زندگی وجود دارد بر اساس یافتههای یک دهه تحقیق بر روی امید و معنا در زندگی که نشان میدهند یک نوع رابطهی تجربی تضمین شده بین امید و معنا و تأثیر این دو، بر شاخصههای سلامت روان و رضایت از زندگی میباشد.
پژوهشهای زیادی به بررسی اثرات معناداری زندگی به تنهایی یا همراه با امید بر روی سلامت روانی، عاطفی، تواناییهای شناختی و عواطف مثبت پرداختهاند. برای مثال پژوهشهای قبلی نشان دادهاند که امید و به تبع آن زندگی معنادار، ارتباط زیادی با توانایی حل مسئله (اسنایدر و دیگران ، a1991 )، سلامت روانشناختی ( اسنایدر،ایرونیک و آندرسون،b1991) و بهبود علائم ناشی از افسردگی (پلاس کلاو سنر و دیگران ، ۱۹۹۸) دارد .
اسنایدر و فلدمن (۲۰۰۵)در مطالعهای که به بررسی میانجیگری امید بین معنا در زندگی و اضطراب و افسردگی پرداخته به این نتیجه رسیدند که امید میتواند به عنوان یک متغییر میانجی عمل نماید. اما معتقدند که این یافتهها باید در تحقیقات دیگر و با آزمودنیهای متفاوت و با ابزارهای دیگر، مورد آزمون قرار گیرد. همچنین ذکر این نکته ضروری است که اسنایدر و فلدمن (۲۰۰۵) پیامدهای منفی معناداری زندگی و امید را نیز بررسی نموده و تأثیر این شاخصها را بر ابعاد مثبت زندگی نظیر احساس شادی و رضایت از زندگی را به پژوهشهای آتی واگذار نمودهاند.
هدف از پژوهش حاضر، بررسی ارتباط در زندگی و امید بر روی شاخصهای سلامت روان و بررسی نقش واسطهای امید در رابطه معناداری زندگی و سلامت روانی بود. یافتهها به ترتیب سوالات پژوهش نشان دادند که اولاً بین معناداری زندگی و امید با شادی و رضایت از زندگی رابطه معنادار مثبتی دیده میشود که مطابق با انتظار است و با یافتههای واله، هوبنر و سولدو(۲۰۰۶)،اسنایدر و همکارانش(۱۹۹۷)، چانگ(۱۹۹۸)، اسنایدر(۲۰۰۰)، اسنل و بکر(۲۰۰۶)، زیکا و چمبرلین(۱۹۹۲)، رکر(۱۹۹۷)، وونگ(۱۹۹۸) همخوان است. اما بین معناداری زندگی و امید با افسردگی رابطهای معنادار ولی منفی وجود دارد که با یافتههای پژوهشی اسنایدر و همکارانش(۱۹۹۷)، چانگ(۱۹۹۸)، اسنایدر(۲۰۰۰)، اسکنل و بکر(۲۰۰۶)، زیکا و چمبرلین(۱۹۹۲)، رکر(۱۹۹۷)، و اسنایدر و فلدمن (۲۰۰۵) همخوان است.
تبیین رابطه بین امید که مؤلفهای از معناداری زندگی است با سلامت روانی، شادی، رضایت از زندگی کار چندان دشواری نیست. به اعتقاد اسنایدر (۲۰۰۰)و اسنایدر و فلدمن(۲۰۰۵)در سالهای اخیر، روانشناسان به سازه امید به عنوان یک نقطه قوت روانشناختی نگریسته و معتقدند که این سازه میتواند به پرورش و ایجاد سلامتی روانی کمک زیادی بنماید.
۲-۲٫کیفیت زندگی
۲-۲-۱٫ تاریخچه کیفیت زندگی
ریشه های تاریخی استفاده از عبارت کیفیت زندگی را میتوان در آثار کلاسیک ارسطو که مربوط به سال ۳۳۰ قبل از مسیح است، یافت وی در اصول اخلاقی کلاسیک از رابطه بین کیفیت زندگی هنگام شادی و ارزشهای ذهنی افراد سخن میگوید. ( مختاری، نظری ، ۱۳۸۹ ).
عبارت کیفیت زندگی دوره های تاریخی زیادی را پشت سر گذاشته است و تغییرات مختلفی در مورد آن صورت گرفته است. این عبارت علایق شخصی، تجارب، احساسات، دیدگاه ها و عقاید راجع به ابعاد فلسفی ، فرهنگی ، معنوی ، روانشناسی ، مالی و … زندگی روزمره را شامل می شود.
علاقه مندی به بررسی عوامل مؤثر بر خشنودی و رفاه انسان پیشینهای طولانی در تاریخ زندگی بشر دارد. در واقع این که چگونه باید و میتوان زیست که بهترین منفعت را از زندگی کسب کرد. شاید به قدمت توانایی آدمی برای اندیشه درمورد آینده و عبرت گرفتن از گذشته باشد(بهمنی، ۱۳۸۹).
کیفیت زندگی در حدود ۴۰ سال پیش در آمریکا معرفی شد و علوم اجتماعی پرچمدار روح و سنجش آن شد. در اواخر قرن ۲۰ موضوع کیفیت زندگی در علوم اجتماعی بیشتر مورد توجه و اهمیت قرار گرفت و در سال ۱۹۵۵ با تأسيس جامعه بین المللی برای تحقیق درباره کیفیت زندگی این گونه تحقیقات نهادینه شدند ( مختاری ، نظری ، ۱۳۸۹).
در طی ربع قرن آخر قرن بیستم تاکنون پژوهشگران متعددی در مورد کیفیت زندگی و تعادل آن با ویژگیهای گوناگون انسانها اظهار نظر کرده اند. به عنوان مثال از اوایل گسترش مفهوم کیفیت زندگی، برخی صاحبنظران توسعه آنی در مراقبت از سلامت جسمانی و روانی را در گرو توجه روزافزون به راهبردهای پیشگیری اولیه با هدف توسعه کیفیت زندگی افراد دانستند.
سازمان بهداشت جهانی نیز کیفیت زندگی را این گونه تعریف می کند: «ادراک افراد از موقعیتشان در زندگی، در متن فرهنگ و نظامهای ارزشی که در آن زندگی میکنند و در ارتباط با اهداف، انتظارات و نیازهایشان است. ( نل ، ۱۹۹۳).
با وجود اختلاف نظرهایی که در تعریف کیفیت زندگی وجود دارد، توافقی ادراکی در بین متخصصان وجود دارد. اکثر متخصصان موافق این امر هستند که کیفیت زندگی شامل ابعاد مثبت زندگی می شود و مفهومی چند بعدی است.
کیفیت زندگی مفهومی چند بعدی، ذهنی و پیچیده و فرایندی جامع و منعطف است که تمام جنبه های زندگی افراد را در بر میگیرد و به عبارت دیگر یک درک فردی منحصر به فرد و راهی است برای بیان احساس یک فرد در مورد سلامت یا سایر جنبه های زندگی، که از طریق بیان عقاید افراد و با بهره گرفتن از ابزارهای استاندارد شده بررسی می شود (گیل، ۱۹۹۴، به نقل از صبوری، ۱۳۸۹).
۲-۲-۲٫ کیفیت زندگی به عنوان مفهومی نسبی
کیفیت زندگی بالا و پایین می تواند استفاده از رویکرد فردی برای تعریف آن باشد. به این معنی که قضاوت شخصی افراد به عنوان معیار بالا و پایین بودن کیفیت زندگی در نظر گرفته شود. اما باید به این نکته توجه کرد که ممکن است در یک گروه، قضاوتهای شخصی تک تک افراد همان رأی اکثریت گروه شود ولی در گروه مشابه نظرات شخصی هر یک از افراد متفاوت باشد. اگر در کمان از مفهوم کیفیت زندگی به مجموع تجارب افراد کاهش دهیم، تنها به بخش کوچکی از اهداف خود در ارتباط با تحقیقات کیفیت زندگی دست پیدا کردهایم. اما چه زمانی کیفیت زندگی را به عنوان مفهومی نسبی در نظر میگیریم؟ انتظارات مختلف افراد از زندگی تنها بخشی از کیفیت زندگی آن ها را تشکیل میدهد. کیفیت زندگی برآیندی از محرومیت نسبی ناشی از تخصیص ناکافی منابع اقتصادی و اجتماعی تعریف شده است. ( بوند، کورنر، ۱۳۸۹) .
۲-۲-۳٫ عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی :