در بیشتر مطالعات گذشته، در زمان طراحی معیارهای عملکرد، از اطلاعات حسابداری استفاده شده است. مقیاسهای حسابداری عملکرد که از صورتهای مالی ناشی میشوند، به طور گسترده کاربرد دارند. در حالی که، محاسبه نسبتهای حسابداری تقریباً آسان است. ولی تفسیر آن موضوع پیچیده ای است. ضعف و قوت استفاده از نسبتهای حسابداری در ارزیابی عملکرد به ضعف و قوت استفاده از صورتهای مالی به عنوان ابزار تحلیل بستگی دارد. یکی از ضعفهای صورتهای مالی آن است که متکی به اطلاعات تاریخی است و ارزش فعلی جریانات نقدی آتی را لحاظ نمی کند. (اکسلسون[۵] ، ۲۰۰۲) ملاکهای زیادی برای استفاده از اطلاعات حسابداری به عنوان مقیاس عملکرد وجود دارد، تغییرات در فروش و سود در زمره این ملاکها هستند. (لی و زوموالت[۶]، (۱۹۸۱ نشان دادند که ممکن است در صنایع مختلف مقیاسهای عملکرد متفاوتی اهمیت داشته باشند. همان گونه که ارزشهای مربوط به فروش، سود عملیاتی، سود قبل از مالیات و سود بعد از مالیات تعیین میشوند، تشخیص اینکه کدام یک از مقیاسهای عملکرد، به نحو مناسبی، عملکرد واقعی را منعکس میکند، مشکل می شود. هیچ کدام از این مقیاسها، به تنهایی به عنوان مقیاس جامع عملکرد شرکت، مفید نیستند. برای مثال، افزایش در فروش، تنها زمانی که منجر به افزایش سود شود، خوشایند خواهد بود. از طرف دیگر، افزایش در سود را باید به همراه سرمایه به کار گرفته شده برای دستیابی به این سودها، در نظر گرفت. (اکسلسون ، ۲۰۰۲)
اگر هدف شرکت کسب سود برای سهامداران باشد. میزان سود، از جمله برترین شاخصهایاندازه گیری عملکرد شرکت ها خواهد بود. هندریکسون از سود به عنوان معیار ارزیابی نام برده و معتقد است، کارایی یک واحد تجاری بر روند پرداخت سود سهام به سهامداران تأثیر میگذارد و سود به عنوان شاخص ارزیابی کارایی مدیران مطرح می شود. ولیکن این معیار، محدودیتهایی را دارد و همان گونه در ادامه تشریح می شود، با تغییر شیوه محاسبه موجودی کالا، استهلاک و ثبت درآمد، براحتی می توان میزان سود شرکت را تغییر داد. بنابرین، مدیران میتوانند از سود برای گمراه کردن بازار استفاده کنند.
اشخاص و گروههای متفاوتی نسبت به موفقیت واحدهای انتفاعی ذی علاقه میباشند که مهمترین آن ها عبارتند از: (ا) صاحبان سرمایه (۲) مدیران (۳) اعتباردهندگان (۴) کارکنان (۵) سازمانهای کارگری (۶) دولت و سازمانهای دولتی و عمومی
اشخاص و گروههای فوق الذکر، دیدگاه های متفاوتی نسبت به نتایج عملکرد واحدهای انتفاعی دارند و تعریف واحد و یکسانی از عملکرد مورد نظرشان وجود ندارد. مدیران به تجزیه و تحلیل عملیاتی، مدیریت منابع انسانی و سودآوری توجه دارند، در حالی که، صاحبان سرمایه به سودآوری، درآمد سهام و نشانه های بازار و اعتباردهندگان، به نقدینگی و اهرمهای مالی، توجه خاص دارند. معیارهای مورد نظر هر کدام از افراد ذینفع، ممکن است منطبق با سایر ذینفعان نباشد.(ایجیری[۷]، ۱۳۷۴ )
به طور کلی، معیارهای عملکرد شرکتها را می توان به دو گروه مالی و غیر مالی تقسیم بندی کرد. شاخصهای سودآوری، قدرت مالی، کارایی و اثربخشی از جمله معیارهای مالی هستند. نسبتهای مالی، از جمله تکنیکهایی است که به عنوان معیار مالی پیشنهاد شده است. در حالی که، معیارهای غیر مالی شامل معیارهای تولیدی،بازاریابی،اداری،کیفیت محصول و معیارهای اجتماعی است.(وستون[۸] ،۱۹۹۲)
باکیدور[۹] ،۱۹۹۷ ، پیشنهاد کردهاند که باید از معیارهای ترکیبی (مالی و غیرمالی) استفاده شود، ولی مشکل به کارگیری این پیشنهاد، تعیین انواع معیارها، تعیین نوع همبستگی بین آن ها و نیز تعیین ارزش و وزن هریک از آن ها در مجموعه معیارها میباشد.
معیارهای اندازه گیری عملکرد بایستی معیارهای بسیار مستحکمی باشند. این معیارها باید دارای شرایط ذیل باشند:
۱-فرایند اندازه گیری باید با حقایق اثبات پذیر شروع شود؛ یعنی، استقرار اندازه گیری بر پایه عواملی از قبیل فرضیات، عقاید، افسانه ها یا حقایق غیر قابل اثبات، باعث افزایش مشاجره می شود.
۲-فرایند اندازه گیری باید آن قدر واضح و روشن باشد که اشخاص ذینفع بتوانند در مورد قواعد اندازه گیری مربوط به تبدیل حقایق به ارقام، بدون ابهام قضاوت کنند.
۳-تعداد قواعد توجیه پذیر باید محدود باشد، بدین معنی که اگر مجموعه ای از حقایق مشابه از دو فرایند اندازه گیری مجاز بگذرد و در نهایت، دو مقیاس بسیار متفاوت به دست آید، در این صورت، نمی تواند ارقام مستحکمی به دست آورد که اشکالی برآنها وارد نباشد. (ایجیری،۱۳۷۴)
ارزیابی از ضروریات برنامه ریزی است. ارزیابی نه تنها در انتخاب استراتژی و ساختار مالی به مدیریت کمک هی کند، بلکه نشان میدهد که چگونه استراتژیها و ساختار مالی بر ارزش بازار سهام اثر میگذارد.
ارزیابی همچنین میتواند در تصمیم گیریهای سرمایه گذاری اثر بخش باشد. آیا تحصیل واحد جدید یا ارزش متعارف انجام پذیرفته است؟ آیا واحدهای تابعه شرکت ایجاد ارزش می نمایند؟ کدام واحد باید فروخته شود، یا مورد تجدید ساختار قرار گیرد؟ این سؤالات و بسیاری مسائل دیگر از طریق ارزیابی پاسخ داده می شود.
ارزیابی به مدیریت کمک میکند تا درکی از پیشرفت خود و ایجاد ارزش بیابد، و از این طریق موفقیت یا شکست استراتژیها و ساختار مالی جاری خود را بسنجد.(مجتهد زاده و جهانخانی ؛ ۷۵-۷۴ : ۶۸-۴۱)
همچنین برای اکثر مردم به خصوص سهامداران شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار این سؤال مطرح است که چگونه می توان ارزش یک شرکت را به طور صحیحی اندازه گیری کرد؟
در سنجش عملکرد می باید دو عنصر اثر بخشی،[۱۰] به مفهوم میزان دستیابی به نتایج مورد انتظار و پیشرفت راهبردها، و کارایی،[۱۱] یعنی وجود رابطه منطقی بین منابع به کار گرفته شده با نتایج حاصله، توأم و در کنار هم سنجیده شوند. زیرا موفقیت در پیشبرد راهبردها و برنامه های کوتاه مدت در گرو انجام وظایف و مسئولیتها به صورت اثر بخش و توأم با کارایی است. (فخاریان ، ۱۳۸۵: ۲۱-۱۸)
به طور خلاصه سیستم های اندازه گیری عملکرد در هر سازمانی دارای نقش حیاتی است. چرا که اطمینان میدهند سازمان به دنبال استراتژیهایی است که منجر به دستیابی اهداف و مقاصد اساسی سازمان می شود. سیستم های اندازه گیری عملکرد از این لحاظ که شرکتها را قادر به حصول اطمینان برای دستیابی به پیشرفت های مستمر در عملیاتشان جهت حفظ توان رقابتی، افزایش سهم بازار و افزایش در سود می کند، به طور روزافزونی مورد استفاده واقع می شود.
معیارهای متفاوتی برای اندازه گیری ارزش سهام و قضاوت در مورد عملکرد شرکت وجود دارد. عدم استفاده از معیارهای مناسب برای اندازه گیری عملکرد و ارزش سهام یک شرکت باعث می شود ارزش شرکت به سمت ارزش واقعی سوق پیدا نکند و موجب ضرر و زیان یک گروه از خریداران سهام و سود سرشار گروه دیگر شود.
برای تعیین ارزش شرکت و عملکرد مدیران آن، دو دسته معیار وجود دارد:(جهانخانی، ظریف فرد، ۱۳۷۴ :۶۶-۴۱)
یک دسته تحت عنوان مدلهای حسابداری است که ارزش سهام شرکت را از حاصلضرب سود شرکت در ضریب تبدیل سود به ارزش به دست می آورد. دسته دیگر مدلهای اقتصادی است که ارزش سهام شرکت را بر اساس قدرت کسب سود داراییهای موجود و سرمایه گذاریهای بالقوه و مابه التفاوت نرخ بازده و هزینه سرمایه شرکت تعیین میکند.