-
-
- مسئولیت بینالمللی: به موجب ماده ۱ پیش نویس مواد راجع به مسئولیت دولت ها برای افعال متخلفانه بینالمللی: «هر فعل متخلفانه موجب مسئولیت بینالمللی آن دولت است.»(ابراهیم گل، علیرضا، ترجمه (۱۳۹۲)، مسئولیت بینالمللی دولت، متن و شرح مواد کمیسیون حقوق بین الملل، ص ۲۵، انتشارات شهر دانش).
-
-
- وضعیت جنگی:«جنگ ممکن است با قطع خشونت و یا قطع عملیات جنگی که معمولاً در ابتدا به صورت آتش بس تجلّی مییابد، خاتمه نپذیرد و حالت جنگ باقی بماند ولی با انعقاد معاهده صلح میان متخاصم حالت جنگ از بین می رود.»(ضیایی بیگدلی، محمدرضا، (۱۳۸۴)، حقوق جنگ، ص ۴۷).
- نقض تعهد: «هنگامی نقض تعهد بینالمللی دولت تحقق می شود که فعل دولت مطابق با آنچه که تعهد مقرر میکند، نباشد فارغ از اینکه منشأ یا ماهیت تعهد چیست؟» (ابراهیم گل، علیرضا، ترجمه کتاب مسئولیت بینالمللی دولت، ماده ۱۲، ص ۸۵)
۱-۹- مشخصات اجرایی تحقیق
-
- نوع تحقیق : کاربردی
-
- روش تحقیق: علّی، تحلیلی، اسنادی و حقوقی و کتابخانه ای
- روش جمع آوری اطلاعات: منابع کتابخانه ای و اسناد بینالمللی
۱-۱۰- سازماندهی تحقیق
این پژوهش در پنج فصل تدوین یافته است. در فصل نخست به کلیات و شرح روش تحقیق پرداخته شده است. در فصل دوم به بررسی ماهیت جنگجویان خارجی اختصاص دارد. فصل سوم به فعالیت جنگجویان خارجی پرداخته است. فصل چهارم به مسئولیت بینالمللی جنگجویان خارجی، دول حامی در زمان مخاصمه اختصاص یافته است. فصل پنجم به نتایج و پیشنهادها می پردازد.
فصل دوم:
ماهیت جنگجویان خارجی در حقوق بین الملل
در این فصل ماهیت، وضعیت حقوقی و تابعیت جنگجویان خارجی، محتوا و ابعاد ماهیتی قطعنامه شماره ۲۱۷۸ را تا آنجا که با موضوع پایان نامه ارتباط دارد، مورد بررسی قرار خواهیم داد.
۲-۱- تبیین تعاریف جنگ
از زمانی که تاریخ مستند در دست است، یعنی از حدود چهارهزار سال پیش از میلاد مسیح تاکنون جنگ مهم ترین وسیله ارتباط میان ملت ها بوده است. بروز جنگ ها، تلفات انسانی و مالی به بار آورده است.
جنگ ـ جنگ انسان یا قومی با قوم دیگر ـ بر خلاف آنچه مورخان و محققان تاریخ اندیش می پنداشته و می پندارند، از قوانین طبیعی نیست. اگر در زیست حیوانی، جنگ قانون طبیعی است ، در زیست انسانی چنین نمی باشد، زیرا انسان توانسته در طول تاریخ با وضع قیود و قوانین ناظر بر خشونت ها اصل تنازع بقا را تلطیف بخشد و قوانین طبیعی را تحت تأثیر قوانین مدون و مترقی قرار دهد. به عبارت دیگر، هنگامی که حقوق بین الملل جدید پدیدار شد، مهمترین وظیفه قانون طبیعی سلب گردید. جنگ یک پدیده اجتماعی است که می توان آن را از دیدگاه های تاریخی، جامعه شناسی، فلسفی، اخلاقی، سیاسی، نظامی، اقتصادی، و حقوقی و غیره مورد بررسی قرار داد. جنگ را از دید حقوق بین الملل نیز می توان مطالعه کرد چرا که جنگ به عنوان یکی از شیوه های اعمال قدرت و توسل به زور در مناسبات بینالمللی، اقدام مسلحانه ای است که در چارچوب روابط میان کشورها صورت میگیرد و هدف عمده آن تحمیل اراده متضمن بینش خاص یک یا چند کشور دیگر است. (مانند تحمیل بینش های سیاسی نازیسم و فاشیسم توسط آلمان و ایتالیا در جنگ جهانی دوم) و موجب قواعد خاصی در کل مناسبات آن ها با یکدیگر و نیز با کشورهای ثالث می شود. (ضیایی بیگدلی، ۱۳۹۲، ص ۲۲)
۲-۱-۱- مفهوم لغوی جنگ
واژه جنگ به معنای زد و خورد بین قوای منظم دول به قصد غلبه و یا دفاع تعریف شده است. (جعفری لنگرودی، ۱۳۶۶، ص ۲۰۰)
۲-۱-۲- مفهوم حقوقی جنگ
جنگ یکی از جلوه های بارز توسل به زور[۲] است. فرهنگ اصطلاحات بین الملل توسل به زور را به دو صورت مضیق و موسع تعریف کردهاست.
توسل به زور در مفهوم نخست عبارت از هر گونه عملیات قهر آمیزی که نتوان آن را اقدامی نظامی قلمداد کرد. اما در مفهوم دوم، کلیه تدابیر و عملیات نظامی، از جمله جنگ را نیز شامل می شود.
جنگ به عنوان «ابزار سیاست ملی» مجموعه عملیات و اقدامات قهرآمیز مسلحانه ای است که در چارچوب مناسبات کشورها روی میدهد و موجب اجرای قواعد خاصی در کل مناسبات آن ها با یکدیگر و هم چنین با کشورهای ثالث می شود. در این جهت، حداقل یکی از طرفین مخاصمه درصدد تحمیل نقطه نظرهای سیاسی خویش بر دیگری است. به این ترتیب عملیات قهرآمیز مسلحانه، وسیله و هدف تحمیل اراده مهاجم است. (ضیایی بیگدلی، ۱۳۸۶، ص ۴۵)
مفهوم حقوقی جنگ شامل چهار عنصر یا رکن اساسی است: عنصر تشکیلاتی و سازمانی «کشورها»، عنصر مادی (اعمال قدرت مسلحانه)، عنصر معنوی یا روان شناختی (قصد و نیت جنگ) و سرانجام هدف دار بودن جنگ (منافع و مصالح ملی).
یکی از عناصر اساسی سازنده مفهوم حقوقی جنگ، عنصر تشکیلاتی و سازمانی یعنی «کشورها» میباشد. جنگ مستلزم نبرد نیروهای مسلح کشورها با یکدیگر است. از این رو جنگ به عنوان نوعی رابطه کشور با کشور تلقی می شود.
این عقیده مخصوصاً از سوی «ژان ژاک روسو» در کتاب قرارداد اجتماعی ابراز شده است: «جنگ به هیچ وجه رابطه انسان با انسان نیست.» بلکه رابطه کشور با کشور است که در آن افراد نه به عنوان انسان و یا حتی تبعه، لیکن به مثابه شهروندان و مدافعان و تنها بر حسب تصادف و اتفاق با یکدیگر دشمن شده اند.
نتیجتاً جنگ داخلی حداقل تا زمانی که مسئله شناسایی به عنوان متخاصم پیش نیامده باشد جنگ به مفهوم خاص کلمه نیست.
در مخاصمات داخلی، اصولاً قواعد حقوقی داخلی حاکم است. با این حال، عهدنامه های ۱۹۴۹ ژنو و پروتکل های الحاقی آن ها در ۱۹۷۷، اجرای برخی قواعد جنگ را که دیدگاه هایی بشردوستانه دارند، برای جنگ های داخلی که در قلمرو کشورهای متعاهد روی میدهد پذیرفته اند. (ضیایی بیگدلی، همان، ص ۴۶)
عنصر دیگر جنگ، عنصر مادی است و آن اعمال قدرت یا خشونت مسلحانه واقعی و عملی میباشد. به عبارت دیگر، جنگ همواره با عملیات و اقدامات قهرآمیز مسلحانه ای همراه است که توسط نیروهای مسلح کشورهای متخاصم و تحت فرماندهی، اقتدار و مسئولیت آن ها صورت میگیرد.
«جنگ بدون اعمال خشونت و عدم استفاده از نیروی اسلحه، یک جنگ فرضی و خیالی است و معنی و مفهوم جنگ و آثار واقعی آن را فاقد است. اصطلاح «جنگ سرد»[۳] که حالات گوناگون برخوردهای عقیدتی میان شرق و غرب را پس از جنگ جهانی دوم نشان میدهد مفهوم حقوقی جنگ را ندارد.
«حقوق بین الملل مشخص نمی کند که عملیات قهرآمیز مسلحانه باید در چه سطحی باشد تا جنگ تلقی شود.