« دانلود منابع پژوهشی : بررسی تأثیر ابزارهای تأمین مالی بر ارزش شرکت-های ... | نگارش پایان نامه در مورد بررسی رابطه بین هوش ... » |
شاعر به این نکته اشاره دارد که ” نَسرِ طایر” آشیانی ندارد (تنها پرنده ای که آشیان ندارد، چون صورت فلکی است). خودش را به نَسرِ طایر مانند کرده است (مفرد به مفرد).
در مصراع دوّم، از این تشبیه سود جسته است و به محبوب می گوید در عین بی آشیانی، دور از آشیانت (کویت) نبوده ام.
۲-۴-اضافه تشبیهی ( مفرد به مفرد )
خِلعت وصل چو بر قامت من راست ندید برتنم پیرهن صبر ، قبا کرد و برفت
(همان:۱۲۵)
راست : مناسب ( صفت لباس ) . راست ندید : مناسب ندید .
خِلعت: لباس اِهدایی از جامه خانه ی دربار به دستور شاه یا بزرگی دیگر به مصادر امور دولتی.
خلعت وصل ( وصل خلعت ) تشبیه صریح . وجه شبه در خِلعت ، زیبایی و فناست و در “وصل” عزّت و خوشی که هر دو به یک مسئله بر می گردند.
قبا کردن : ایهام دارد الف ) کنایه بعید از چاک زدن و به این معنا در شعر آن روزگار آمده است. ب) قبا دوختن.
پیرهن صبر : تشبیه صریح ( صبر پیراهن ) . صفات اخلاقی نیک در احادیث و کلام بزرگان به “ردا” ، ” لباس ” ، “قبا” و ” پیراهن” و … تشبیه شده است ، چر اکه لباس مایه حفاظت و زینت است ، صفات نیک نیز به همین گونه است .
محبوب پیراهن صبر بر تن من مناسب دید . محبوب کاری کرد که من پیراهن صبرم را چاک زدم و پاره کردم . در “قبا” یک معنای استعاری و مجازی وجود دارد که “قبا کردن” به معنای ” چاک زدن” آمده و آن این است که قبا دو شِقّه پارچه است که از جلو کاملاً تا پایین باز است و مثل پیراهنی است که از جلو ، دریده شده یا بُرش خورده و به صورت قبا در آمده باشد.
و برفت : تصور ذهنی دل نشینی دارد و آن کنایه از این است که محبوب نایستاد که حتّی حال و روز مرا ببیند ، گذاشت و رفت .
۲-۵-وجه شبه مرکب محسوس
هیات حاصله (ایماژ،تصویر،تابلو)ازامورمتعدداست ومنتزع ازچندچیزاست.
معمولا در تشبیه مرکب که هیأت منتزعه چند پدیده روی هم به مشبهٌ بهی که از چنذ پدیده مرکّب است، تشبیه می شود، دارای وجه شبه مرکّب حسّی است:
سر از البرز بر زد قرص خورشید چو خون آلود دزدی سر ز مَکمَن
(منوچهری، ۲۹۶:۱۳۷۲)
نوعاً وجه شبه در تشبیه مرکب، از مقولۀ یاد شده است امّا اگر در طرفین تشبیه، امور تخییلی هم در هیأت منتزعه، دخیل باشند، وجه شبه محسوس تخییلی و یا آمیزه ای از محسوس و تخییلی و معقول است.
۲-۶-تشبیه بلیغ و مضمر و مجاز به علاقه آلیّه و ملازمت
عمری به افسوس ز دستت نتوان داد عمر ار چه به افسوس برون می رود از دست
(خواجو:۷۵)
اغلب شاعران از گذشت عمر، افسوس خورده اند و کیست که با از دست دادن این نعمت بیمثل و مانندئ، افسوس نخورده باشد و یا نخورد؟!
افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد وز دست اجل بسی جگرها خون شد
افسوس که نامۀ جوانی طی شد وان تازه بهار زندگانی دی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شباب فریاد! ندانم که کی آمد کی شد؟
(خیام،۴۳:۱۳۶۶)
خواجو، معشوق را به عمر تشبیه کرده است (وجه شبه: بی مثل و مانند بودن مشبه و مشبهٌ به) تشبیه معقول به محسوس پس بر اساس این تشبیه می گوید، افسوس چه فایده؟ تو عمری اگر می ماندی یا بمانی خوب است!
از دست رفتن. کنایه از نوع ایماء است که مجاز است از اراده به علاقه آلیّه) نیز در ساختار آن وجود دارد.
خواجو زیرکانه و با اضمار، یار را از عمر بهتر دانسته و شمرده است، چه حاضر است عمر را به افسوس از دست بدهد و برایش افسوس بخورد، امّا یار را، نه! ار چه (اگر چه) حرف ربط تعمیمی در مصراع دوم، تا اندازه ای بار معنای بلاغی را بر دوش دارد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
“افسوس” مجاز است به علاقه ملازمت از “پشیمانی"، چه لازمۀ پشیمانی، اظهار تأسف است.
افزون بر این در تشبیه “عمری” با توجه به تعدّد وجه شبه (وجه شبه بین “عمر” (مشبه به) و “محبوب” علاوه بر با ارزش بودن و عدیم المثل (بی مانند) بودن، مایه و اصل حیات و زندگی بودن است. چه “عمر” نماد حیات و زندگی است و همۀ سرمایه آدمی ست و با وجود عمر، همۀ امور و آرزوها محقق می شود و بدون آن، مایۀ امید به زندگی و ادامۀ آن، از دست می رود. اگر به معنای لغوی واژۀ عمر که مصدر است و معادل عُمران (آبادی و رونق و سَرزندگی) است. دقّت کنیم، وجه شبه منشور مانند این تشبیه (محبوب عمری) که مصدر است بیشتر معلوم و مایۀ اعجاب می گردد. آنچه شاعر در کف اراده و اختیاردارد و بدان می نازد و از آن بهره می برد تویی! حال اگر تو هم نباشی، دیگر چه برای خواجو می ماند؟ هیچ!
۲-۷-تشبیه ملفوف و مضمر
- حدیث زلف و رخ ولکش تو خواهد بود که بر صحیفۀ لیل و نهار خواهد ماند
(خواجو: ۱۹۱)
صحیفۀ لیل و نهار: لیل و نهار را به صحیفه (صفحه، کتاب) مانند کرده است. صحیفه به دو معناست: ورق ، کتاب. این واژه ها با هر دو معنا می تواند مشبهٌ به واقع شود. ضمنا لیل و نهار یادآور زلف سیاه و رخ پر فروغ محبوب است که در مصراع نخست از آن سخن رفته است.
تشبیه یاد شده از این منظر، ملفوف مضمر است.
۲-۸-تشبیه مفرد به مرکب و ایهام
شوریده ای است زلف تو کز بند جسته است خط تو آن نبات که از قند رسته است
آن هندوی سیه که تواش بنده کرده ای بسیار قلب صف شکنان کو شکسته است
(همان:۶۳)
“شوریده” به سه معنا آمده است: الف: ژولیده (با تبدیل “ش” به “ژ” و “ر” به “ل") و “زلف شوریده” به معنای زلف ژولیده است. ب) عارف و سالک مجذوب ج) عاشق ترش . در بیت، مشبه به (مشبه: زلف تو) است با قید (مضاف الیه) “تو” . “از بند جستن” هم ملایم مشبهٌ به است و هم ملایم مشبه و هر کدام به جهتی. “از بند جستن” (از بند جسته است) استعاره تبعیّه وصفی (جمله وصفی) است از “سرکش بودن زلف” (مشّاطه های قدیم می خواستند زلف را نرم و قابل انعطاف کنند امّا از عهده بر نمی آمدند و زلف فرفری، سرکج و پیچ خورده باقی می ماند و در شعر شعرا، همین حالت به سرکشی و ازبند جستگی، مانند شده است). خطّ تو (مور خط گرد صورت و لب ها) [مشبه] به نبات از قند رسته “تشبیه شده است که معنای حقیقی مجازی جمله، هر دو مورد نظر است امّا شاعر به معنای بلاغی و صورت خیالی ترکیب، نظر دارد. (قند استعاره است از لبها و نبات چون از قند به عمل می آمده استعاره است از مور خط صف شکنان ” سلحشوران، که بعدها حافظ نیز همین تعبیر را برای معشوق خویش آورده است.
“بند کردن” استعاره از پیچیدن و بافتن. هندوی زلف زنجیر تو (که تواش….) قلب بسیاری از سلحشوران را شکسته (به کنایه از “آنها محل نگذاشته است") ضمناَ معنای دیگر آن این است که سلحشوران در برابر زلف زنجیری تو، سپاه و صف آرایی کرده اند اما او به قلب (ایهام) سپاه زد و آن را در هم شکست!
۲-۹-جمع و مقید
گنبد گردندۀ بر پروزه یعنی آسمان درجهان آفرینش، آسیایی بیش نیست
(همان:۱۱۵)
“یعنی” در عربی فعل مضارع است به معنای “قصد می کند” امّا در فارسی به معنای “مانند” نیز هست. در اصل “یعنی” و “یعنی که” حرف ربط وابستگی است امّا در بیت بالا به معنای “مانند” نیز هست.
آسمان مانند گنبد گردندۀ پروزه (پروزه رنگ) است (تشبیه مفرد به مرکب) در مصراع دوّم همین “آسمان” را به “آسیا” تشبیه کرده است (مفرد به مفرد) یا وجه شبه: گِردی وگردان بودن:
این تشبیه، از نوع تشبیه جمع است.
۲-۱۰-اضافۀ تشبیهی و مقیّد
آصف ثانی چرا خوانی دبیر چرخ را زانکه اودر کوی دانش، کدخدایی بیش نیست
(همان:۱۱۵)
دبیر چرخ: عطارِد یا تیر را دبیر فلک (چرخ) می نامند. “آصف” وزیر سلیمان واژۀ مزبور عربی است و آزیف یا آسیف تلفّظ می شده است. آصف ثانی (آصف دوم) جانشین آصف در مقام و رتبه. دبیر چرخ (عطارد یا تیر) را به آصف ثانی در وجاهت و مقام تشبیه نموده است (تشبیه مقید) کوی دانش (دانش کوی). کدخدا: بزرگ ده. شاعر دبیر چرخ را کدخدایی دانسته است!
۲-۱۱-تشبیه معقول به محسوس و مفرد به مفرد
به بازار او نقد قلب درست روان است لیکن عیاریش نیست
فرم در حال بارگذاری ...