« پایان نامه حقوق اسیران جنگی نهایی ۱۲-۶-۱۳۹۱ (Repaired)- ... | منابع کارشناسی ارشد با موضوع بررسی اثربخشی روایت ... » |
ممکن است ارتقا تفکیک اجتماعی، بد نام سازی و مشکلات امنیتی را از بین نمی برد.
هزینه های پایین، حفظ جوامع محلی
بهبود و ارتقاء محلات پر جمعیت
جدول (۲): نقاط قوت و ضعف در روند اصلی مسکن اجتماعی
مسکن اجتماعی بلند مرتبه
مسکن اجتماعی، نوع خاصی از واحدهای مسکونی است که در آن واحدهای آپارتمانی دارای حیاط مشترک هستند و حتی می توانند در هر طبقه به صورت تک واحدی ساخته شوند و در عین حال دارای فضای سبز و پارکینگ به میزان کافی باشند. این نوع مسکن در صورتیکه در رعایت حریم ها و عرصه ها مرتکب اشتباهات شهرسازی و معماری مدرن، همانند طرح فضاهای غیر قابل کنترل و عمومی بدون برنامه ریزی، راهروهای طولانی و… بشوند، می تواند معضلات مهم اجتماعی را تشدید نماید. (افزایش جرم و جنایت و محل اجتماع تبهکاران) این نوع مسکن می تواند تراکم های بالا را بپذیرد و انواع مختلف واحدهای مسکونی از لحاظ متراژ و طبقات و امکانات را ارائه دهد.
مهمترین خصوصیت این نوع مسکن، تجمیع قطعات باز، سبز و استفاده از حداکثر تراکم می باشد. در نتیجه شبکه های دسترسی درجه سه و چهار بسیار کوتاه و کمتر می شوند. همچنین ایمنی بیشتر و رفت و آمد کمتری را دارا می باشند. ضمن اینکه در این نوع مسکن اصولاً خودگرایی بیشتر و در نتیجه کاهش بار خدمات شهرداری ها و نهادهای شهری ذیربط به مانند جمع آوری زباله، تامین آب شرب، نگهداری فضای سبز، دفع آب های سطحی، دفع فاضلاب، روشنایی محوطه و خیابان های درجه سه و چهار و … مطرح می شود، اما ساکنان این واحدهای مسکونی با تشکیل هیات مدیره و تشکیلات خاص فقط موظف به پرداخت هزینه ماهیانه خدمات عمومی فضای مشاع می باشند. مسکن اجتماعی را می توان به دو دسته آپارتمان های بلند و مجتمع های مسکونی با ارتفاع متوسط تقسیم نمود.
آپارتمان های بلند
مهمترین دلیل شهرت زندگی در آپارتمان های بلند، مناظر زیبایی است که به ساکنان خود عرضه می دارد. به خصوص طبقات بالاتر که ساختمان های مجاور جلوی دید آنها را نمی گیرند. اما افزایش جمعیت در این مجموعه ها باعث کاهش امنیت شده و به علت عدم آشنایی همسایه ها و ارتباط کم آنها، آسانسورها، راهروها، اتاق رختشویی، پارکینگ و حتی فضاهای باز اگر تحت مراقبت کافی نباشند، ایمن نخواهند بود که در فصل بعد این نوع مسکن به طور مشروح عنوان می گردد.
مجتمع های مسکونی با ارتفاع متوسط
مجتمع های مسکونی با ارتفاع متوسط یعنی حداکثر هشت طبقه، جایگزین خوب و ماندگاری برای آپارتمان های بلند محسوب می شوند. آپارتمان های با ارتفاع متوسط در اوایل قرن بیستم در کشورهایی که در شرف صنعتی شدن بودند معمول گردید. این مجموعه ها به علت ارتفاع کمتر، به نسبت برج های مسکونی، جمعیت کمتری را دارند. (کشفی، محمد علی؛ حسینی، سید باقر؛ ۱۳۹۱)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
کیفیت مسکن و آسیب های اجتماعی
در سبز فایل براساس تحقیقات، مشخص شده است که میان کیفیت مسکن و آسیب های اجتماعی مثل: خودکشی، اعتیاد، طلاق، مشکلات روانی و… رابطه مستقیم وجود دارد. به دلیل رشد جمعیت و گرانی زمین و محدود بودن زمین های مناسب، مسکن گسترش عمودی یافت. بدین سان به دنبال محدود شدن مکان، اضطراب، افسردگی، بی تابی و… پدیدار شد. از دیگر پیامدهای این معضل ناتوانی انسان در دستیابی به موقعیت های مطلوب است، از این رو هر فرد در تطبیق خود با محیط، فشار روانی بسیاری را تحمل می کند (کیهان زاده، ۱۳۸۰، ص ۹۶).
مشکلات عنوان شده زمانی که به ابعاد فرهنگی، اجتماعی و روانی آنها توجه نشد، فزونی یافت. اشراف ساختمان های اطراف، محروم شدن از نور طبیعی و تهویه نامناسب هوا، مسدود شدن دید و چشم انداز و بحران های روانی به لحاظ ازدحام و تراکم، انزوا و گوشه گیری، از بین رفتن محرمیت، قلمرو، سلسله مراتب خصوصی و… مشکلات را برای ساکنان حادتر می سازد.
به دلیل افزایش جمعیت و نیاز به مسکن، ما نیازمند ساختمان های بلند هستیم و از طرفی به منظور کاهش برخی آثار منفی و تبعات زیانبار آن نیازمند ضوابط و معیارهای خاصی هستیم. این مسئله نیازمند دیدی همه جانبه نگر نسبت به مسئله مسکن است، به همین منظور توجه به ابعاد کیفی و کمی تواماً؛ و اعتنا به مسئله از زاویه ویژگی های فرهنگی فضا از اهمیت خاصی برخوردار است، غفلت از این مسئله موجب شکست برنامه ها در این زمینه می شود. پس در راستای این زمینه ها ابتدا به بررسی عوامل تاثیر گذار بر مسکنی که می خواهند نقشی اجتماعی در رابطه با حریم و همسایگی بازی کند می پردازیم. که این عوامل تحت عنوان خلوت و قلمرو تعریف می شوند. (فتحی، سروش، ۱۳۹۱)
آپارتمان نشینی جز جدایی ناپذیر زندگی شهری امروزی ما گردیده است. اما امروز خواسته یا ناخواسته اکثر ساکنین شهرهای بزرگ آپارتمان نشین شده اند. اکثر مردم ما زندگی در خانه ای حیاط دار را به آپارتمان های لانه زنبوری ترجیح می دهند اما این نوع زندگی ناخواسته به صورت یک ایجاب در زندگی امروز در آمده است (کیهان زاده، ۱۳۸۰). از دلایل ایجاد مجتمع های مسکونی می توان به موارد زیر اشاره کرد:
امنیت بالا
تامین برخی از نیازهای رفاهی
وجود پارکینگ های کافی و مطمئن
وسایل حمل و نقل عمومی
وجود فضاهای جمعی
فضاهای بازی امن برای کودکان
اما امروزه کیفیت زندگی در این مجتمع های مسکونی از سطح مناسبی برخوردار نیست و این مجموعه ها سرانجام رسالت خویش که ایجاد جامعه هایی کوچک، زنده و پویاست، ناتوانند.
محیط و پیرامون مسکن های اجتماعی
تامین رشد اجتماعی عرصه مسکن علاوه بر خود واحد مسکونی، می باید محیط پیرامون آن را نیز در بر بگیرد. چه مسکنی که در محیط نامناسب قرار می گیرد، حتی اگر خود دارای شرایط نامناسبی باشد، نمی تواند نیازهای تبعی ساکنین خود را تامین کند. برای ایجاد یک محیط مسکونی مناسب باید از انجام کارهایی خودداری کرد که به ساخت اجتماعی محله و سلامت و آسایش ساکنین آن لطمه وارد می سازد. انجام دادن این امر جز از طریق شناخت خانواده در رابطه با محیط مسکونی میسر نیست، بنابراین باید نیازهای خانواده ها را از جنبه های کالبدی و اجتماعی بررسی کرد (مشایخی، ۱۳۸۷).
وقتی مجموعه ای مسکونی ساخته می شود در واقع کانونی اجتماعی شکل می گیرد، این کانون برای حفظ ارزش های خود به انسجام مشخصی احتیاج دارد. اگر به این امر بی توجهی شود، بخشی از پیکره اجتماع از آن جدا و ارتباط خود را با آن از دست می دهد. اگر آمیختگی معینی بین سنین و نسل ها، مشاغل و طبقات اقتصادی و خانوارهایی با ابعاد متفاوت شکل بگیرد، به انسجام مطلوب تعبیر می شود (کیهان زاده، ۱۳۸۰). همواره باید توجه کرد که بدون وجود زمینه های لازم، یک محیط مسکونی نمی تواند به راحتی به یک کانون زنده و پر تحرک تبدیل شود که ارتباط بین اهالی آن گسترده و نزدیک باشد و اگر چنین ارتباطی وجود نداشته باشد، بی هیچ تردیدی زندگی در آن محیط دشوار می شود.
فضای باز و بسته شهری
فعالیت های جاری در شهر بسیار متنوع اند. به همان نسبت نیز بستر آنها از تنوع زیادی برخوردار است. هر فعالیت و رفتار یا مجموعه ای از آنها، یا در فضایی باز صورت می پذیرد یا در محدوده ای سرپوشیده که اصطلاحاً فضای بسته خوانده می شود. آن چه در این میان حائز اهمیت می باشد این است که فضا به اندازه توده ساختمانی نیروی سازمان دهنده مهمی در شهر دارد و نباید آن را محدوده ای به جا مانده از ساخت و ساز بناها دانست.
زیرا بخش مهمی از اعمال و فعالیت های انسانی در این فضاها اتفاق می افتد. در میان انواع فضاهای باز و بسته عمومی، فضای باز عمومی دارای اهمیت ویژه ای از دیدگاه حیات جمعی شهروندان هستند در حالی که فضاهای بسته عمومی، دارای انضباط و یا به عبارت بهتر محدودیت های خاص به لحاظ زمانی و مکانی، برای پذیرش و جذب شهروندان می باشد. فضاهای باز عمومی، بیشترین امکانات بالفعل و بالقوه را برای حضور شهروندان دارا می باشد، فضاهای باز عمومی امکان انگیزش انتخاب آزاد میان رفتارها، حرکت ها و اکتشافات بصری را برای تعداد معنی داری از مردم شهر فراهم می آورد (Lynch, 1972, p 108). به عبارت دیگر فضای منعطفی است که خود را به راحتی با گوناگونی رفتارها تطبیق می دهد و زمینه ای خنثی ولی القا کننده را برای کنش های خود انگیخته، فراهم می آورد (پاکزاد، جهانشاه، ۱۳۸۴).
فضای باز در گذشته و حال
سکونتگاه های سنتی
ترکیب کلی بافت های سنتی، متشکل از فضاهای باز و فراخی بود که بدنه های ساختمانی در شکل دادن به آنها نقش اصلی را داشتند. نوربرت شولتز آن را اصول خلق فضاهای باز توسط بدنه های ساختمانی نامیده و اظهار می دارد که این اصول می تواند تعاریف مناسب فضایی برای فضاهای باز به وجود آورد (پوردیهیمی، شهرام، ۱۳۷۸).
زیستگاه های سنتی انسان، ویژگی و شکلی داشتند که اختصاص به خودشان داشت. از این طریق، مکان ها قادر بودند لذتی فراموش نشدنی را برای ساکنان خود فراهم آورند. آغاز، رشد و مقصود خاص هر کدام از این زیستگاه ها، در چهره و مظاهر کالبدی آنها مشهود بود. سیمای شهر، مظهر منحصر به فرد زندگی و فعالیت شهر بود. لذا این امکان را برای ساکنان خود فراهم می کرد تا بتوانند از تجارب بصری غنی برخوردار گردند که به صورت احساس تعلق، شناسایی و محبت بروز می کرد.
بدین ترتیب، فضاهایی با معنی، با هویت، خوانا، متناسب و درخور انسان، به طریقی به وجود می آمدند، که کیفیت لبه ها نقش حساسی را در تعریف آن ها بر عهده داشتند. در این روش، فضا از طریق مشاهده مرزهایش ادراک می گردید. نحوه توزیع فضاهای باز، به نحوی بود که در سرتاسر سکونتگاه پراکنده می شد، تا دسترسی مردم به آنها حداکثر باشد. چرا که این فضاها جزیی از فضای روزمره محسوب می شدند که پاسخگویی به دسته ای از نیازهای مسکونی را بر عهده می گرفتند. به زبان دیگر، چنین شهری از ساختاری پیوسته بهرهمند بود، ساختاری که مهمترین عامل در ایجاد مفهوم تداوم و کیفیتهای وابسته به آن تلقی می گردد. (جورابچی، کیوان، ۱۳۸۲)
سکونتگاه های مدرن
بر خلاف روش شکل گیری زیستگاه های سنتی، مدرنیسم مفهوم جدیدی از فضا را ارائه کرد؛ خودروها بر فضای شهری غلبه یافته و رابطه بین انسان ها و ساختمان ها را تغییر داد و فضای عمومی محصور مانند خیابان ها و میادین را آن چنان که بود، از میان برد.
پیشرفت های فناوری نیز فضای شهر را چند پاره کرده است. تنها احساساتی که به نظر می رسد وجود دارد، احساسات منفی، ناشی از ترس جرم و جنایت می باشد. فضای عمومی به جای آن که به عنوان بخش چند وجهی و باز در زندگی اجتماعی متجلی شود به عنوان ابزاری برای دستیابی به اهدافی خاص استفاده می گردد (جورابچی، کیوان، ۱۳۸۲).
الگوی توزیع این فضاها بر این نظریه استوار می گردد که فضاهای باز باید متمرکز، بزرگ و پراکنده باشند و از این طریق به بقیه شهر شکل دهند. از نظر طراحان دوره مدرنیسم، فضاهایی با کیفیت خاص تلقی می گردند که تجربه مهمی را در اختیار ساکنان شهر قرار دهند. تجربه ای که شخص باید در آن جذب شود؛ نحوه عمل و برداشت کاملاً متفاوتی با شرایط عادی در این فضاها داشته باشد. بدین ترتیب فضاهای شهری سنتی در توسعه های جدید از بین می روند و به جای آنها هکتار های پوشیده از ساختمان های مجزا و راه های لازم برای دسترسی به آنها جایگزین می گردد.
اصلی ترین هدفی که شهر سازی مدرن در پی ناهنجاری های اجتماعی قرن نوزدهم دنبال می نماید، بهبود کیفیت زندگی فیزیکی در درون واحد مسکونی است. این اصل، خود را به صورت امکان برخورداری بیشتر از طبیعت مطرح می کند و در پی آن، هدف طراحی معماری و شهر سازی مدرن به تامین آفتاب، تهویه و فضای سبز، آن هم فقط در داخل واحد مسکونی تقلیل می یابد. به طوری که اشاره کردیم، نظریه آزاد گذاردن سطح زمین به طور کلی، یکپارچه کردن فضاهای باز برای استفاده های عمومی، حذف فضاهای باز نیمه عمومی در محدوده های مسکونی و فضاهای باز خصوصی در درون واحدهای مسکونی است، که به مهمترین پارادایم جنبش مدرن در شهر سازی و علی الخصوص ساخت مسکن تبدیل می گردد (مصباح کیایی، شهرزاد، ۱۳۹۰).
فضاهای باز در این طراحی ها، ته مانده چیزهایی هستند که پس از ساخت و ساز باقیمانده اند. فضاهایی هستند طراحی نشده که بر حسب اتفاق و بدون قصد به وجود آمده اند و ترکیب آنها پراکنده و فاقد انسجام است، چرا که به کار بردن ساختمان های مجزا و تکراری، شهر را به یک مسئله ساده ریاضی تقلیل می دهد. در این گونه طراحی ها، وجه تمایزی بین جلو و عقب ساختمان ها به وجود نمی آید و فضاها در بخش های مختلف طرح عیناً تکرار می شوند و در محدوده های بستر طرح، به ناچار و به صورت ناگهانی قطع می شوند. نظریه فضایی مدرن که پیشتر توسط لوکوربوزیه تدوین شده بود، ساختمان های انفرادی نمادین و عظیمی را در بر می گیرد که ساختمان های کوتاه اطراف آن را احاطه نموده اند. مشکل در این است که تکرار این بناها با تعداد زیاد و در مقیاس وسیع، باعث از بین رفتن معنا و مفهوم و اهمیت انفرادی آن ها می گردد. در طراحی مدرن، کالبد شهر به اجزاء کارکردی آن تقسیم می شود و این قطعه، قطعه شدن تاثیر منفی بر زندگی شهری بر جای می گذارد، زیرا یکپارچگی شهر در مسلخ عدم ارتباط تعریف شده میان این قطعات، قربانی می گردد(جورابچی، کیوان، ۱۳۸۲).
فرم در حال بارگذاری ...