(سعدی، ۱۳۸۹: ۴۲)
سعدی در این حکایت از زبان نوشیروان که نه گزنده و نه مأیوس کننده است، بلکه ساده و تمثیل گونه است، به پند و اندرز پرداخته و مسائل کشورداری و مردم داری را می آموزد و حاکمان را به درک خوبی ها و عمل به آن ها دعوت می کند. سعدی اندرزکننده ای است که هر کس اندرز و نصیحت وی را می پسندد، آن را می شنود و به آن عمل می کند.
اساس دنیای آرمانی سعدی، عدالت و دادگستری است؛ یا به تعبیر او «نگهبانی خلق وترس ازخدای» به همین سبب اولین باب بوستان خود را بدین موضوع اختصاص داده است. وی فرمانروایی را میپسندد که روی اخلاص به درگاه خداوند نهد و تقوی پیشه سازد و عدالت را برای فقیر و غنی در نظر داشته باشد. زیرا معتقد است کسی که از اطاعت خداوند سر نپیچد هیچ کس از حکم او گردن نخواهد پیچید. پندهایی از زبان پدر به هرمز و نصیحت پدر به شیرویه که به ذکر آن پرداختیم به منزلهی زمینه و طرحی است برای پدید آوردن چنین دنیایی.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
در حکایت زیر مسئله ی کشورداری را بیان می کند و مخاطب خود را به شکل تمثیل گونه اندرز می دهد:
شنیـــدم که فرمــاندهـی دادگـــر
یکی گفتش ای خســرو نیکـــروز
بگفت این قدر سِتر و آسایش است
نه از بهـــرِ آن مـی ستانم خـــراج
چو همچون زنان حُلّه در تن کنـــم
مرا هم ز صد گونه آز و هواســـت
خـــزاین پر از بهرِ لشکــــر بــود
سپاهی که خوشــدل نباشد زشـــاه
چـــو دشمن خــر روستایی بَـــرَد
مخالف خرش بُرد و سلطان خَــراج
مـــروّت نبــاشد بــر افتـــاده زور
رعیّت درخــت است اگــر پــروری
به بی رحمی از بیخ و بارش مکَـــن
کسان بر خورند از جوانیّ و بخـــت
اگـــر زیردستــی درآیـــــد ز پای
چو شایـــد گرفتن به نرمـی دیـــار
به مردی که مُلکِ سراســـر زمیـــن
شنیدم که جمشیــد فرّخ ســـرشت
بر این چشمه چون ما بســی دم زند
گــرفتیم عــــالم به مـــردی و زور
چــو بر دشمنی باشدت دستــــرس
عدو زنــده ســــر گشته پیـــرامنت
قبـــا داشتـی هر دو روی آستـــــر
ز دیبــای چینـی قبـــایی بـــــدوز
وز این بگذری زیب و آرایش اســت
که زینت کنم بر خود و تخت و تاج
به مَردی کجـــا دفع دشمن کنـــم؟
ولیکن خزینــــه نه تنها مــــراست
نــه از بهــرِ آذیــن و زیور بـــوَد
نـــدارد حــدود ولایــت نگـــاه
مَلِک باج و ده یک چرا می خورد؟
چه اقبال مــانَد در آن تخت وتاج؟
بَرَد مــرغِ دون دانه از پیشِ مـــور
به کامِ دلِ دوستـــان بر خـــوری
کمان پیش دو ابرویش به دعوی رفت و از خجلت
تهی کرد آن چنان قالب که آوردند بر دوشـــــش
به هم شیـــر و شکــــر آمیزشی دارد نمیدانــــم
که ره چون نیست در چشم سفیدم خواب شیرین را
در اشعار غنی، گاه مضمون دچار چنان پیچیدگی و ابهامی می شود که فهم آن بر خواننده غیرممکن مینماید. فهم این مضامین، تنها به واسطه جملات ماقبل و مابعد، و یا تسلّط بر شعر غنی میسّر می شود.
درویش به سامان که روان شد نبرد جان
برگ سفر اهل قناعت پر مور است
شارح درباره این بیت نوشته: چون درویش با اسباب و سامان سفر، به سفر برود، هلاک میشود زیرا که برای اهل قناعت ساز و برگ سفر همچون پر برای مورچه است و موجب هلاک میشود.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
مصرع دوم را بدون خواندن این شرح، هرگز نمی توان اینگونه تفسیر کرد، زیرا سه واژه نخست در مصرع دوم، به صورت مضافات پشت سر هم، خوانده می شود، که بر این اساس، اینگونه معنی می شود: برگِ سفرِ اهلِ قناعت، پر مور (بسیار کم) است. حال آنکه شارح «پر مور» را «مایه هلاک» تفسیر کرده است. اینکه شارح به چنان دریافتی رسیده، جای تحسین دارد.
غنی از بس میان او بود در نازکی یکتا
اگر موی دگر پیدا شود در پیچ ها افتد
مضمون به کار رفته ، اشارتی است که به باریکی کمر معشوق دارد؛ ولی غنی با اضافه کردن یک موی دیگر، آن را دچار پیچیدگی کرده است. مشخّص نیست فعل «در پیچها افتد» راجع به «میان او» است یا «موی دگر». اضافه شدن مویی بر موی کمر معشوق، به هیچ وجه نباید مایه رنجش و یا رشک او شود، این موی، می تواند موی گیسوی خود او بوده باشد که زیبایی اندام وی را دو چندان خواهد کرد. ولی غنی چنان در «این همانی» و یا همذات پنداری کمر معشوق با مو، افراط کرده که موی دیگر را در کنار آن بر نمیتابد. حال آنکه، موی دیگر، هر اندازه که باریک باشد، هیچ تنازعی با کمر یار نخواهد داشت.
پیچیدگیهای معنوی در شعر غنی، گاه ایهام را به ابهام تبدیل می کند.
شب که پروانه به پیش دل من جزو کشید
شمع آورد و سواد الفی روشن کرد
مثلاً ایهام در «سواد الفی روشن کرد» که معانی ذیل را دارد؛ باسواد شدن و قدرت خواندن و نوشتن یافتن. از سویی، الف با شمع تناسب دارد. حال، شرح شارح دیوان غنی در تحشیهای که برای همین بیت نوشته، در زیر ذکر می شود: « شب که پروانه، برای تعلیم، پیش دل من، شمع را گرفته و میآورد که سواد یعنی ذهن و ادراک خود را درست کند از تعلیم من، قدرت خواندن و نوشتن یک الف(شمع) مرا به دست آورده، زیاده از این ذهن تعلیم، نداشت و یا آنکه شروع و ابتدا به الف نمود که آغاز حروف ابجد (الفبا) است.» مشخّص است که شارح محترم، آنچه مینویسد، بسیار فراتر از آن چیزی است که در شعر موجود است. بیشک، هرگز این مفاهیم، به ذهن خواننده معمولی، و حتّی متوسط خطور نخواهد کرد.
گاه اضافاتی به کار میبرد که خالی از زیبایی لفظی و معنوی است. مثلاً در بیت زیر:
۲-۱۰ اقامت و مسافرت
در گذشته مسافرت آسان نبود و انگیزه های قوی نیاز داشت تا فردی از شهر و دیار خود دل بکند و عزم سفر کند. معمولاً سفر برای انسان ها، با تغییر و تحولات فکری و روحی همراه است. به همین دلیل قرآن کریم انسان ها را به گشت و گذار و دقت در آنچه بر مردمان سایر سرزمین ها گذشته است، دعوت می- کند. در مسافرت فرد می بایست، اگرچه برای زمانی کوتاه، از بسیاری از تعلّقات خود دل بِکند، زحمت و سختی سفر را تحمل کند؛ در شرایطی متفاوت از شرایط معمولی زندگی اش، قرار بگیرد و با آن مدارا کند. در مسافرت، آنچه انسان در پیرامون، خود می بیند، توجه او را جلب می کند، در نتیجه دقت، تأمل و تفکر او افزایش می یابد و در مجموع به دلیل عادت شکنی و تجاربی که به همراه دارد، موجب تحول روحی می گردد. « مسافرت یکی از قدیمی ترین و مهمترین فعالیت های انسان است. انگیزه های مسافرت گوناگون بوده و از جستجو برای یافتن سرزمین های دیگر به منظور تأمین شکار توسط بشر اولیه تا پاگذاشتن انسان کنونی به کرات دیگر را در بر میگیرد.»(حکیمی، ۱۳۸۳ : ۱۳)
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
«مسافرت،وسیله نجات شخص از چیزی است که از آن فراری است و یا موجب رسیدن او به چیزی است که بدان علاقه مند است.»(کاشانی،ج۴ ،۱۳۷۹ :۵۳)
مسافرت به شهرها و سرزمین های دیگر فواید بسیار دارد. آشنا شدن با مراسم و سنت های مردمان دیگر، آگاهی از عقاید و آرمانهایشان و بهره بردن از تجربیات علمی آنان بخشی از فواید مسافرت است.
۲-۱۱ تعریفسفرنامه
سفرنامهنوعیگزارشاستکهنویسندهدرقالبآنمشاهدههایخودراازاوضاعشهرها،روستاهاومناطقیکهبهآنهامسافرتکردهاست،شرحمیدهد.سفرنامههابهواسطهآگاهییافتنازتجربهشخصیمسافراستواثرگذاریاجتماعیآنهابسیارزیاداست.سفرنامههابهعنوانیکمنبعاستفادهازآثارگذشتگاناستومورداستفادهبرایآیندگان.« عده ای از سیاحان و جهانگردان معمولا پس از بازگشت از سفرو سیاحتی در حین مسافرت ، به نوشتن مشاهدات و خاطرات خود می پرداختند، به این گونه نوشته ها سفرنامه می گویند. » (همان : ۱۵)
ارزشسفرنامهنامههابهعنوانمنبعاطلاعاتدستاوّلاست. درگذشتههاینهچنداندورمردمازطریقسفرنامهها میتوانستندبهتفاوتزبانو اوضاعاجتماعی،سیاسی،اقتصادیجوامعدیگرپیببرندودستیابیبهایناطلاعاتازطریقکتابهایتاریخیمیسرنبود. سفرنامههاگذشتهارزارزشتاریخی،حتیمیتواننددرتحولاتاجتماعی،فرهنگیجامعه،نقشداشتهباشند. پسسفرنامهحاصلکنجکاویوتلاشمسافرانی استکهدستاوردتجربههایخودرا،ازفرهنگیغریببهفرهنگیدیگرانتقالمیدهند.«در سفرنامه ها بسیاری از مسائل تاریخی از قبیل احوال و بزرگان، حاکمان، عالمان، نویسندگان و شاعران ذکر شده است. اطلاعات جغرافیایی در سفرنامه ها نظیر حدود کشورها، پستی و بلندی ها، رودها ، کوه ها، وضع آب و هوا، راه ها، بناها، صنایع و وسایل ارتباطی از نکات ارزشمندی است که در تحقیق و پژوهش در سیر تمدن بشری بسیار مفید است.» (همان : ۳۶-۳۵ )
اطلاعاتبهصورتهایگوناگونیازبناهایتاریخی،مساجد،کتابخانه ها،آدابورسومملیومذهبی،موقعیتجغرافیایی،آبوهوا،زبان،رفتارهایاجتماعیو….سخنمیگوید. سفرنامههادرهرصورتیکهباشند،گنجینهایازاطلاعاتاستوازطریقآنهامی-توانواقعیتهایاجتماعی،جغرافیایی،تاریخیوقومیشهریاروستاییرابهتصویرکشیدکهاینمطالبارائهشدنشنهتنهاازجهتعلمیوتاریخیوجغرافیاییحائزاهمیتاند،بلکهازاینجهتکهروحتشنه یدانستنانسانوانتقالتجربیاتبهدیگرانرا،ارضامیکنند. درگذشتهاینگونهکتابهااثرفراوانیدربالابردناندیشههایملتهاداشتهاست،زیراآمیختگیفرهنگها،راهرابراینرمکردنومهربانیومهرورزیهایبشریفراهم میسازد. سفرنامههاگرچهازمنابعجغرافیاییمحسوبمیشوند،امّاحاصلاطلاعاتتاریخیدرخصوصجوامعبشریهستند. برایسفرنامههاگذشتهازارزشتاریخیبهعنوانآثاریکهمنشاءیادستکمتسریعکنندهتحولاتاجتماعیوفرهنگیشدهاند،نیزنقشقائل هستند.
سفرنامه ها به انتقال تجربه های فردی مسافر مربوط می شود و بیشتر کارکرد سرگذشت نامه خودنوشت را دارد .مردمان عادی هر کشور با مسافران و سیّاحان عادی و عام تماس مستقیم دارند نه با فرستادگان رسمی که وظیفه و رفتاری دیگر دارند. از این رو انتقال عادات و آداب و رسوم و عقاید وبینش ها، از قومی به قوم دیگر که می توان آن را انتقال یا تبادل فرهنگ ها و تمدن ها شمرد از طریق مسافران وسیّاحان صورت می گیرد.(دانش پژوه ۱۳۸۰ :۱۴) .
پس اگر سفرنامه ها را نخستین عوامل ارتباط و گفتگوی تمدن های اقوام مختلف و وسیله نزدیک شدن فرهنگ ها و کاستن عیوب آن ها وافزودن محاسن آن ها بشماریم سخنی نابه جا نیست.(همان :۱۵)
مواجه شدن افراد از نقاط مختلف عالم با یکدیگر، موجب می شود که بسیاری مباحث و مسائل، رودررو مورد بحث و مناظره و گفتگوی فرهنگ ها و تمدن ها است و شناختن وجوه توافق یا تضاد کوشش در پیوستن اندیشه ها برای اعتلاء بشر که وجود حقیقی اش به قول مولانا «اندیشه» است. انسانی که«اندیشه»است. رو به رو شدنش با انسانی دیگر در واقع رویا رویی اندیشه هاست و گفتگوی تمدن ها به همین معنا است یعنی اندیشه های اقوام مختلف بشری که حاصل قرن ها کشش و کوشش آنها است در برابر هم قرارگیرند.(همان :۱۷)
سفرنامه پیامی متقابل است هم نویسنده خارجی به هم وطنان و هم زبانان خود آگاهی و اطلاع می دهد که ایرانیان چگونه قوم و مردمی هستند وهم وقتی سفرنامه به فارسی ترجمه می شود، ما ایرانیان از دیدگاه دیگران نسبت به خو آگاه می شویم و حسن وعیب خود را در آینه چهره ی نوشته ی آن ها می نگریم.
سفرنامه ها به عنوان یکی از مهمترین رسانه های بین فرهنگی ، حاصل کنجکاوی ها و تلاش های شخصی سفرنامه نویس هستند و در نهایت در زمان خود سبب می شده اند که عمیق ترین گسترده ترین تجربه های بین فرهنگی، از یک فرهنگ غریب و بیگانه به فرهنگ خودی سفرنامه نویس انتقال یابند. به عبارت دیگر سفرنامه هایکی از مهمترین محمل های آگاهاهی از سایر فرهنگ ها بوده اند.
۲-۱۱-۱ سفرنامه نویسی چیست ؟
سفرنامه نویسی شیوه مطلع ساختن مخاطبان از سرزمین ها و مردمان دیگر است. در پهنه زبان و ادب فارسی نگارش سفرنامه چون دیگر ملل سابقه ای بس طولانی دارد و دراین راستا آثار بسیاری به رشته تحریر درآمده اند ، گاهی اوقات این آثار به شکل منظوم است و گاهی هم به شکل نثر . بی تردید همه ملل در سطوح و زوایای گوناگون در فرهنگ خود سفرنامه هایی داشته و دارند که از منابع مهم تاریخی و جغرافیایی به حساب می آیند . جالب آن که گاهی اوقات سفرنامه ها در نزد ملل مختلف از صورت یک گزارش مکتوب خارج شده و به شکل اثری ادبی تبدیل و ماندگار شده اند . نوشتن خاطرات سفر از جمله عادات نیکوی اهل فضیلت از روزگاران گذشته بوده است و قدیم ترین خاطره نویسی ها، نوشتن خاطرات سفر است . نگاشتن سفرنامه ها از ویژگی و اهمیتی برخوردار است که دیگر کتب خاطرات از لحاظ اهمیت بدان مرتبه نمی رسد. سفرنامه نویس به اقالیم دیگر سفر می کند که نحوه زندگی آن ها ، آداب و عادات و عقاید و مذهب و روش و منش و فرهنگ آنان، ویژگی های دیگری دارد . یادداشت های مسافری که سفر نامه نگاشته از حالات و آداب و فرهنگی حکایت می کند که یا با فرهنگ سفرنامه نویس موافقت و مشابهت و یا تضاد و مباینت دارد . انسان فهیم، وقتی خوی و عادات دیگر اقوام و ملل و حتی قبایل و طوایف وحشی را می نگرد با ثبت مشهودات خویش، امکان مطالعه در وضع و حال دیگران را چه برای خود و چه برای دیگر پژوهندگان در حال و کار بشر فراهم می سازد . جهانگردان سفرنامه نویس ، معمولاً هم محقق عینی هستند و هم نویسنده و پژوهشگر و دانشمند است، چون نوشتن سفرنامه، خود شاهدی بر دانش او و توانایی او در واقعه نگاری است که از انواع نگارش ها به شمار می آید.( دانش پژوه، ۱۳۸۰ :۱۳-۱۲)
سفرنامه نویس، مانند دانشمندی که ثمره دانش و آگاهی ها و ابداعات و کشفیات و اختراعات خود را با نوشتن کتاب، مضبوط و ماندگار می سازد، با نوشتن خاطرات سفر، مدارکی به دست محققان و پژوهندگان می دهد که با فرهنگ و تمدن اقوام دیگر آشنا شوند. می توان سفرنامه ها را از جهات مختلف به اشکال متعدد تقسیم بندی کرد؛ یعنی گاهی اوقات سفرنامه ها به شکل نمادین بیان می شوند که هدف از نگارش آن شرح رموز و عرفانی و یا فلسفی است، مثل منطق الطیر عطار که سفرنامه پرندگان است در سیر و سلوک به سمت معشوق . گاهی سفرنامه ها به صورت اخلاقی و مذهبی در می آیند ، مثل کمدی الهی ، نوشته دانته و سیاحت غرب اثر آقا نجفی قوچانی. گاهی این سفر نامه ها جنبه سیاسی و اجتماعی به خودشان می گیرند که هدف از نگارش آنها انتقاد همراه با طنز است. مثل سفرهای گالیور، اثر جاناتان سویفت و سیاحت نامه ابراهیم بیک اثر زین العابدین مراغه ای گاهی هم این اما در این بین اغلب. سفرنامه ها جنبی علمی و تخیلی پیدا می کنند مثل اغلب آثار ژول ورن، چون سفر به اعماق زمین سفرنامه ها شامل دیده ها و شنیده های واقعی است که نویسندگان تلاش کرده اند . در قالب آن تا حد امکان بدون اعمال نظرهای شخصی خود آن چه را به عینه مشاهده کرده اند گزارش کنند. نوشتن سفرنامه به صورت جدی در دوران صفوی آغاز شد و در دوران حکومت قاجاریان به اوج خودش رسید . از یک طرف اروپاییانی که اهل قلم هستند حاصل دیده های خودشان را به زیبا ترین شکل به نگارش در آورده- اند و در این رهگذر آثاری بدیع به یادگار گذاشته اند، از آن جمله می توان به سفرهای زنده یاد جلال آل احمد اشاره کرد که در آثاری چون «خسی در میقات »، «تات نشین های بلوک زهرا» ، «یزد، شهر بادگیرها» و … متجلی شده است.
۲-۱۱-۲ سابقه سفرنامه نویسی در جهان
برخی از کهن ترین گزارش های سفر متعلق به مصریان است که قدمت یکی از آنها به سده ششم پیش از میلاد می رسد، و آن سفرنامه کوسموس اسکندرانی است (حدود ۵۴۸ ق.م) که گزارش سفرهایش به اتیوپی، هند غربی، وسیلان است. مگ استنس، سفیر سلوکوس اول در هند ۲۹۵ ق.م، با نوشتن کتابی درباره هندوستان، دنیای یونان را به شگفتی واداشت. مورخ یونانی پولوبیوس (۲۰۸-۲۹۰ ق.م) که تاکنون کسی در تاریخ نویسی با وسعت تحصیل و سفر و تجربه او پیدا نشده است، با افتخار از سفرهایی سخن می گوید که در جستجوی اطلاعات و اسناد و حقایق جغرافیایی کرده است. استرابون، جرافیدان معروف یونانی، بسیاری از مطالبش را بر پایه دیده ها و سفرهای خود آورده است.
از کهن ترین سفرنامه های چینی باید از سفرنامه نا ـ هیان (حدود ۳۹۹-۴۱۴) در شرح سفرش به هند؛ و سفرنامه هوئن تسانگ زائر چینی که در اواخر روزگار ساسانیان به سرزمین های همسایه ایران سفر کرده بود، یاد کرد. سرگذشت سفر سلیمان تاجر، قدیمی ترین وصف عربی از دیار چین است که ۴۲۵ سال قبل از مارکوپولو نوشته شده است.
سفرنامه نویسی در ایران سابقه طولانی و تاریخی دارد و به دوره ساسانیان و به زمان برزویه طبیب، پزشک خسروانوشیروان می رسد که سفری طولانی به کشور هندوستان داشت و از جانب پادشاه ساسانی مأمور ترجمه کتاب کلیله و دمنه شده بود.
اما شاید قدیمی ترین پیشینه سفرنامه نویسی در دوره اسلامی در ایران، مربوط به قرن پنجم هجری از ابومعین ناصر خسرو قبادیانی است. سفرنامه ای که از صورت گزارش فراتر رفته و به عنوان اثر ادبی ماندگار زبان فارسی بر جای مانده است.
۲-۱۱-۳ سفرنامه،گشت وگذار در سرزمین ها
سفرنامه ها یکی از مهم ترین منابع پژوهش در تاریخ هستند.مورخان،«گذشته» را به یاری اطلاعات مختلفی که از اخبار و آثار به دست می آید باز سازی می کنند.در سده هایی از تاریخ ایران،سفرنامه ها یکی از مهم ترین منابع به دست آوردن آگاهی درباره وضع سیاسی،اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی به شمار می روند.برای بسیاری از کسانی که به سفرهای یاد شده می رفتند، بسیاری از پدیده هایی که می دیدند تازگی داشت و از دیدن آنها به شگفت می آمدند ، بنابراین تصمیم می گرفتند مشاهدات خود را برای دیگران بنویسند(برخی ضمن سفر و برخی پس از انجام سفر).از طرف دیگر هیأت های سیاسی که به هر کشور می رفتند، وظیفه داشتند از اوضاع اقتصادی وسیاسی مربوطه به دربار، پایتخت وغیره گزارش هایی تهیه در اختیار دولت خویش قرار دهند؛ زیرا این دولت ها برای هدف های سیاسی و نظامی خود، به چنان اطلاعاتی نیازمند بودند. به این گونه نوشته ها سفرنامه گویند. بنابراین سفرنامه عبارت است از گزارش یک یا چند سفر. امروزه سفرنامه های فراوانی از دوران های مختلف تاریخی بر جای مانده که توسط بازرگانان، سفیران، زایران، کشیشان، جاسوسان، دولتمردان وپژوهشگران نوشته شده است. از برخی از دوره های تاریخی یک سرزمین، سفرنامه های بیشتری برجای مانده است و این به میزان اهمیت آن بستگی دارد یکی از منابع بسیار ارزشمند برای گردشگری مطالعه سفرنامه ها است طی قرن های طولانی برخی از مسلمانان بعد از سفر به مناطق مختلف دنیا سفرنامه می نوشتند. یکی از معروف ترین سفرنامه نویسانمسلمان،«ابن بطوطه» است که در سال ۷۰۳ هـ .ق در کشور مغرب به دنیا آمد. وی از سن۲۲ سالگی مسافرت های خود را به مناطق مختلف آغاز کرد.کتاب «رحله» یا «سفرنامه ابن بطوطه» شرح مسافرت های وی در غالب داستان است.
۲-۱۲ انواع سفرنامه
سفرنامه ها را می توان از جهات مختلف تقسیم بندی کرد:
۲-۱۲-۱ سفرنامه واقعی
این سفرها، شرح مسافرت هایی است که به راستی انجام شده است و نویسنده دیده ها و شنیده ها و خاطره های و رخدادهایی را که در جریان سفر با آنها مواجه شده به رشته تحریر دراورده است. نظیر سفرنامه ناصرخسرو قبادیانی و سفرنامه ابن بطوطه (۷۰۳ـ ۷۷۰ـ هـ) سیاح معروف مراکشی، از جمله سفرنامه های واقعی است که نویسنده از سفرهای طولانی خود در شمال آفریقا و سرزمین های مصر، شام، عراق، ایران و سه بار سفر او به مکه و زیارت خانه خدا و دیگر مشاهداتش از بحراحمر، یمن، آسیای صغیر، ماوراء النهر، افغانستان، هند، بنگال و آسام تا چین و… اطلاعات با ارزشی را نگاشته است. از ویژگی های این سفرنامه، بی پیرایگی وسادگی نگارش در بیان وقایع می باشد.
ابن بطوطه در سفرنامه خود: «چهره نگاری به کمال و صادق در تشریح اوضاع، وقایع و مسایل مذهبی علاقه ای خاص دارد، در هر شهر و کشوری که وارد می شود، ابتدا امکانی را مورد بازدید قرار می دهد که مطعلق به اولیاء و بزرگان دین است.» و سفرنامه مارکوپولو جهانگرد ایتالیایی.
۲-۱۲-۲ سفرنامه خیالی
در این سفرها، نویسنده سفری واقعی انجام نمی دهد بلکه نظر و دیدگاه خود را در قالب سفرنامه می آورد و نویسنده واقعیت های و نابسامانی ها جامعه را مورد نقد و بررسی قرار می دهد چنانچه اگر کسی بخواهد سفری واقعی در آن مکان داشته باشد با همان موارد برخورد می کند و با چشم خود می بیند مانند «سیاحتنامه ی ابراهیم بیگ» نوشته ی زین العابدین مراغه ای که در اواخر دوره قاجار نوشته شده است؛ کتاب حاجی بابای اصفهانی اثر جیمز موریه، سفرنامه های فلسفی مانند حی بن یقظان اثر ابوعلی سینا سفرنامه های اخلاقی ـ مذهبی مانند «کمدی الهی» نوشته دانته؛ اجتماعی ـ سیاسی مثل «سفرهای گالیور» اثر جاناتان سویفت انگلیسی (۱۶۶۷ ـ ۱۷۴۵)؛ علمی ـ تخیلی مانند سفرنامه های ژول ورن و داستان های تخیلی او.
۲-۱۲-۳ سفرنامه های تمثیلی
سفرهایی است غیرواقعی که نویسنده در حالتی رؤیایی به جهانی دیگر سفر می کند. در این سفرها نویسنده پیام خود را در قالب قصه و تمثیل بیان می کند پس در حقیقت گزارشی است از تفکر و تخیل نویسنده درباره ی امری باطنی واعتقادی که نویسنده با بهره گرفتن از قوه وهم و خیال و با الهام از مشاهدات قلبی خویش به نگارش می پردازد. قدیمی ترین سفرنامه های تمثیلی ایرانی «ارداویراف نامه» است که موضوع آن سفر معنوی یا معراجی است؛ مصباح الارواح از محمد بردسیری (قرن۶)؛ و سیرالعباد الی المعاد اثر سنایی غزنوی (قرن ۶).
۲-۱۳ کاربرد سفرنامه
سفرنامه ها از منابع مهم تاریخ نگاری هستند.درسفرنامه ها مطالب مهمی می توان یافت.تصور کنیم اگردرگذشته کاروانی از ایران راه می افتاد چه مدت طول می کشید تا پس از پیمودن فرسنگ ها راه از بیابان ها و روستاها و شهرهای کوچک و بزرگ،به چین برسد؟سفرنامه نویسان معمولاً بسیاری از ماجراهای تلخ و شیرین و نیز مشاهدات خود را از راه ها،بناهای تاریخی،ساختمان ها،آداب ورسوم،لهجه ها،بازارها،اوضاع عمومی شهرها،شیوۀ تجارت سپاهیان،نوع ازدواج،پوشاک و خوراک،فنون و هنرها،اوضاع دربارها،روحیات مردم و غیره به رشتۀ تحریر درآورده اند. و حتی بعضی از آنان به ترسیم آن پرداخته اند.(مثل اوژن فلاندن که در دوره ی قاجار به ایران آمد.)امروزه این تصویرها آگاهی هایی سودمند در اختیار بیننده قرار می دهد.بنابراین سفرنامه ها حاوی اطلاعاتی ارزشمند از همه ی شؤون حیات اجتماعی هر دوره هستند. برخی از جهان گردان اروپایی هنگام دیدار از شهرها بناها و شخصیت ها به ترسیم تصویر آنها می پرداخته اند،حتی برخی ازآنان هنگام عزیمت به مشرق زمین،نقاش استخدام می کردند تا تصویرهای مورد نظرشان را ترسیم کند،(مثل شاردن که در دوره ی صفویان به ایران آمد. در نتیجه امروزه که بسیاری ازآن آثار از میان رفته یا دچار تغییراتی شده اند،این تصویرها آگاهی هایی سودمند برای شناخت گذشته در اختیار بیننده قرار می دهد. تصویرشهرها در سفرنامه ها از اهمیت دیگر سفرنامه ها است.از دیگر کاربرد سفرنامه ها،آشنایی با دیدگاه ها و اندیشه های نویسنده ی آن است.یادگاری با ارزش از سده های مختلف که تصویر نسبتا صادقی از زندگی مردم و وضع اجتماعی آن دوران ارائه می دهد.به عنوان مثال: چهره ی زنان ایرانی در سفرنامه ها، شاردن که در عصر صفویه به ایران آمد شرح نسبتاً مفصلی از وضعیت زنان پادشاه ارائه کرده است.مادام دیو لافوا باستان شناس که در عصر ناصرالدین شاه قاجار به ایران آمد درباره زنان ایرانی مطالبی نوشته است.حتی نویسنده ای همچون کلارا کولیور رایس نام سفرنامه خود را «زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان» گذاشته است.
فصل سوم
شرح احوال و آثار ابن بطوطه
۳-۱مقدمه
ابن بطوطه ( ۷۷۹ – ۷۰۳ ه . ق ) عالم و جهان گرد مشهور، در بیست و دو سالگی به قصد زیارت خانه خدا از طنجه – شهری بندری در مراکش – خارج شد. این سفر مقدّمه سفرهای دیگر ابن بطوطه شد که به مدّت سی سال به طول انجامید و او توانست در این مدّت با سرزمین های بسیاری در شرق و غرب جهان آشنا شود و حتّی به چین نیز برود.
ابن بطوطه در سال ۷۵۴ به مراکش بازگشت. سلطان مراکش از او تجلیل کرد و به دبیر خود ابن جزی فرمان داد که داستان ها و شرح سفر ابن بطوطه را ثبت و ضبط کند. بدین ترتیب، سفرنامه ابن بطوطه با عنوان رحله ابن بطوطه یا «تحفه النُظّار و غرایب الأمصار» پدید آمد. دقّت نظر، واقع بینی و توصیف های ابن بطوطه، سفرنامه او را در زمره یکی از بهترین و جالب توجّه ترین سفرنامه ها درآورده است.
۳-۲ شرح احوال ابن بطوطه
ابو عبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن ابراهیم بن عبدالرحمن بن یوسف لواتی طنجی معروف به ابن بطوطه، در روز دوشنبه ۱۷ رجب سال ۷۰۳ در طنجه ( شهری در مراکش ) به دنیا آمد (ابن بطوطه، ۱۳۶۱: ۶ ؛ ابن خطیب، ۱۹۷۶، ج ۳ : ۲۰۶ )
وی ملقب به شرف الدین (ابن بطوطه،۱۳۶۱، مقدمه ابن جُزَی: ۱) ، شمس الدین (زبیدی،۱۴۱۴، ج۱۰: ۲۰۰) و بدرالدین بوده است. «متأسفانه اطلاع زیادی از زندگی ابن بطوطه جز آنچه خود او در سفرنامه ذکر کرده است نداریم. اجمال سخن اینکه نام او محمد بن عبدالله بوده و ابن بطوطه نام خانوادگی او است که اکنون نیز در مراکش وجود دارد. نسبت اللواتی که در آخر نام او دیده می شود معلوم می دارد که خاندان وی از قبائل بربر بوده است.»(موحد،۱۳۷۰ :۳۰)
«وی در دو مورد از سفرنامه به وضع خانوادگی خود اشارت کرده است یکی در اثناء مذاکره با سلطان هند که می گوید پدران او از مشایخ و قضات بوده اند و یکی در شرح مسافرت به اندلس که قاضی شهر رُنده – ابوالقاسم محمد بن یحیی بن بطوطه را یکی از بنی اعمام خود معرفی می کند.» (ابن بطوطه، ۱۳۶۱: ۲۵؛ خصباک، ] بی تا [ : ۱۷ ) «در مکه یکی از فقهای اهل مغرب را ملاقات می کند که می گوید از دوستان پدر او بوده و چون به طنجه می آمده در خانه ی آن ها منزل می کرده است و قراینی از این گونه اجمالاً نشان می دهد که خانواده ی او اهل علم و فقاهت بوده اند.» ( موحد ، ۱۳۷۸: ۱۸ ).
«خود وی نیز در فقه مالکی دارای معلوماتی بوده و به کار قضاوت اشتغال داشته است، چنان که سلطان هند او را به سمت قاضی دهلی برگزید.»( ابن بطوطه، ۱۳۶۱ : ۵۹۲ ) و درمالدیو نیز به منصب قضاوت رسید (همان : ۶۶۹).«ابن بطوطه علاوه بر زبان عربی اندکی فارسی و شاید ترکی می دانست. از زبان هندوان تنها واژه هایی را فرا گرفته بود و می کوشید آن ها را به کار گیرد.» ( بخش جغرافیای دایره المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۷۴ ، ج۳ : ۱۲۵).
وی در روز پنج شنبه دوم ماه رجب سال ۷۲۵ به قصد حج و زیارت پیامبر اعظم (ص) زادگاه خود را ترک کرد (ابن بطوطه،۱۳۶۱ : ۶). در آن زمان بیست و دو سال بیشتر نداشت و مسافری بود بیکس و گمنام؛ او می خواست بعد از زیارت خانه خدا و حرم پیامبر (ص) به زادگاه خود برگردد و عمر خویش را در جوار خانوادهخود به سر برد. در نخستین روزهای سفر از دوری خویشان و کسان و رنج غربت و تنهایی احساس ملال میکرد لیکن طولی نکشید که مذاق او با طعم سفر خو گرفت و عاشق و شیفتهافق های نو و سرزمین های نادیده و مردمان ناشناخته شد و از آن تاریخ تا نیمهاول ذیحجهسال ۷۵۴ که به موطن خود باز آمد، تقریبا ۳۰ سال تمام به سفر به اقصی نقاط ممالک اسلامی و برخی از سرزمینهای غیر مسلمان پرداخت. (ابن بطوطه،۱۳۶۱ : ۱۸)
نیت او در ابتدای سفر ادای فریضه حج و زیارت حرم پیامبر اعظم (ص ) بود. وی در مسافرت طولانی خود از این نیت غافل نشد چنان که ۴ بار به مکه سفر کرد و ۷ بار حج را به جا آورد ( تازی ، ۱۴۲۶، ج ۱ : ۱۳۸ ). وی همچنین چند سال مجاور خانه خدا بود. (ابن بطوطه، ۱۳۶۱ : ۲۰ ).
«ابن بطوطه نه فیلسوف بود، نه هنرمند و نه اهل تحقیق و تتبّع. او در زمینه کار خود، که قاضی پور، نیز هیچ شاخصیتی نداشت. هزارها هزار قاضی دیگر هم آمده اند و رفته اند و بر این دریای بی کرانه تاریخ جای پایی ننهاده اند. ابن بطوطه از نظر علم و سواد در میان هم عصران خود ممتاز نبود امّا هر عالم و محققی که بخواهد در پژوهشهای مربوط به آن عصر کاری بکند نیازمند اوست و این کم موهبتی نیست. شاخصیت ابن بطوطه به سفرهای دراز دامن اوست و یادگار بسیار جالب و هوشمندانه که از دیده ها و شنیده های خود بر جای گذاشته است.»(موحد،۱۳۷۸ :۱۱)
«در سختی ها صبور و در مصاحبت ها بردبار است.آدم خوش مشربی است،تلخ و ثقیل و گران جان نیست،به زودی انس می گیرد و می تواند با همه نوع مردم کنار بیاید. دستی به سوی آسمان دارد اما نمی تواند پای از گل بر کند و خود را رها گرداند.قصه گویی است گرم دهن و هوشمند که می داند سخن از کجا آغازد و چگونه در دل شنونده راه جوید.»(همان :۳-۵۲)
«مردی دوست داشتنی که مصاحبتش دلپذیر است و قصه هایش گرم و جاندار و اطلاعاتش نادر و گرانبها. مسافری چست و چابک، نیکو خوی و الفت جوی و آسانگیر و خوشگذران، نه تلخ و سرد و گران- جان، با طبعی بد بردار و خاطری بیقرارو ذهنی هشیار و چشمانی نگران و نگاهی تیزبین و حافظه ای شگفت انگیز.چشم تیزبین و حافظه نیرومند او به راستی جالب و حیرت انگیز است.»(موحد،۱۳۷۰ :۲۵-۱۴)
«ابن بطوطه مذهب مالکی داشت. روحیات و تمایلات شخصی ابن بطوطه آنچه بیش از همه در مطالعه سفرنامه جلب نظر می کند موضوع زهد پرستی یا به عبارت بهتر زاهد پرستی او است. وی تقریبا در هر شهر که وارد می شود نخست به سراغ مشایخ و زهاد و پیران طریقت می رود حتی مسافرت او به برخی از بلاد صرفا برای زیارت یکی از شیوخ مشهور صورت گرفته است.تمایل شدید ابن بطوطه به تصوف و اعتقاد او درباره مشایخ اثر شگرفتی در زندگی او داشته است.»(همان :۳-۳۲)
ابنبطوطه در سفر طولانی خود از هر فرصتی که پیش می آمد برای تکمیل معلومات و ادامهدرس و بحث استفاده میکرد و به تفصیلی که در سفرنامه خود آورده کتب مهم حدیث و فقه را در محضر اساتید زمان خوانده است. وی که در آغاز مسافرت مردی گمنام و ناشناخته بود تدریجا اهمیت و احترامی کسب می کند و ملازمان و اصحاب بر سرش گرد می آیند و با امرا و بزرگان ارتباط پیدا می کند و به موازات پیشرفت زمان بر درجهاهمیت و اعتبار او افزوده می گردد.
در اولین مراحل سفر وی پیر روشن ضمیری در کشور مصر خبر می دهد که راه وی به هندوستان و چین خواهد افتاد و فیض دیدار مشایخ بزرگ آن سامان را خواهد یافت. شاید همین پیشگوئی بود که نخستین بار تخم آرزوی سفر به آن نقاط را در دل او کاشت و نیز این تمایلات زاهدانه بود که در هندوستان به داد او رسید و او را از چنگال غضب و انتقام سلطان جبار دهلی رهائی بخشید.
در چند مورد از سفرنامه که ابن بطوطه به فیض صحبت بعضی از اولیا نائل می شود میل درونی او به انقطاع و زهد بیدار می گردد و چنان منقلب می شود که در صدد برمی آید دست از دنیا شسته کنج عزلت برگزیند و بقیت عمر را وقف عبادت و تصفیه باطن کند لیکن باز به قول خود وی شیطان هوی به جدال بر می خیزد و آن ندای ملکوتی را در سینه وی خفه می کند و او را همچنان به دنبال دنیا و زخارف آن می کشاند.
«با این زمینه زهد و تقوی که در طبع ابن بطوطه سرشته دامن وی از لوث ریا و تزویر پاک است و آنجا که به دنبال دنیا می رود در پی شیادی و عوام فریبی نیست. بشر دوستی و احساسات انسانی او در همه حال پدیدار است. قضاوت او درباره امرا و سلاطین در گرو انعام و احسان آنان نیست فقط در بعضی موارد به این عبارت پرمعنی اکتفا می کند که «آدم بی خیری بود» یا « مردمان بی خیری بودند». علاقه بسیاری به زندگی پرشکوه و جلال داشته و از لئامت و خست بسیار بدور بوده است، پول را همانگونه که به دست می آورده خرج می کرده و پس از آن همه صلات و عطایا که به او رسیده است ظاهرأ وقتی به کشور خویش بازگشته ثروتی با خود نداشته است.»(همان :۳۳)
۲- ایرادات نباید جنبه شخصی داشته باشد
همانطور که امتیازات شخصی و فردی دائن به جانشین منتقل نمی شود پس ایراداتی که برای طلبکار جنبه شخصی دارد به جانشین منتقل نمی شود.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
بند سوم: اثر حکم علیه جانشین نسبت به مدیون
در مواردی که چند شخص مسئول پرداخت یک دین باشند که عده ای از این اشخاص مدیون واقعی و عده ای دیگر تنها مسئول پرداخت دین باشند و ممکن است که طلبکار علیه یکی از مدیونی که مسئول است نه مدیون واقعی دین اقامه دعوی کند و حکم قطعی علیه مسئول صادر شود، مسئول ناگریز به پرداخت دین است، ولی پس از پرداخت دین، برای مسئول جانشینی محقق می شود و می تواند به مدیون اصلی و نهایی رجوع کند. [۳۴۸] دراین فرض مسئولی که دین را پرداخت کرده است می تواند در دعوی علیه مدیون اصلی و واقعی به حکمی که علیه خود صادر گردید (و به موجب آن دین را پرداخت کرده است) استناد کند و حق خود را علیه مدیون بگیرد و این استناد مسئول به حکم با اصل نسبی بودن آراء منافات ندارد؛ زیرا اصل نسبی بودن آراء بیان می کند که آراء دادگاهها نمی تواند برای اشخاص غیر از اصحاب دعوی و قائم مقام آنها ایجاد حق نماید، اما این به این معنی نیست که آراء دادگاهها در مقابل اشخاص ثالث موثر نیست بلکه در مقابل اشخاص ثالث قابل استناد است.[۳۴۹]
اگر مدیون ادعا کند که بدهکار نیست باید برای اثبات عدم مدیونیت خود ابتدا نسبت به حکم صادره علیه جانشین اعتراض ثالث کند و پس از بی اعتبار شدن حکم مزبور، مدیون نبودن خود را ثابت می کند. برای مثال در فرضی که متصدی حمل توسط مأمور حمل، کالا را حمل می کند و در راه کالا تلف می شود صاحب کالا به موجب ماده۳۸۸ ق.ت علیه متصدی حمل اقامه دعوی می کند و حکم قطعی علیه متصدی صادر می شود، متصدی می تواند علیه مأمور حمل اقامه دعوی کند و اگر مأمور حمل از خود دفاع کند که تلف کالا مربوط به قوه قاهره بوده است و اگر بتواند آن را ثابت کند دیگر مأمور حمل مسئول نمی باشد.
حال اگر شخصی بدون اذن مدیون، دین را بپردازد مدیون می تواند از پرداخت به او امتناع کند و یا مدیون نبودن خود را ثابت کند در این فرض پرداخت کننده ثالث می تواند تحت عنوان ایفاء ناروا به دریافت کننده رجوع کند.
گفتار چهارم: آثار قائم مقامی نسبت به اشخاص ثالث
با تحقق جانشینی طلب دائن به پرداخت کننده ثالث منتقل می شود و کلیه اشخاص که حقی نسبت به این طلب دارند از این جانشینی متأثر خواهند شد. این اشخاص عبارتند از: طلبکاران دائن، منتقل الیه طلب، جانشین دائن، طلبکاران جانشین.
اگر طلبکاران دائن از پرداخت طلب به وسیله جانشین، طلب را توقیف نمایند (ماده۸۷ ق.ا.ا.م.) و انتقال این طلب به جانشین نسبت به آنها بی تأثیر خواهد بود و آنها می توانند طلبشان را از طلب مزبور وصول نمایند (مواد۵۶ و ۵۷ ق.ا.ا.م.)
اگر طلب قبل از پرداخت توسط دائن منتقل شود ویا اینکه شخص ثالثی با پرداخت جانشین او شده باشد، منتقل الیه و جانشین بر جانشینی جدید تقدم زمانی دارند و مقدم خواهد بود.
نتیجه گیری
۱- ایفاء محکوم به توسط غیر مدیون نه تنها دارای فواید عمومی و خصوصی می باشد، بلکه متضمن ضرر برای هیچ کس نمی باشد. پرداخت ثالث علاوه بر دائن و مدیون و شخص ثالث برای سایر طلبکاران مدیون، سایر بدهکاران که با مدیون در مقابل دائن مسئول هستند، مانند ضامن، مسئولین تضامنی، مالکی که مال او وثیقه پرداخت دین قرار گرفته است و حتی برای جامعه مفید است، لکن این فایده در صورتی متبلور می شود که ثالث پرداخت کننده حق رجوع به محکوم علیه و متعهد و مدیون را داشته باشد، از اینرو پرداختن به موضوع ایفاء محکوم به و تعهد توسط غیر مدیون در اجرای احکام و اسناد و تبیین احکام آن ضروری است.
۲-برخی از فقها جواز پرداخت دین، محکوم به و تعهد توسط ثالث را از مصادیق اعمال ولایت بر متعهد و محکوم علیه می دانند که در واقع مستلزم نقض اهلیت استیفاء می شود و اعمال ولایت را نه جامعه و نه قانون نمی پذیرد و آزادی اراده هرجا رنگ ولایت بر دیگران را به خود بگیرد محکوم به فنا و نابودی است؛ در حالی که بنظر می رسد از نظر عرف اداء دین مدیون بی اذن مدیون نقص اهلیت استیفاء نمی باشد پس ولایت محسوب نمی شود و به همین جهت ماده۲۶۷ ق.م. آن را تجویز نموده است.
۳- اگر وفاء به عهد واقعه حقوقی به معنای خاص باشد، تجویز انجام آن از سوی غیر متعهد (ثالث) از یک جهت آسان می نماید؛ چون اعمال حقوقی اعم از عقد یا ایقاع باید از سوی شخصی انجام گیرند که اصالتاً در انشاء آن عمل حقوقی ذینفع بوده و یا به نمایندگی (قانونی، قراردادی یا قضایی) از سوی ذینفع انجام گیرد، بر خلاف وقایع حقوقی که می تواند از سوی هر شخصی ایجاد و واقع گردد. بنابراین اگر وفاء به عهد عمل حقوقی باشد تجویز انجام آن توسط غیر متعهد، بدون داشتن نمایندگی از سوی متعهد، امری خلاف قاعده است که نیاز به دلیل عقلی یا نقلی (نص قانون) دارد.
۴-بموجب تبصره ماده۳۴ قانون اجرای احکام مدنی شخص ثالث نیز می تواند به جای محکوم علیه برای استیفای محکوم به مالی معرفی کند و ماده۲۴ آئین نامه اجرای اسناد لازم الاجرا نیز مقرر نموده: «ثالث می تواند مال خود را برای اجراء اجرائیه معرفی کند. موارد فوق الذکر در واقع مصداقی از قاعده کلی موضوع ماده ۲۶۷ ق.م. می باشد.
ثالثی که اقدام به پرداخت محکوم به و تعهد نماید، لزوماً این امر را از طریق پرداخت وجه نقد به دایره اجرای اسناد و یا احکام مدنی ، انجام نمی دهد، بلکه ممکن است این کار به نحوه دیگری انجام گیرد: پرداخت مستقیم به متعهدله، پرداخت ثالث از طریق معرفی مال به دایره اجرا.
۵-در ایفاء محکوم به و تعهد در اجرای احکام و اسناد تمییز دو مفهوم مدیون و مسئول از مباحث بسیار مهم می باشد. ممکن است شخص مدیون طلبی نباشد و فقط مسئول پرداخت آن دین قرار بگیرد و ممکن است مدیون اصلی هم در کنار او مسئول بماند یا فقط مسئول تنها باشد.
برای تفاوت قائل شدن بین مسئول و مدیون باید به این نکته اشاره کرد اگر طلبکار به مدیون رجوع کند و به موجب مدیون دین را پرداخت کند، او حق رجوع به هیچ شخصی را ندارد ولی اگر طلبکار به سراغ مسئول برود، مسئول پس از پرداخت محکوم به می تواند به دیگر مسئولان مراجعه کند.
۶-مطابق ماده ۲۶۸ ق.م. در صورتی که مباشرت شخص متعهد شرط شده باشد ، ایفاء تعهد بوسیله دیگری ممکن نیست؛ مگر با رضایت متعهد له. تعهد قائم به شخص به اعتبار متعهد و به اعتبار متعهد له به دو دسته تقسیم می شود:
اول: تعهد قائم به شخص به اعتبار متعهد؛ مانند تعهد یک نقاش ماهر و مشهور برای کشیدن یک تابلو نقاشی
دوم: تعهد قائم به شخص به اعتبار متعهد له: یعنی انجام تعهد وابسته به شخص متعهد له می باشد؛ مانند حق عمری و رقبی و سکنی که قائم به شخص متعهد له می باشد
بعضی از تعهدات مانند عقد نکاح دارای دو جنبه است: ۱- تعهد راجع به حقوق زوجین که قائم به شخص است. ۲- ولی تعهد راجع به مهریه قائم به شخص زوج نمی باشد و اولیاء زوج می تواند تعهد پرداخت مهریه را به عهده بگیرند. به این نوع تعهدات «تعهد مرکب» می گویند.
در حقوق تعهدات اصل بر این است که تعهد قائم به شخص نمی باشد، زیرا قائم به شخص بودن یک امر وجودی است و نیاز به اثبات دارد.
۷-می توان گفت که جانشینی در تعهدی متصور است که موضوع آن دین یا طلب به معنای مصطلح باشد؛ یعنی تعهداتی که بر ذمه تعلق می گیرند. چنین تعهدات قابلیت انتقال دارند، در سایر تعهدات اگر غیر مدیون مبادرت به انجام آن نماید با فرض امکان رجوع، رجوع مزبور یک رجوع شخصی است، نه یک رجوع جانشینی
۸- با استناد به تبصره ماده۳۴ قانون اجرای احکام مدنی و ماده۲۶۷ قانون مدنی شخص ثالث می تواند مال خود را برای وصول محکوم به معرفی نماید، ولی در مورد اینکه آیا شخص ثالث می تواند پس از معرفی مال خود از این اقدام خود پشیمان شود و مال خود را پس بگیرد به نظر می رسد که شخص ثالث هم مثل خود محکوم علیه حق پس گرفتن مالی را که برای وصول محکوم به معرفی کرده ندارد و تنها در شرایط خاصی می تواند مالی دیگر را به جای مال توقیف شده معرفی کند. ماده۲۴ آئین نامه اجرای اسناد لازم الاجرا در خصوص اجرای اسناد لازم الاجرا در این باره تصریح نموده : « پس از بازداشت از طرف اجرا معرفی کننده حق انصراف ندارد.»
بنظر میر سد این یک قاعده است و می توان در اجرای احکام دادگاهها و سایر موارد شک نیز به این قاعده استناد کرد. ماده۲۳ آئین نامه اجرای مفاد اسناد لازم الاجرا قبل از اصلاحات شهریور ماه سال۱۳۸۷ تصریح کرده بود:« … معرفی مال ثالث به توسط مدیون سند وکالتاً از جانب مالک در صورت دلالت صریح وکالتنامه رسمی بر این امر منعی ندارد، در این صورت پس از بازداشت مال، موکل حق ندارد تقاضای استرداد مال مورد بازداشت را بنماید.»
این قسمت از ماده فوق الذکر در اصلاحات سال۱۳۸۷ حذف شد، لکن با توجه به اینکه، به شرحی که گفته شد، حکم مذکور مطابق قواعد عمومی و از مصادیق یک قاعده کلی می باشد، بدون تصریح و نص خاص نیز می توان به آن حکم داد.
۹-با توجه به صراحت ماده ۲۶۷ قانون مدنی در امکان رجوع پرداخت کننده ثالث ماذون به محکوم علیه و متعهد تردیدی وجود ندارد، تردیدها در مورد ثالث غیر ماذون می باشد.
اجرای آن قسمت از ماده ۲۶۷ق.م. که مقرر می دارد: «کسی که دین دیگری را ادا می کند اگر با اذن باشد حق مراجعه به او دارد والا حق رجوع ندارد. » در بسیاری از موارد به تبعات نامطلوب اخلاقی و اجتماعی منجر می شود . با مطالعه بیشتر در نظام حقوقی ایران و استقراء در قوانین مختلف و رویه قضایی به این نتیجه می رسیم که قسمت اخیر ماده ۲۶۷ق.م. با این اطلاق چهره واقعی نظام حقوقی ایران و اراده واقعی قانونگذار نیست و حکم مقرر در قسمت اخیر ماده ۲۶۷ق.م. که به عنوان قاعده مطرح شده در واقع فاقد ویژگی عمومیت و کلیت یک قاعده می باشد.
۱۰-آنچه درماده۲۶۷ ق.م. راجع به پرداخت دین دیگری پیش بینی شده پرداخت دین به قصد اسقاط دین می باشدومواردبسیارمتعددی درمقررات کشوروجود دارد که قانونگذار به پرداخت کننده ای که قصدش از پرداخت اسقاط اصل دین نیست، ولو اینکه غیر ماذون باشند، حق رجوع به مدیون اصلی را می دهد.
به نظر برخی فقها اگر مدیون ممتنع از اداء دین باشد و ثالث در این حال دین او را بدهد حق دارد به مدیون مراجعه کند، ولو اینکه در پرداخت ماذون نبوده باشد.
۱۱-برخی از حقوقدانان علت و مبنای عدم حق رجوع پرداخت کننده ثالث غیر مأذون را ظهور پرداخت بدون اذن در قصد تبرع پرداخت کننده می دانند.
۱۲-اذن در پرداخت مستعد استقلال است؛ یعنی مأذون نمی تواند آن را رد کند ، اگر رد کرد اذن به قوت خود باقی است؛ یعنی رد و استعفاء مأذون در سقوط اذن موثر نمی باشد، مگر اینکه اذن را در قالب تراضی قرار دهیم و آنرا مقید به تراضی کنیم، در این صورت رد و استعفاء مأذون موجب سقوط اذن می شود، بعلاوه اذن فی حد ذاته اقتضای لزوم ندارد، مگر اینکه به وجه ملزمی لازم شده باشد.
۱۳-اذنی که مدیون به شخص ثالث می دهد یک ایقاع اذنی محسوب می شود و مادامی که شخص ثالث دین را پرداخت نکرده باشد ، مدیون می تواند از اذنی که داده رجوع کند. ولی به نظر برخی حقوقدانان اگر بعد از دادن اذن در پرداخت به شخص ثالث و قبل از اینکه شخص ثالث دین را پرداخت کند، مدیون فوت کند یا دیوانه یا سفیه شود، اذن مدیون به قوت خود باقی است و وراث یا ولی قانونی مدیون (اذن دهنده) از آن حق رجوع می توانند استفاده کنند، اگر چه نظر مشهور به زوال اذن به فوت و حجر می باشد.
۱۴-اگر مأذون (شخص ثالث) پس از گرفتن اذن در پرداخت دین مدیون فوت کند این اذن منحل می شود؛ زیرا اختیاری که مدیون به شخص ثالث داده است قائم به شخص او می باشد و با فوت شخص ثالث این اذن خودبه خود منحل می شود.
۱۵-ظاهرا ماده ۲۶۷ ق.م. تنها پرداخت دین دیگری بدون اذن را مانع حق رجوع ثالث می داند، حقوقدانان به موارد عدم حق رجوع پرداخت کننده به مدیون ( متعهد و محکوم علیه ) حالتی که پرداخت کننده در پرداخت ” قصد تبرّع ” دارد را نیز اضافه نموده اند. تبرع در عطاء یعنی دادن مال بدون چشم داشت عوض ” و ” تبرعات ” را ” نقل انتقالات بلاعوض بصورت عقد یا ایقاع ” تعریف کرده اند. در حقوق ایران اصل بر عدم قصد تبرع می باشد.
برخی از حقوقدانان مبنای عدم حق رجوع پرداخت کننده غیر مأذون را به بدهکار ، ظهور عمل او در قصد تبرع دانسته اند که بنظر صحیح نیست ؛ چون بسیاری از مواقع پرداخت کننده از روی ناچاری و در واقع جهت رفع مشکل خودش اقدام به پرداخت دین دیگری می کند.
۱۶-ایفاء تعهد و محکوم به توسط غیر مدیون ماهیتا با وکالت در پرداخت، قرض، ضمان، انتقال طلب و قائم مقامی با پرداخت تفاوتهای اساسی دارد.
۱۷-جهت تمییز وتفهیم حکم مقرر در ماده ۲۶۷ ق.م. باید گفت ایفاء تعهد و محکوم به توسط غیر مدیون با قائم مقامی با پرداخت متفاوت است: رجوع پرداخت کننده دین دیگری در قائم مقامی با پرداخت یک رجوع مبتنی بر جانشینی (قائم مقامی) او در حقوق دائن علیه مدیون است، در حالیکه رجوع تأدیه کننده مأذون به مدیون یک رجوع شخصی است؛ حقی که تأدیه کننده ماذون به موجب آن به مدیون رجوع کند حق جدیدی است که او شخصاً و به طور مستقل بدست می آورد و حق دائن پس از پرداخت با تمام اوصاف و توابع آن ساقط می شود؛ به عبارت دیگر قانونگذار به پرداخت کننده حق می دهد معادل آنچه پرداخت نموده به مدیون اصلی رجوع کند، چیزی که ثالث پس از پرداخت از مدیون اصلی مطالبه می کند همان طلب قبلی نیست، بلکه یک حق رجوعی است که قانونگذار به او داده است که اصطلاحا به آن «حق رجوع شخصی» می گویند ولی حقی که قائم مقام بر اساس آن به مدیون رجوع می کند، همان حقی است که دائن علیه مدیون داشته که پس از پرداخت به حکم قانون یا قرارداد به او منتقل می شود.
۱۸- بین آثار این دو نوع رجوع تفاوت عملی و مهمی وجود دارد؛ توضیح اینکه که در رجوع قائم مقامی، قائم مقام می تواند از کلیه تضمینات و امتیازات طلب دائن در رجوع خود استفاده نماید، در حالی که طلب تأدیه کننده مأذون یک طلب ساده و بدون تضمین است؛ چون تضمینات طلب پرداخت شده به همراه اصل طلب ساقط می شوند. اما مبنای این اختلاف رجوع نیز در اذن مدیون نهفته است؛ توضیح اینکه که در مورد تأدیه کننده مأذون از آنجایی که پرداخت او مسبوق به اذن یا اجازه مدیون است، قبل از پرداخت بین آنها یک رابطه حقوقی به وجود می آید که حقوقدانان این رابطه به نمایندگی در پرداخت یا قرض و ….تعبیر کرده اند، در حالی که در قائم مقامی با پرداخت، پرداخت کننده بدون اذن مدیون مبادرت به پرداخت می کند و بین او و مدیون هیچ رابطه حقوقی وجود ندارد. بنابراین تنها مبنایی که به موجب آن پرداخت کننده بتواند به مدیون رجوع کند، قائم مقامی او در حقوق دائن است وگرنه هیچ گونه حق رجوعی نخواهد داشت؛ همان چیزی که در قسمت اخیر ماده۲۶۷ ق.م. آمده است. پس به عنوان نتیجه می توان گفت که اولاً: اگر پرداخت کننده دین دیگری مأذون در پرداخت باشد، قائم مقام دائن نخواهد شد. ثانیاً: بخش اخیر ماده۲۶۷ ق.م. که مقرر می دارد: اگر تأدیه کننده دین دیگری مأذون در پرداخت نباشد نمی تواند به مدیون رجوع کند، مربوط به فرضی است که شرایط قائم مقامی برای او فراهم نباشد؛ بنابراین یکی از راه های تعدیل بی انصافی قسمت اخیر ماده۲۶۷ ق.م. توسعه دایره تئوری قائم مقامی (جانشینی) با پرداخت است.
۱۹- قسمت اخیر ماده ۱۲۰۵ ق.م. بیان می کند که همسر غایب یا مستنکف یا دیگری می تواند با اجازه دادگاه نفقه را بپردازد به نظر می رسد که قانونگذار به آنها جانشینی با پرداخت داده است که از مصادیق جانشینی قانونی است و به نظر می رسد استعمال واژه «قرض » از باب مسامحه بوده است.
۲۰-با استقراء در مقررات مختلف ، بنظر می رسد شرایط ایفاء تعهد و محکوم به توسط ثالث در مقررات ایران عبارتند از : الف) مباشرتی نبودن تعهد ، ب) عدم لزوم موافقت متعهد ، ج)عدم لزوم موافقت متعهد له(امکان اجبار طلبکار به پذیرش وفای به عهد در موارد پرداخت دین توسط ثالث)، د) قصد ثالث برای پرداخت (عدم پرداخت از روی اشتباه) ه) عدم لزوم موافقت دایره اجرا
۲۱-ایفاء تعهد و پرداخت محکوم به از جانب اشخاص ثالث و پرداخت توسط خود متعهد و محکوم علیه دارای تفاوتهایی از جهت آثار دارند؛ بویژه از جهت سقوط دین و برائت مدیون و تاثیری که پرداخت در دیون طبیعی دارد .
۲۲-در حقوق ایران به پرداخت دین، محکوم به و تعهد توسط ثالث فقط در مواد ۲۶۷ و ۲۶۸ قانون مدنی پرداخته نشده است، بلکه در مقررت متعددی به مصادیقی از این تاسیس حقوقی برخورد می کنیم: در قانون مدنی، حق رجوع غاصب پرداخت کننده بدل به ایادی دیگر ، موضوع ماده۳۱۸ ق.م.، حق رجوع پرداخت کننده نفقه اقارب، موضوع ماده ۱۲۰۹ ق.م.، حق رجوع کارفرمای پرداخت کننده خسارات زیاندیده به کارگر مقصر ، موضوع ماده ۱۲ قانون مسئولیت مدنی، در مقررات ثبتی بستانکار پرداخت کننده حقوق بستانکار دارای وثیقه ، موضوع ماده۳۴ مکرر قانون ثبت، وارث پرداخت کننده دین مورث ، موضوع تبصره۱ ماده ۳۴ مکرر قانون ثبت، ماده ۷ آئیننامه اجرای مفاد اسناد رسمی لازمالاجراء و طرز رسیدگی به شکایت از عملیات اجرائی مصوب ۱۳۸۷/۶/۱۹ ،در مقررات اجرای احکام مدنی، پرداخت توسط محکوم له در حق وثیقه طلبکار دیگر محکوم علیه، موضوع ماده۵۵ ق.ا.ا.م. ، پرداخت توسط محکوم له برای حق الزحمه حافظ و ارزیاب، موضوع مواد۷۶ و ۸۲ق.ا.ا.م.، در مقررات تجاری ، پرداخت وجه سند تجاری توسط ظهرنویس، موضوع مواد۲۴۹ و۲۸۸ ق.ت. ، پرداخت وجه اسناد تجاری توسط ثالث، موضوع ماده۲۷۰ ق. ت.، حق رجوع ضامن اسناد تجاری، موضوع ماده ۴۱۱ ق.ت. حق رجوع متصدی حمل و نقل ، موضوع ماده۳۸۸ قانون تجارت ، در مقررات بیمه حق رجوع بیمه گر ، موضوع ماده ۳۰ قانون بیمه ، در قوانین تامین اجتماعی، حق رجوع سازمان تامین اجتماعی به مسئولان حادثه(محکوم علیه) ، موضوع مواد ۵۴ و۶۶ قانون تامین اجتماعی، حق رجوع صندوقهای تأمین خسارتهای بدنی موضوع آئین نامه منابع درآمد صندوق تأمین خسارتهای بدنی موضوع ماده ۱۱ قانون بیمه اجباری مسئولیت مدنی دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی در مقابل اشخاص ثالث ، موارد و مصادیق متعددی از این تاسیس حقوقی هستند.
البته بنظر می رسد ماهیت حق رجوع پرداخت کننده ماذون به مدیون اصلی در ماده ۲۶۷ ق.م . با سایر مقررات فوق الذکر تفاوت دارد. این تفاوت صرفنظر از احکام و آثار ، در ماهیت این حق رجوع است: در ماده ۲۶۷ ق.م . حق رجوع شخصی است، لکن در سایر موارد فوق الذکر ماهیت حق رجوع قائم مقامی از طلبکار (محکوم له و متعهد له) می باشد.
۲۳-قانونگذار ایران قاعده صریحی درباره «قائم مقامی با پرداخت» ندارد و فقط، به شرح فوق الذکر، در موارد خاص جانشینی قهری را پذیرفته است. بنظر می رسد اگرچه چنین قاعده ای در قانون ایران بیان نشده است، ولی با استقراء و وحدت ملاک در فوق الذکر، می توان به قاعده ای عام دست یافت و آنرا در موارد تردید و شک اعمال نمود؛ زیرا خصوصیت خاصی در موارد مصرح قانونی وجود ندارد که مانع اعمال این حکم در موارد مشابه شود.
پذیرفتن قاعده عمومی جانشینی قهری با ماده۲۶۷ ق.م. در تعارض نیست؛ زیرا نویسندگان حقوق مدنی برای این ماده دو مبنا تعیین کرده اند: ۱- قصد تبرع پرداخت کننده دین دیگری ۲- منع مداخله فضولی در امور دیگران، بنابراین در جایی که پرداخت کننده دین دیگری نه قصد تبرع داشته و نه قصد فضولی، حکم ماده۲۶۷ ق.م. اجرا نمی شود. رویه قضایی ما با این نظر موافق است و آراء متعددی در تأیید این نظر بیان شده است.
۲۴- اگر به تمام مواردی که جانشینی قهری را پذیرفته اند دقت کنیم متوجه می شویم دو چیز مبنای حکم قانونگذار در جانشینی قهری بوده است: الف) التزام پرداخت کننده به پرداخت دین دیگری، ب) ذینفع بودن پرداخت کننده در پرداخت دین دیگری
در موارد فوق پرداخت کننده ذینفع در پرداخت است؛ لذا قانونگذار اجازه پرداخت دین مدیون را به پرداخت کننده ذینفع داده است و با اعطای جانشینی به پرداخت کننده حق رجوع به مدیون را دارد. لازم به تاکید می دانم این موارد حق رجوع ناظر به حالتی است که پرداخت بدون اذن قبلی متعهد باشد.
«از نوشته های ابتدایی چینی ها و مصریها و یونانیها وعبرانیها راجع به ناخوشی های روانی پیداست که انان یقین داشتند که این ناخوشی ها ارتباط مستقیمی با وجود شیاطین و دیوهایی دارد که در درون شخص زندگی می کنند»۱
ابتدایی ترین روش معالجه بیماران روانی از راه جن گیری بود که برای اخراج ارواح خبیث از وجود شخص بکار می رفت واین معالجه با غالبا دعا وجادو به عمل می آمد و حتی در بعضی از مواقع شخـص را زجـر و گرسنگی می دادند تا وجودش از این ارواح خبیث پاک شود افلاطون مساله معالجه و رفتار با کسانی را که به اختلال روحی مبتلا می گردیدند و مرتکب جنایت می شدند به دقت مورد مطالعه و بررسی قرارداد و به صراحت گفت که این قبیل اشخاص مسئول مستقیم کارها و جنایات خویش نمی باشند و نباید با آنها آنچنان که با دیگر جانیان رفتار می کنند ، رفتارکردو تنبیه شان نمود و یا اگر کسی دیوانه وضع است نباید گذاشت که همه از این موضوع با خبر شوند بلکه آشنایان و دوستان او باید به بهترین وجه با او رفتار نمایند و اعمالش را کنترل کنند.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
با پیشرفت علم دیدگاه های جدیدی بوجود آمد . بقراط جنون را ناشی از اختلال مشاعر دانست و ارسطو اختلال اربعه یعنی، جنون ، صفرا و سودا را علت جنون دانست و سرانجام دانشمندان جدیدی همچون فیلیپ پینل با مطالعات علمی خود انقلابی در زمینه شناخت جنون بوجود آورد و به نفع بیماران روانی بیمارستانی را تأسیس کرد۱
در قرون وسطی و درزمان انحطاط تمدن یونان و رم علم پزشکی نیز مانند علوم دیگر در اروپا برای مدتی از حالت پویایی بیرون آمده و نه تنها حالت ایستایی وسکون بخود گرفت بلکه بسیاری ازتجربیات گذشته فراموش شد و جوامع روبه انحطاط گراییدند . دوباره عقاید خرافی وجن شناسی احیاء گردید و وجود آدمیان زمینه ومیدانی برای جنگ و کشمکش دیوها و ارواح خبیث شد .
اما در اسلام این موضوع کاملا متفاوت بود . پیامبر اسلام (ص) در حدیث رفع قلم چند مورد را موجب رفع تکلیف دانسته که یکی از آن موارد جنون می باشد .
امیرمومنان حضرت علی (ع) یکی از موارد سقوط حد را جنون مرتکب دانسته است و می فرماید : « بر دیوانه حد نیست مگر اینکه عاقل شود و به کودک حد نیست مگر آنکه بالغ شود و برشخص خواب حد نیست تا اینکه بیدار شود۲ »
با توجه به اینکه در اسلام یکی ازشـرایط عمومی تکـلیف و مسئـول شناختن افراد ، عقـل می باشد لـذا با قاطعیت می توان گفت که فقدان مسئولیت نسبت به بزهکاران دیوانه رااسلام ۱۲۰۰ سال قبل از قوانین کشورهای اروپایی پذیرفته است .
قانون مجازات عمومی مصوب ۱۳۰۴ اصطلاح مجنون و یا اختلال دماغی را ازعوامل رافع مسئولیت کیفری شناخته و بیان می داشت « کسی که درحال ارتکاب جرم مجنون بوده و یا اخـتلال دمـاغی داشته باشد ، مجـرم محسوب نمی شود ومجازات نخواهد داشت …» این ماده جنون و اختلال دماغی را در یک ردیف قرار می داد . اما آنچه مهم است این است که این قانون اعمال ارتکابی از سوی مجنون را جرم ندانسته و می توان گفت این ماده از قانون جنون را از عوامل موجهه جرم محسوب داشته است .
قانون سال ۱۳۵۲ اصطلاحات روانشناسی را وارد قانون مجازات نموده و به نحوی علمی تر بیان می داشت« هرگاه محرز شود مرتکب حین ارتکاب جرم به علل مادرزادی یا عارضی فاقد شعور بوده یا به اختلال تام تمییزیا اراده دچار باشد ، مجرم محسوب نمی شود …» در بند ب همین ماده نیز به اختلال نسبی شعور یا قوه تمییز یا اراده اشاره شده بود . این موارد موجب کاهش مسئولیت جزایی می گردید بدین ترتیب که در جنایات ، حسب مورد که تا دودرجه تخفیف داده می شد.
قانونگذار سال ۱۳۶۱ تحت تأثیر منابع شرعی دوباره واژه جنون را بکار برد .
بند اول : مفهوم جنون ومفاهیم مشابه
در مبحث قبل تاریخچه شناخت جنون بیان شد وگفته شد که قانونگذار جنون را یکی از عوامل رافع مسئولیت کیفری شناخته است .
اهمیت اصطلاح جنون نیز در پی این مسئله آشکار می شود به این معنا که درصورت صدق عنوان مجنون برفرد مرتکب جرم هرچند عمل انجام گرفته برطبق قانون جرم است . اما به دلیل وجود عارضه جنون این موضوع رافع مسئولیت از شخص می شود وچنانچه دقت در شناخت این عارضه نشود ممکن است فرد با وجود داشتن این عارضه مجازات شود که این امر به دور از عدالت کیفری می باشد .
پس باید در رابطه با این موضوع دقت کرد اصطلاح جنون یک موضوع در رابطه با علم روانشناسی و روانپزشکی می باشد که در آنها به بحث بیماری های روانی پرداخته می شود . برخی از آنها از مصادیق جنون در علـم حقوق می باشند و رافع تام مسئولیت کیفری هستند و در عین حال برخی از بیماری های روانی به درجه ای از اهمیت و سالب عنصر روانی نیستند که مسئولیت کیفری را زایل کنند . ابتدا باید مفهوم جنون شناخته شود تا درک بهتری از این موضوع ایجاد شود .
الف) مفهوم جنون
اصطلاح جنون در فرهنگ های لغت به معنی درآمدن شب ، پوشیدن و پنهان شدن، شیدایی ، شیفتگی و بالاخره دیوانگی آمده است . درحقوق جزا بیشتر به مفهوم اخیر به کـار می رود که در عرف نیز از آن به طـریقی استفاده می کنند .
شهید ثانی درکتاب مسالک الأفهام آورده است ، جنون اقسامی دارد که جامع بین آنها فساد عقل است. در صورتی که مستقر بوده و مانند اغما نباشد . برخی از فقیهان در تعریف جنون گفته اند جنون فساد عقل است و تباه شدن و اختلال آن۱ .
قانونگذار تعریفی از جنون ارائه نداده است . شاید دلیلش این باشد که جنون یک مسئله نسبی و موضوعی است که علم روانشناسی و روانپزشکی باید آن را تشخیص بدهد . مخصوصا که حالت هایی برای جنون وجود دارد که به صورت کلی و یا جزئی رافع مسئولیت کیفری می باشد . اصطلاح جنون بیشتر یک اصطلاح حقوقی اجتماعی می باشد تا اصطلاح روانپزشکی اما اصطلاح روانپزشکی جنون که رافع مسئولیت کیفری است « پیکوز یا روانپرشی » می باشد .
افراد روانپریش بر اثر فشارهای بسیار شدید روحی که جنبه های برونی و درونی دارند شخصیت آنها به کلی درهم شکسته شده و ضبط وکنترل رفتار و گفتار به کلی ساقط گردیده و از دست رفته است .
درتقسیم بندی جنون ، جنون به دو دسته جنون عضوی وجنون کنشی تقسیم می شود و این عدم کنترل رفتار و گفتار در هردو نوع جنون وجود دارد . جنون عضو شامل « جنون سیفلیسی، جراحات مغزی، جنون الکلی و…» و جنون کنشی شامل « مانیا ، دپرسیون، اسکیز و فرنی ، شیزوفرنی یا جنون جوانی و پارانوئیا» می باشد اما آنچه در این رابطه اهمیت دارد این است که خواه علت ایجاد جنون ، واکنش های خاص جسمانی باشد و خواه عوامل روانی و کنشی ، به هرحال شخص نسبت به رفتارش مسئولیتی ندارد وبه محض تشخیص روانپزشکی قانونی یا روانشناسی بالینی ، وجود جنون محرض گردد مسئولیت ساقط می گردد ۲٫
دریک تعریف کلی و به دور از اصطلاحات روانپزشکی و روانشناسی از جنون می توان جنون را اینگونه تعریف نمود : داشتن هذیان وتوهم به مدت شش ماه ، در تعریف دیگر روانپزشکی از جنون ، جنون اینگونه تعریف شده است : جنون نوعی قطع ارتباط با واقعیت است که به طور مشخص شامل هذیان و توهم می شود در هردو تعریف ، داشتن هذیان و توهم از مشخصه های جنون است .
توهم: عبارت است از عقاید غیر منطقی و ناصحیح و انحرافی ، که بیماران روانی از آن دفاع نموده و در پندار خود آنرا درست ومستدل می دانند و با وجود تعارض آن با قراردادهای اجتماعی ، برطبق آن عمل کرده و موجب بروز حوادث یا برخوردهایی با دیگر افراد اجتماع گردیده و یا مورد آزار خود می شوند.
به عبارت دیگر ، توهم عبارت است از عقاید نادرست درباره وقایع یا اشخاص رکن دیگر جنون هذیان می باشد ، هذیان مربوط به احساسات غیر عادی و درک غیر واقعی حواس پنجگانه است که شامل ۱) هذیان شنوایی: بیمار صداهایی می شنود که وجود خارجی ندارند ۲) هذیان بینایی : بیمار هیاکل وحشتناک یا مطبوعی را می بیند که وجود خارجی ندارند ۳) هذیان چشایی : به طور مثال شخصی طعم مسموم را در غذای خود حس می کند ۵) هذیان لامسه ای : فرد خزیدن حشرات را در رویا زیرپوست یا داخل اندام های خود احساس می کند۱ .
درصورتی که این دو خصیصه در فرد به مدت شش ماه موجود باشد از لحاظ پزشکی قانونی فرد مجنون شنـاخته می شود .
اکنون درتعریف جنون می توان گفت « جنون عبارت است از اختلال کامل قوای دماغی به طوری که فرد مجنون قوه عقل ودرک ندارد »
ب) جنون و مفاهیم مشابه
قانون گذار جنون را از عوامل رافع مسئولیت کیفری شناخته است و به پیروی از فقه امامیه که عقل را جزءشرایط قصاص دانسته،به دلیل نقصان عقل و درک مجنون را همانند و همسان فرد عاقل نشناخته است از این رو جنون را عاملی برای کاهش مسئولیت قاتل محسوب نموده است.اما بیماریهای روانی و عناوین دیگری نیز مانند جنون وجود دارد که اگرچه عنوان جنون به آن صدق نمی کند اما کمابیش قوه درک و تشخیص و اختیار فرد را زایل می کنند لذا برای شناخت این موارد به ذکر و بررسی پاره ای از آنها پرداخته می شود.
۱) اختلال مشاعر
از لحاظ تعیین مسئولیت کیفری هرچند قانونگذار عنوان جنون را رافع مسئولیت کیفری قرارداده است اما برای این عنوان مفاهیم مشابه دیگری نیز وجود دارد . عنوان اختلال مشاعر نیز به جای جنون به کار می رود که نوعی اختلال و نقص قوای دماغی می باشد . اختلال مشاعر دارای درجاتی است که براساس این درجات به دو دسته اختلال تام مشاعر و اختلال نسبی مشاعر تقسیم می شود .
اختلال تام مشاعر
برخی از اختلالات مشاعر به طور کلی قوه تمییزو اختیار را از بیمار سلب می کند .اگرچه در جنون و اختلالات مشاعر، بیمار وقوه تشخیص و تمییز را از دست می دهد اما این بیماری ها درجاتی دارند و می توانند به حاد ومزمن تقسیم شوند به عنوان مثال اسکیزوفرنی به دو صورت حاد ومزمن تقسیم می شوند . صورت حاد آن که توأم با اختلال تام مشاعر است ارتباط بیمار با دنیای بیرون به طور کلی قطـع می شود و بیمـار به دنیای درون خود به طور کامـل عقب نشینی می کند . او به ذهنیات خود فرورفته و تحت تسلط این دنیای درونی نابهنجار قرار می گیرد . و منتج به تغییر و تعبیرغیرواقعی و غیرعادی می گردد . به عنوان مثال بیمار فکر می کند که تمام دنیا در برابر او که یک نابغه است بسیج شده اند و یا اینکه خداوند با او صحبت می کند و او را به رسالت دعوت می کند ۱٫ یا اینکه بیماری شیزوفرنی یا جنون جوانی در صورت حاد آن می تواند به صورت انجام حرکات نامنظم مغشوش ، هرزهگی، فریاد و پیچ و تاب توأم باشد . بیمار دارای سیمای خشم آلود است ، حرکات بی اختیار از او سر می زند۲٫
۱-۲) اختلال نسبی مشاعر
دراختلال نسبی مشاعر قوه شعور و تمییزو تشخیص به کلی از بین نمی رود و شدت و درجه آن از نوع تام کمتر است . اما درعین حال از عنوان حقوقی جنون خارج نشده و رافع مسئولیت کیفری می باشد . به عنوان مثال ، شیزوفرنی یا جنون جوانی نوع متمایز نشده ، واکنش ملایم تری است که در آن انواع علائم با یکدیگر جمع شده و برای مدت بیشتری دوام پیدا می کنند . در شیزوفرنی مخفی بیمار فکر ورفتار ملایم شیزوفرنی را نشان می دهد ولی اغلب قادر است درزندگی سازش مختصری داشته باشد .اختلال نسبی مشاعر در فقه حنفی با عنوان عتوه از آن یاد می شود . در این مذهب بین اختلال تام مشاعر و اختلال نسبی مشاعر تفاوت قائل شده اند و به شخصی که دچار اختلال نسبی مشاعر باشد معتوه می گویند و در تمامی احکام اورا درحکم صغیر ممیز قرار می دهند « المعتوه هوالذی اختل شعـوره بان کـان فهمه قلیلا و کلامه مختلطا و تدبیره فاسدا»[۲۲۹]اما در فقه امـامیه چنین تفکیکی دیـده نمی شود و چنانچه بتوان فرد را مجنون دانست هرچند با درجات کمتر مطابق با ماده ۵۱ قانون مجازات ، مسئولیت جزایی از چنین شخصی رفع می شود . دربرخی از کشورها مانند کشور فرانسه ، بین جنون درجاتی قائل شده و متناسب با درجه آن رژیمی برای حمایت از مجنون قرارداده اند[۲۳۰] .
۲) نقصان عقل (عقب ماندگی ذهنی ) : این افراد کسانی هستند که پس از اجرای آزمون های هوشی رایج مورد قبول محاکم دادگستری ، بهره هوشی آنها از ۷۰ کمتر است . این افراد در سه گروه « کانا» یا تهی مغز یا بهره هوشی از صفر تا ۲۵ و « کالیـو» یا سبـک مغز با بهره هوشی از ۲۵ تا ۵۰ «کودن» بـا بهره هـوشی از ۵۰ تا۷۰ قـرار می گیرند . افراد گروه های کانا و کالیو به هیچ وجه مسئولیت ندارند و چنانچه کسانی از این دو گروه مرتکب جرم گردند ، مسئولیت کیفری ندارند و درمورد گروه کودن اشکال تاحدودی چشمگیراست . زیرا مسئولیت نسبی مطرح است .
۳) صرع: صرع را جزء اختلالات مزمن مغزی محسوب می کنند . افرادی که مبتلا به صرع هستند تظاهر آنها به صورت بحرانهای تشنج آور یا حمله وغش است ولی عده ای هم این حالت را ندارند اما آنچه در این رابطه اهمیت دارد این است که کسانی که مبتلا به بیماری صرع هستند همیشه دچار ضایعات نیستند چرا که بعضی از نوابغ و تحصیل کرده گان نیز مبتلا به بیماری صرع هستند . صرع به یک رشته بیماری های متنوع « عصبی - روانی » اطلاق می شود که تاکنون نتوانسته اند تعریف جامع و مانعی برای آن ذکر کنند . ولی کوشیده اند که خصوصیات مشترک کلیه حالات عجیب و آثار غریب این بیماری را ثبت نمایند . این خصوصیات عبارت اند از : ۱)ناگهانی بودن ۲)عدم تأثیر اراده در آن ۳) ناآگاهی ۴) تکرار حمله ها ۵) این عارضه نزد هربیمار و به شکل مخصوص و غالبا بطور ثابت بروز می کند.[۲۳۱]
روانپزشکان بیماری صرع را اعم از جنون (پسیکوز) می دانند و معقتدند اگرچه برخی حالات صرع می تواند جزء بیماری پسیکوز یا روانپریشی باشد اما بیماری صرع را صرفا پسیکوز نمی دانند صرع دارای انواع گوناگونی است . ازجمله صرع کوچک ، صرع ژاکوبین ، صرع گیجگاهی ،معادل صرع و بالاخره صرع سواره . تشخیص اینکه هریک از انواع صرع آیا جزئی از بیماری روانپریشی می باشد یا خیر مطابق مواد ۸۹و۹۰ قانون آیین دادرسی کیفری این امر منوط به تشخیص قاضی است که مطابق با نظر کارشناس پزشکی قانونی صورت می گیرد .
۴) ناهنجاری های عصبی : ایـن دستـه از بیماریـهای روانـی که مبتـلایان به آن را درگـروه روان - نژند قـرار می دهند هرچند دچار اختلال روانی هستند اما این اختلال در سطح و درجه جنون نمی باشد . افراد این گروه بواسطه تضادهای درونی (عدم تعادل بخشهای شخصیت ) و فشارهای محیطی به حالت عدم تعادل دچار می گردند ولی نسبت به رفتار و گفتارخود به طورکلی بینش وبصیرت دارند . از نظر کیفیت جرم ، بیماران عصبی یا روان نژند ها ممکن است مرتکب انواع جرم گردند . اما همه آنها دارای مسئولیت کیفری می باشند[۲۳۲] .
۵) سفاهت : صاحب کتاب شرایع در تعریف سفیه می فرماید : سفیه کسی است که اموال خود را درغیر اغراض صحیح(راه های عقلایی) صرف می کند وملکه یا صفت و حالتی در او وجود ندارد که موجب حفظ ونگهداری اموالش شده ومانع از صرف آنها در راه های غیر عقلایی گردد[۲۳۳] .
صاحب تحریرالوسیله در تعریف سفیه می فرماید : سفیه کسی است که دارای حالتی که براو حفظ مال و توجه به شأن آن را برانگیزد نباشد - مالش را درغیر موردش و درغیر جایش مصرف و تلف نماید .
برخی از حقوقدانان ، غیر رشید را اعم از سفیه می دانند « غیر رشید کسی است که بعد از بلوغ نیز شایستگی اداره اموال خود را ندارد ، خواه در امور غیر مالی نیز رشد کافی پیدا کرده باشد ، یا عقب مانده به شمار آید ، لیکن سفیه به غیر رشیدی گفته می شود که تنها عقل معاش ندارد و در سایر زمینه ها زندگی متعارف دارد[۲۳۴] . عده ای از نویسندگان واژه غیر رشیدیا سفیه را مترادف یکدیگر دانسته اند[۲۳۵] . فقها در فرق بین جنون و سفاهت گفته اند «الجنون فساد العقل و فیاعه و خلاله و اختلاله و السفاهه خفه العقل و ردائته و نقصانه و مخافته [۲۳۶]»از تعاریف فوق در رابطه با سفیه مشخص می شود که اعمال سفیه تنها در امور مالی غیر نافذ است و عدم تشخیص خوب و بد در امور مالی از جانب سفیه موجب رفع مسئولیت کیفری از وی نمی شود
بند دوم : اقسام جنون
جنون رابه واسطه استمرار و یا عدم استمرار در فرد مجنون به دو دسته تقسیم می کنند ،جنون دائم یا اطباقی وجنون غیر دائم یا غیر اطباقی در فقه این دو نوع جنون شناخته شده ودر حقوق ایران نیز تنها از این دو نوع جنون یاد شده هر چند از لحاظ روانپزشکی تقصیمات دیگری نیز برای جنون در نظر گرفته شده است و این نوع تقصیم بندی از جنون به لحاظ علمی رد شده اما در هر صورت قانون گذار این تقصیم بندی از جنون را ملاک اعمال حقوقی و کیفری افراد مجنون قرار داده لذا در ادامه به بررسی آن می پردازیم.
الف: جنون دائمی
جنون دائمی یا اطباقی : در آن استمرار وجود دارد و همیشه با فرد همراه است و آن نزد ابوحنیفه عنوان جنون دائمی درجایی صدق می کند که یک ماه فرد مبتلا به آن باشد[۲۳۷] .
در اصطلاح روانپزشکی جنون دائمی عبارت است از نوعی بیماری روانی که در آن علائم جنون به طور دائم وجود دارد و اگر هم با معالجه و مداوا شدت خود را ازدست بدهد باز از بین نمی رود .
این بیماری معمولا حالت مزمن می یابد و تا آخر عمر با بیمار خواهد بود .نمونه این بیماری در بعضی از بیماران اسکیزوفرنی وجود دارد [۲۳۸].
ب: جنون ادواری
در جنون ادواری ، دیوانگی گاه عارض می شود وگاه افاقه و درمان دست می دهد و به گفته قدما ، جنون ادواری آن است که در بهار طغیان کند و درفصول دیگر تسکین یابد [۲۳۹].
در اصطلاح روانپزشکی جنون ادواری (جنون دوره ای - جنون مانیک دپرسیو) نام بیماری عاطفی عمیقی است که با تغییرات شدید خلقی مشخص می شود و ازنظر بالینی دونوع، افسردگی و تحریکاتی دارد .
نوع افسردگی : این بیماری با افسردگی وغم شدید و کندی ووقفه د رجریان فکر و فعالیت و کند شدن حرکات بدنی مشخص می شود [۲۴۰].
نوع تحریکاتی: نوع تحریکاتی یا مانی با نشاط فوق العاده ، غرور بی مورد ، پرحرفی، فکر فوق العاده سریع وتشدید فعالیت حرکتی مشخص می شود و بیمار دارای پرش افکار می باشد که مستمر نیست .
<< 1 ... 433 434 435 ...436 ...437 438 439 ...440 ...441 442 443 ... 477 >>