۴ـ۲ـ۵ـ۵ـ نقش تلویزیون در پیشگیری از فرسایش هویت ملی
در عصر حاضر گسترش فناوریهای ارتباطی و جهانی شدن تلویزیون، گاهی اوقات فرسایش هویتهای فردی و اجتماعی را نمودار میسازد. بنابرین نقش تلویزیون به عنوان رسانهای فراگیر، ماهواره، اینترنت در هویتیابی و بحران هویت از مقولههایی است که باید با دو رویکرد متفاوت به آن نگریسته شود.
تنها در صورت آگاهی از نقش تلویزیون در اجتماع است که میتوان از تأثیرات منفی تلویزیونهای خارجی جلوگیری کرد و از فناوریهای جدید ارتباطی نهایت استفاده مثبت نمود در جهت داشتن جامعهای شکوفا و تسهیل فرایند هویتیابی. امروزه نقش تلویزیون در این زمینه بسیار مهم است. چراکه تلویزیون تنها وسیله پر کردن اوقات فراغت نیست زیرا در بسیاری از مسائل زندگی فردی و اجتماعی ما دخالت و نقش دارند.
تلویزیون دارای آنچنان قدرتی است که میتواند نسلی تازه در تاریخ انسان پدید آورد، نسلی که با نسلهای پیشین از جهت فرهنگ، ارزشها، هنجارها بسیار متفاوت است.
تلویزیون از طریق ارائه هنجارهای خاص اجتماعی به افراد تلقین میکند که رفتار ارائه شده در تلویزیون رفتار «مناسب اجتماعی» است به این ترتیب با ارائه الگوها و هنجارهای خاص (که در جهت اهداف مدیران رسانههاست) باعث همنوایی در افراد میگردد.
مسلماًً هرکس میکوشد تا از تلویزیون در جهت پیشبرد افکار و اهداف خود استفاده کند. عامل اصلی کارکرد منفی برای تلویزیونهای خارجی، ماهواره و اینترنت اهداف پلیدی است که غالب مدیران فعلی این شبکه های تلویزیونی در پیش گرفتهاند.
بنابرین جهانی شدن تلویزیون یا به عبارتی وسایل ارتباط جمعی فرامرزی مانند ماهواره، اینترنت فرسایش هویتهای ملی و فرهنگی را درپی دارد.
در جوامع صنعتی امروز با توجه به تعدد منابع هویتیابی از جمله تلویزیون که الگوهای متنوع و متضاد را فراروی نسل جوان قرار میدهند، هویتیابی آنان را با دشواریها و سردرگمیهای زیادی مواجه کردهاست.
به عنوان مثال وقتی در یک فیلم هنرپیشهای را که باید نقش فرد با حجاب چادر را بازی کند دارای ظاهری مقبول باشد، این نوع پوشش میتواند در بینندگان خوب و مشروع جلوه کند تا اینکه هنرپیشهای بدقیافه را در نقش فرد با حجاب و دینی نشان دهیم. به همان میزانی که تلویزیون مسئولیت خود را در جهت حفظ هویت و ارائه مدلهای هویتی به جوانان و نوجوانان درک کند میتواند به همان میزان از پیامدهای منفی تلویزیونهای مهاجم که هویت ملی و فرهنگی جامعه دینی را نشانه گرفتند پیشگیری کند. اگر به آرمان و اندیشه امام راحل(ره) که معتقد بود: «تلویزیون باید یک دانشگاه باشد» باور داشته باشیم میتوان دریافت که تلویزیون نباید اسیر تئوری سرگرمی شود و کارکرد یک بعدی پیدا کند.
لذا باید هنجارها،ارزشها و میراث فرهنگی جامعهای سالم را در قالب داستان فیلم به نسل جوان معرفی کرد و تأثیرات منفی ماهواره، اینترنت و دیگر رسانه های فراملیتی را گوشزد کرد.[۱۳۱]
۴ـ۲ـ۶ـ تئوری مربوط به پیشگیری روانشناختی تلویزیون از جرم
در مقابل دیدگاهی که خشونت برنامه های تلویزیونی را در بروز رفتارهای مجرمانه مؤثر میداند دیدگاه دیگری وجود دارد که ارائه این گونه برنامه ها را نه تنها زیانبار نمیداند بلکه مفید میداند.
ارسطو اولین کسی بود که اعتقاد بر این داشت صحنههای مربوط به خشونت، به افراد عادی و افرادی که تمایل به فرار از واقعیت دارند یا سرخوردهاند یاری میدهد تا عقدههای خود را از طریق مشاهده این صحهها بیرون بریزند و با دیدن این صحنهها خود را تسکین دهند. از این دیدگاه مشاهده اعمال خشونتبار در تلویزیون به افراد این فرصت را میدهد که در عالم خیال خود را به جای قهرمان داستان بگذارد و در نتیجه هیجانات درونی خود را تسکین بخشد.
«به اعتقاد دانشمندان حتی فیلمهای پلیسی و جنایی که سراسر زد و خورد و آدمکشسی است مضر نیست، چون نمایش اینگونه فیلمهای پلیسی و جنایی پایانی مطلوب و نتیجهای مثبت است؛ به همین جهت تماشاگر نتایج شوم و بدفرجام، رفتارهای ناپسند و تبهکارانه را به خوبی مشاهده میکند و به زشتی و ناهنجاری کردارهای نامعقول و منحوس که دارای نتایج شوم، وخیم و آزاردهنده است پی میبرد و در نتیجه با آگاهی کامل از عواقب انجام برخی از اعمال از آن ها دوری میجوید.»[۱۳۲]
از این دیدگاه خشونت تلویزیونی باعث ارضای حس تهاجم و ناآرامی میگردد و موجب آن میشود که فرد برای ارضای این تمایلات متوسل به عالم خارج نگردد برخی نیز معتقدند احتمالاً کسانی که زمینه پرخاشگری دارند، بیش از دیگران جذب تماشای برنامه های خشونتآمیز میشوند و همین امر باعث ایجاد رابطهای مثبت میان استفاده از مضامین خشن تلویزیونی و پرخاشگری میشود.[۱۳۳]
خلاصه اینکه موافقان خشونت تلویزیونی، ارائه خشونت در تلویزیون را التیام دهنده و آرامبخش عقدههای درونی افراد میدانند که به هر دلیلی احساسات خشونتطلبی و تهاجمی دارند. خشونت تلویزیونی موجب میگردد تا اینگونه افراد محیط خارج را درگیر احساسات درونی خود نسازند.
به قول «آلفرد هیچکاک» «یکی از امتیازات تلویزیون این است که قتل را به خانه میآورد، تماشای یک قتل در خانه میتواند درمان خوبی باشد، و ممکن است پارهای از خصومتها را به پایان برساند…
«عدهای از دانشمندان در مقابل نظر آلفرد هیچکاک معتقدند اگر پایان یک برنامه به نتجیه شایسته ختم شود، بر روی تماشاگران اثراتی سردبخش باقی میگذارد و گفته های ایشان را تأیید میکند.»[۱۳۴]
به طور کلی طرفداران موافق پخش خشونت در تلویزیون دو نظریه روانکاوی و پالایش را مطرح کردهاند. که به اختصار دو نظریه را بررسی مینماییم.
۴ـ۲ـ۶ـ۱ـ نظریه پالایش
بر اساس نظریه پالایش یا تخلیه روان، تماشای محتوایی که تمایلات روانی اولیه (مثل مهاجم) را مدنظر قرار میدهد، بلافاصله به افراد اجازه میدهد تا انرژی را که با این تمایلات همراه است تخلیه کنند. بنابرین در مراحل بعد در کنش متقابل با سایر افراد انرژی کمتری از این دست برای تخلیه کردن خواهند داشت. طبق این نظریه تماشای نمایشی که هیجانهای نیرومند بشر در آن به نمایش در میآید، و بر اساس آن ها عمل میشود موجب تقلیل انباشته چنین هیجانهایی در بیننده میشود.
«به طور کلی در نظریه تخلیه روان افرادی که به تماشای برنامه های تلویزیونی مینشینند و در آن تهاجم میان افراد به تصویر کشیده شده است بعداً در زندگی روزمره حالت تهاجمی کمتری دارند.»[۱۳۵]
۴ـ۲ـ۶ـ۲ـ نظریهروانکاوی
«زیگموند فروید» نظریه روانکاوی را در سال ۱۹۰۰ مطرح نمود و به تدریج این نظریه رشد یافت. طبق این نظریه اعمال ما ناشی از برخی نیروها و محرکهای درونی است که اغلب در سطح ناخودآگاه عمل میکند، از طرفی فروید معتقد است که اعمال و رفتار ما از دو دسته غرایز متضاد شکل گرفته است.
یکی غریزه زندگی و دیگر غریزه مرگ است، که غریزه مرگ میتواند به شکل خودکشی متوجه در وی گردد، یا به صورت پرخاشگری به دیگران به سوی بیرون متوجه گردد.