۴- دیپلمات ها در توسعه حقوق بینالمللی مشارکت دارند یعنی وظیفه کار ویژه در موافقتنامه منطقه ای چندجانبه (منظور دیپلماسی چندجانبه) مشتمل بر تعریف کردن، بازنگری، ارتقاء قواعد و هنجارها و آئین کار و رویه ها و همچنین درتنظیم روابط بین الملل نقش دارند از این حیث دیپلماسی یک ابزار اعمال و تسهیل برای رعایت حقوق بین الملل است و در تحقیق نهایی این عملکرد دیپلماسی به نفع جامعه جهانی است در واقع نماینده سیاسی تنها یک ابزاری برای ارتقا منافع دولتهای فرستنده میباشد.
سرانجام اختلاف در یک سطح کلی تر یکی از مهمترین وظایف دیپلماسی تدوین، تنظیم و اصلاح مجموعه گسترده ای از قواعد بینالمللی هنجاری و سامان بخشی است که سبب ایجادنوعی ساختار در نظام بینالمللی می شود.
۵- امروزه دیپلماسی به عنوان یک ابزار بینالمللی تعریف می شود. در واقع هنجارها و تشریفات و آشتی دادن در زمینه اختلافات میان دولت های دارای حاکمیت از دیگر وظایف دیپلمات ها میباشد.
در صورت کشمکش بالفعل یا بالقوه طرفین یا چند کشور دیپلماسی موظف است اختلاف راکاهش دهد یا چرخش گردونه محاسبات دوجانبه یاچندجانبه را تسهیل نماید.
کمک کردن به نظم و تغییرات منظم میباشد. آدام واتسون میگوید: «وظیفه اصلی دیپلماسی صرفا اداره نظم نیست بلکه مدیریت بر تحولات و حفظ نظم در بحبوحه تحولات از طریق نوعی جریان مستمر مجاب سازی است» مسلماً می توان عکس این گفته را نیز صادق دانست زیرا دیپلماسی میتواند وسیله ای برای ادامه اختلافات یا درگیری ها نیز باشد. به عبارت دیگر در نتیجه وجود اختلاف میان منافع دولتها و بازیگران غیردولتی و نبود اصول پذیرفته شده عام در مورد نظم محلی، منطقه ای یا بینالمللی بین طرفین اختلافاتی اساسی بروز میکند که دیپلماسی صرفا از راه ابتکارات مستقیم یا طرفهای ثالث نمی تواند راه حلهای سازنده ای ارائه نماید.
۶- اصولا دیپلماسی مشتمل بر اجرای سیاست خارجی که در مقابل فرموله کردن سیاست خارجی است بنابرین دیپلماسی مشتمل بر ابزارها و سازوکارها و سبک ها و عملیات اجرایی که دولتها منافع سرزمینی و منافع صلاحیت قضایی را دنبال میکنند میباشد. دیپلماسی پایه گذاری یا زمینه سازی برای سیاست ها یا ابتکارات جدید است [۵۳].
۷- دیپلماسی به عنوان رفتار و راهبرد سیاسی قدمتی به اندازه سیاست دارد و فرستاده یا سفیر یکی از قدیمی ترین مشاغل سیاسی میباشد که در عصر امپراطوری باستانی امپراطوری فارسی و چین نشأت گرفت و رشد توسعه آن زمانی ادامه پیدا کرد که دولتهای یونان قدیم تلاش کردند روابط هماهنگ و موزون را در میان خودشان هدایت کنند و با تلاشهایی که در امپراطوری ایجاد شد بعدها در دولت شهرهای ایتالیا توسعه پیدا نمود تا به حاکمان درخصوص چگونگی هدایت و روابطشان با سایر حاکمان مشورت و مشاوره بدهند با این حال حتی در زمان ما با اینکه دیپلماسی تا حد زیادی توسط فناوری و تکنولوژی کمک می شود هنوز هم به عنوان یک هنر باقی مانده است.
بند چهارم: توسعه دیپلماسی
در بحث توسعه دیپلماسی مرور کلی سالهای پس از دهه ۱۹۶۰ ما را در برابر چشم اندازی قرار میدهد که ازورای آن میتوانیم برخی از تحولات عمده به وجود آمده در این دوره را بهتر بررسی کنیم. در سال ۱۹۶۱ هارولد نیکلسون تجزیه و تحلیل خود را در مورد گذشته و حال دیپلماسی در نشریه امور خارجی [فارن افرز] منتشر ساخت که مشحون از رنگ و بوی جنگ سرد و نفوذبرخوردهای ایدئولوژی در دیپلماسی و تاثیر آن بر نحوه تبیین قضایا و انتقال از دیپلماسی قدیمی مبتنی بر گروه کوچکی از نخبگان بینالمللی به مفهوم جدید یا دموکراتیک روابط بینالمللی که به رغم پیچیدگی فزاینده آن مستلزم توضیح مسائل برای مردم و دیپلماسی آشکار است. از دید نیکلسون تحول چشمگیر دیگر، تحول در ارزشها به ویژه در قالب از دست رفتن روابط مبتنی بر ایجاد اعتماد و کسب اعتبار بود کمی بعد از نیکلسون لیو نیگستون در یادداشتهای خود به کاهش قدرت تصمیم گیری سفیر و افزایش حوزه صلاحیت وی از طریق دیپلماسی اقتصادی و تجاری بهره برداری بیشتر از دیپلماسی شخصی و فشار دیپلماسی چندجانبه و به همراه آن افزایش بهره گیری از متخصصان اشاره کرد در سالهای آخر دهه ۱۹۷۰ پلیشکه در بررسی تحولات حادث تا اواخر دهه ۱۹۷۰ بسیاری از این نکات را تأیید کرد ولی در مورد محیط دیپلماتیک به توسعه جامعه بینالمللی از جمله گرایش به سمت چند بارگی و کوچک شدن و انتقال کانون قدرت تصمیم گیری به پاییتخت های ملی اشاره کرد. افزون بر این در همان ایام برنجر با اشاره به مسئله شیوه ها افزایش حجم ملاقاتها و افزایش معاهدات را گوشزد کرد سرانجام آدام واتسون در بازنگری دیپلماسی و ماهیت مذاکرات دیپلماتیک در دهه ۱۹۸۵ به طیف وسیعی از وزارتخانه هایی که در حال حاضر در اجرای دیپلماسی مشارکت دارند و به همان نسبت به کاهش نفوذ وزرای خارجه افزایش مداخله مستقیم سران حکومت درجزئیات سیاست خارجی و دیپلماسی و افزایش اهمیت رسانه های خبری اشاره کرد. از نظر واتسون گفتگوهای دیپلماتیک «عمومی تر شده و ازجنبه ایدئولوژیک آن نیز کاسته شده است و دو ابر قدرت بجز در زمینههای جدید و خاص در نظامی اتمی سلطه چندانی در سایر زمینه ها ندارند[۵۴].»
گفتار دوم: اصطلاح دیپلماتیک
در مورد اصطلاح «دیپلماتیک» هم که صنعت مشتق از «دیپلماسی» است توضیح و تعریفی لازم است. در فارسی غالبا واژه سیاسی بجای واژه دیپلماتیک و «مامور سیاسی» و «نماینده سیاسی» به جای مامور و نماینده دیپلماتیک به کار می رود در حالی که بین معانی سیاست و دیپلماسی تفاوت است. سیاست اجمالا خط مشی دولت برای وصول به اهدافی است که معین کرده که به خود آن اهداف هم سیاست گفته می شود اما دیپلماسی نحوه اعمال و اجرای آن سیاست ها در خارج کشور و نسبت به دولتهای بیگانه است. بنابرین آنچه که دیپلماسی را از سیاست جدا میکند جنبه خارجی بودن آن یا اجرا شدن آن در خارج از کشور است به عبارت دیگر دیپلماسی اجرای سیاست خارجی دولت است. [۵۵]
بند اول: دیپلمات
دیپلمات در اصطلاح عمومی به کسی گفته می شود ک در فن محاوره و گفتگو زبردست باشد در معنای خاص دیپلمات کسی است که در حرفه دیپلماسی است و شغل او انجام اموری از سیاست خارجی کشور خود در یک کشور دیگر است و موضوعی از امور خارجی دولت را به وسیله مذاکره با دولت دیگر انجام میدهد با وجود این مقصود از عنوان خاص دیپلمات مامورانی هستند که منحصراً در شغل و حرفه دیپلماسی کار میکنند. دیپلماسی رموزی دارد و دیپلمات خوب کسی است که آن رموز را می شناسد. به این جهت مشکل می توان صفات لازم یک دیپلمات خوب را مشخص کرد و این تشخیص را معمولا از نتیجه و آثار کار دیپلمات میدهند.