اثر گذاری مهارت های زندگی و ارتباط آن با مهارت های شناختی ، عاطفی و رفتاری در مدل صفحه بعد نشان داده شده است :
کسب دانش
+
کسب مهارت های زندگی
همرا ه با تمرین
+
نگرش و ارزش های
مثبت
رفتار مثبت
پیشگیری از مشکلات و ارتقای
بهداشت روان
بی شک مهارت هایی که به مهارت های زندگی موسومند ، بی شماری هستند و ماهیت و تعریف آن ها ، به نسب فرهنگ ها و موقعیت ها ، تغییر مییابد . مهارت های ارتباطی به عنوان یکی از مهارت های زندگی میباشند که در سلامت روان شناختی افراد مؤثر است ، در این پژوهش نیز اثر بخشی این مهارت مورد ارزیابی قرار گرفته است .
ب) ارتباطات ارتباطی
ارتباطات انسانی و روابط بین فردی مؤثر ، اساس و شالوده هویت و کمال انسان است و مبنای اولیه پیوند وی با دیگران را تشکیل میدهد و موجب شکوفایی افراد و بهبود کیفیت روابط میشوند (وود ، ترجمه فیروز بخت ، ۱۳۷۹ ) ، بسیاری از اختلالات روانشناختی با نداشتن مهارت های اجتماعی و ارتباطی همراهند و کسانی که به دلیل
انواع بیماری های روانی بستری شده اند کاستی های عمده ای در مهارت های ارتباطی نشان میدهند (هارجی و همکاران ، ترجمه بیگی و فیروز بخت ، ۱۳۷۹ ).
بر اساس نتایج تحقیقات انجام یافته ، بهزیستی افراد به توانایی آن ها در همسویی با دیکران بستگی دارد ، ویلسون (۱۹۸۷) اظهار میدارد که مهمترین عامل مؤثر بر شاد کامی ، همانا ارتباط موفقیت آمیز با دیگران است . در بررسیهای لونتال (۱۹۶۸) ، والد (۱۹۷۰ )،
روبنستاین و شیور ( ۱۹۸۲ ) معلوم شده است که روابط خوب با سلامت روانی همبستگی دارد . بررسی های ویلنت (۱۹۷۷) ، شیور و روبنستاین (۱۹۷۹) ، کوهن و ویلیس (۱۹۸۵ )
حاکی است که حتی روابط خوب با سلامت جسمانی نیز رابطه دارد.
بک و جونز (۱۹۷۳ ) متوجه شدند که رایجترین مشکل در ازدواج های نا آرام و پر دردسر همانا ارتباط ضعیف است (ساپینگتون ، ترجمه حسین شاهی برواتی ، ۱۳۷۹)
نتایج تحقیقات نشان داده است که کمبود مستمر مهارتهای ارتباطی اغلب به ناسازگاری جدی منجر شده و با آموزش مناسب در زمینه مهارت های ارتباطی ضروری ،قابل جبران میباشد (فرگاس ، ترجمه بیگی و فیروز بخت ، ۱۳۷۹ ) . مهارت های ارتباطی
مؤلفه هایی چون ارتباط کلامی و غیر کلامی مؤثر ، گوش دادن مؤثر ، ابراز وجود و نه گفتن به در خواست های نامعقول دیگران ، حل مسئله اجتماعی ، همدل ، حل تعارض بین فردی و … را در بر میگیرد . در این پژوهش تعدادی از این عوامل از قبیل شیوه های حل مسئله ، شیوه های حل تعارض و جرئت ورزی ، به دانش آموزان مراجعه کننده به مراکز مشاوره ، آموزش داده می شود و اثر بخشی این مهارت ها برسلامت روانشناختی آن ها مورد بررسی قرار میگیرد .
۲-۳-۱-حل مسئله
افراد در برخورد با مشکلات ، در هر سطحی از پیچیدگی و اهمیت که باشند با یکدیگر تفاوت هایی دارند . بسیاری ازموارد ی که از نظر بالینی رفتار ناهنجار یا اختلال هیجانی نامیده میشوند ، می توان به تغییری بهتر ، رفتار غیر مؤثر با پیامدهای منفی آن دانست . حل مسئله یک راهبرد مقابله ای مهمی است که میتواند فرد را قادر سازد تا موقعیت های مشکل آفرین زندگی روز مره و تأثیر هیجانی آن ها را به خوبی مهار کند. و از طریق تنیدگی روانشناختی را کاهش دهد ، به حد اقل برساند و یا پیشگیری نماید (دزوریلا و شیدی ، ۱۹۹۲ ) . بنابرین حل مسئله ، روشی است که افراد میتوانند در مواقع طرح ریزی برای برخورد با چالش های زندگی از آن استفاده کنند.
مهارت حل مسئله یک مهارت مقابله ای کاربردی و عملی بوده و از نظر روانشناختی نیز مفید و مؤثر است ، چنانچه استفاده از روش های حل مسئله موجب افزایش اعتماد به نفس در افراد شده و احساس شایستگی و تسلط به مشکل در فرد تقویت می شود
(هپنر ، هیلربراند ، ۱۹۹۱).در حالی که حل ناقص یا گروه ها ی ناگشوده ،بهداشت روان شخص رابه طور جدی تهدید خواهد کرد . همچنین حل مسئله یک مهرت حیاتی برای زندگی در عصر حاضر است . امروزه در تمامی فعالیت ها ، صاحبان امر به سوی مهارت های تفکر سطح بالا و حل مسئله چه در حیطه عمومی و چه در حیطه فناوری ، خواه در فعالیت های سالم و خواه در فعالیت های مسئله دار فرا خوانده میشوند . در اغلب جوامع ، همه براین عقیده اند که باید بر افزایش مهارت های حل مسئله تأکید شود (وو و همکاران ، ۱۹۹۶ ) مزیت حل مسئله آن است که به فرد کمک میکند برای مشکل خود راه حلی بیابد ، نه آنکه تصور کند مشکل او چاره ندارد و به درماندگی ،نا امیدی و استیصال برسد .
حل مسئله در واقع به فرایند شناختی – رفتاری ابتکار فرد ابتکار ی فرد اطلاق می شود که به وسیله آن فرد میخواهد راهبر های مؤثر و سازگارانه مقابله ای برای مشکلات روزمره را تعیین ، کشف یا ابداع کند . به عبارت دیگر ، حل مسئله یک راهبرد مقابله ای مهمی است که توانایی و پیشرفت شخصی و اجتماعی را افزایش و تنیدگی و نشانه شناسی روانی را کاهش میدهد (دزوریلا و شیدی ، ۱۹۹۲ ) . حل مسئله مستلزم راهبردهای ویژه و هدفمندی است که فرد به وسیله آن مشکلات را تعریف میکند ،
تصمیم به اتخاذ راه حل میگیرد ، راهبردهای حل مسئله را انجام داده و بر آن نظارت میکند (الیوت و همکاران ،۱۹۹۵ ). بنابرین حل مسئله در بر گیرنده حوزه های عاطفی ، شناختی و رفتاری است . هیجان ها اغلب اولین نشانه وجود مسئله ولزوم حل آن هستند ، شناخت در جریان شناسایی مسئله ، طرح ریزی را ه حل های احتمالی و پیامدهای آن ها و برنامه ریزی برای اجرای بهترین راه حل مورد استفاده قرار میگیرد و سر انجام برای تکمیل این سیر تسلسلی باید از مهارت های رفتاری استفاده شود .
اگر چه فرایند تا حدی پیچیده است ، اما زمانی که به مراحل مختلف تقسیم شود ، به
نحو موفقیت آمیزی قابل آموزش است . دزوریلا و گلدفراید، برای اولین بار ، الگوی
مرحله به مرحله را برای آموزش حل مسئله پیشنهاد کردند(دزوریلا و گلدفراید،۱۹۷۱).
۲-۳-۱-۱- مؤلفه های حل مسأله
به نظر دزوریلا و نزو ، حل مسئله از دو مؤلفه عمده تشکیل شده است :
الف ) جهت گیری به مسئله :
جهت گیری به مسئله ، مؤلفه انگیزشی توانایی حل مسئله را شکل می بخشد ، به عبارتی
مجموعه پاسخ های شناختی – عاطفی (هیجانی ) – رفتاری تعمیم یافته ای است که فرد آن را به موقعیت مشکل دار کنونی منتقل میکند . به طور کلی این مؤلفه از تجارب مربوط به حل مسئله در گذشته ناشی می شود . جنبه شناختی این مجموعه پاسخ ها دربرگیرنده متغییرهای مانند ارزیابی مسئله ، اسنادهای علی و انتظارات کنترل شخصی است ، جنبه هیجانی بر حالات عاطفی مانند اضطراب ، خشم و افسردگی متمرکز است و بخش رفتاری به تمایلات گرایش – اجتناب اشاره میکند .
جهت گیری به مسئله خود به دو مؤلفه تقسیم می شود : جهت گیری مثبت و جهت گیری منفی . عملکرد جهت گیری مثبت به مسئله به قرار زیر میباشد :