-
- داراییهای نامشهود: مخارجی مانند تحقیق و توسعه و هزینه های آموزش و نظایر آن، که از آن ها انتظار انتفاع آتی میرود بایستی سرمایهای شده و هزینه استهلاک آن ها، به حساب سود و زیان منظور گردد (Guasti Lima et al., 2014).
-
- استهلاک انباشته سرقفلی و سرقفلی ثبت نشده: این معادلها از روش حسابداری تحصیل (اکتساب) شرکتها ناشی میشود. اگر شرکتی، شرکت دیگر را از طریق خرید تحصیل کند، در اینصورت حسابداران تأکید میکنند که سرقفلی، طی یک دوره ۴۰ ساله مستهلک شود. از دیدگاه استوارت چون هزینه مذکور غیرنقدی و غیرقابل قبول مالیاتی است، بایستی به NOPAT برگشت داده شود و استهلاک انباشته سرقفلی به سرمایه حقوق صاحبان سهام اضافه شود تا سرقفلی در دفاتر همچنان محفوظ باقی بماند (Bolek et al., 2012).
-
-
- هزینه یابی کامل در مقابل کوششهای موفقیت آمیز: شرکتهایی که روش حسابداری کوششهای موفقیت آمیز را به کار میبرند بایستی مجددا صورتهای مالی را به روش هزینه یابی کامل، تنظیم کنند چرا که بخشی از سرمایهای که برای تولید محصولات موفق مصرف میشود ناشی از سرمایهگذاری در تولیدات ناموفق است و به همین جهت کلیه هزینه هایی که در روش کوششهای موفقیت آمیز به هزینه منظور میگردد باید سرمایهای گردد (Lal Bhasin, 2013).
-
- سایر ذخایر معادلهای حقوق صاحبان سهام: ذخایر احتیاطی، زمان واقعی دریافتها و پرداختهای نقدی را مبهم میکند. ذخایری مانند مطالبات مشکوک الوصول، کاهش ارزش موجودیها، گارانتی و درآمد های معوقه اگر در فعالیت شرکت وقوع مکرر داشته و با ادامه فعالیت شرکت رشد خواهند کرد، بهتر است به حساب سرمایه بروند و اگر ماهیت آن ها به گونهای است که عمدتاً به صورت موردی رخ میدهند، بهتر است که مانند بدهیهای بدون بهره از حساب سرمایه خارج شوند. در محاسبه NOPAT تغییرات این ذخایر به درآمدها برگشت داده میشود. اصولا دخایر غیرنقدی به NOPAT برگشت داده میشود. بنابرین NOPAT منعکس کننده هزینه هایی است که انجام شده است (هزینه های نقدی)، نه هزینه هایی که حسابداران ثبت کردهاند (Niresh and Alfred, 2014).
یانگ نیز تعدیلات حسابداری را درخصوص مواردی نظیر تحقیق و توسعه، تحقیقات بازاریابی و مخارج تحقیقات، ذخیره مطالبات مشکوک الوصول، استهلاک انباشته سرقفلی، هزینه یابی کامل در مقابل کوششهای موفقیت آمیز، ذخیره لایفو، هزینه های آموزش، سایر ذخیره و معادلهای حقوق صاحبان سهام، متذکر شده است. ارزش افزوده اقتصادی را میتوان از طریق گوناگونی نظیر: ارتقای کارایی عملیاتی، سرمایهگذاری در پروژه هایی که نرخ بازدهی بیش از نرخ هزینه سرمایه دارند، حذف فعالیتهای غیراقتصادی، فروش داراییهای کم بازده و بی مصرف و اختصاص وجوده به فعالیتهایی سودآور و کاهش هزینه سرمایه از طریق تنظیم سیساتهای مالی شرکت افزایش داد (طالب نیا و شجاع، ۱۳۹۰).
مدیریت مبتنی بر ارزش (VBM)، رویکردی است که بر پایه آن میتوان مفهوم نقش ارزش در کسب و کار را تبین نمود، بنابرین میتوان این شیوه شاخصهای سنجش عملکرد مبتنی بر ارزش نظیر EVA و MVA را شناسایی کرده و به کار گرفت. محققان بر این باورند که: مدیریت مبتنی بر ارزش به ذهن هرکسی که در سازمان است این موضوع را القا میکند که بیاموزد، تصمیمات خود را بر اساس درکی که از چگونگی کمک این تصمیمات به ارزش شرکت دارد، اولویت بندی نماید. این امر بدین معنی است که همه فرآیندها و نظامهای اساسی بایستی به سمت ایجاد ارزش جهت گیری شوند. رویکرد ارزش آفرینی (VC)، در ادبیات مالی و اقتصادی و بازرگانی در چارچوب فرایند و زنجیرهی ارزش مورد توجه قرار گرفته است که پایه و اساس آن، مفهوم ارزش است. به طور کلی، ارزش عبارت است از بار معنایی خاص که انسان به برخی اعمال، حالتها و پدیدهها نسبت میدهد (Bolek et al., 2012).
ارزش از جمله متغیرهایی است که بار معنایی گستردهای دارد. گستردگی بار معنایی ارزش با گستردگی رشتهها و تخصصها ارتباط دارد. نظیر: ارزش اجتماعی، ارزش مالی و ارزش اقتصادی. ارزش اقتصادی، ارزشهایی هستند که زمانی با کار و وسایل مختلف به وجود میآیند. این ارزشها، امکان استفاده از کالایی را از طریق سلطه بر طبیعت فراهم میکند. ارزش افروده (Value Added)، به مفهوم ما به ازاری ارزشی است که بر اثر برخی اعمال و پدیدهها ایجاد میشود که در چارچوب ارزشهای اقتصادی، تبیین و طبقه بندی میگردد، این ارزش نشان دهنده تفاوت ارزش معاملاتی (ارزش فروش) و ارزش کالا و خدمات خریداری شده (واسطه ای) است. فراهم کردن اطلاعات مورد نیاز جهت اعمال مدیریت آگاهانه از جمله ارزیابی منطقی عملکرد و دیگر کارکردهای مدیریتی، از اهداف ارزش افزوده استو به طور کلی، کاربرد ارزش افزوده در سه حوزه اقتصادی، مدیریتی و حسابداری نیز قابل تأمل است (Owusu-Antwi et al., 2015).
ارزش افزوده اقتصادی (EVA)، به عنوان مالی سنجش عملکرد، مبتنی بر ارزش افزوده است که در حوزه اقتصادی کارکرد آن آشکار شده است. آلفرد مارشال، اقتصاددان انگلیسی، درباره ارزش اقتصادی عنوان میکند که بعد از کسسر هزینه بهره، آنچه که عایدی باقی میماند را میتوان درآمدی تلقی کرد که نتیجه کارکرد و عملکرد مدیریت است که بیان دیگر از درآمد باقیمانده (RI)، میباشد. ارزش افزوده اقتصادی شاخص مدیریت مبتنی بر ارزش (VBM)، است که به کنترل کل ارزش ایجاد شده در یک تجارت میپردازد. ارزش افزوده اقتصادی استراتژی راهبردی نیست، بلکه راهی است که ما با آن نتایج را اندازه گیری میکنیم تا به سنجش عملکرد بپردازیم (رهنمای رودپشتی، ۱۳۸۸).