با در نظر گرفتن وجود یا فقدان هر یک از این دو معیار در دوره شکلگیری هویت فرد و وضعیت فعلی وی میتوان منزلت هویتی وی را تعیین کرد. مارشیا با ترکیب حضور یا فقدان این معیارها، چهار منزلت هویتی را مشخص کرد :
-
-
- منزلت هویت یافته[۴۳] : پیشرفتهترین منزلت از نظر رشدی این منزلت است. فردی که در این منزلت قرار میگیرد، دورهای از جستجوی جایگزینهای هویت را پشت سر گذاشته و تعهدهای ثابت و روشنی ایجاد کردهاست. وی به طور جدی انتخابهای شغلی متعددی را در نظر گرفته و با توجه به شرایط خود تصمیمگیری کردهاست. در زمینه ایدئولوژیکی، عقاید گذشته خود را مجدداً ارزیابی کرده و به راه حلی میرسد که وی را آماده عمل میکند. البته انتخابهای نهایی وی ممکن است شکل تبدیل یافتهای از خواستههای والدین باشد. به طور کلی اگر در معرض تغییرات ناگهانی محیط قرار گیرد خود را نمیبازد و قدرت انعطاف وی توصیف کننده شیوه ارتباط این افراد با جهان است. آن ها متفکر و دروننگر هستند و در شرایط استرسزا عملکرد شناختی بسیار خوبی دارند. آن ها مطابق با معیارهای درونی خود قضاوت کرده و به عقاید دیگران برای تصمیمگیریهای خود وابستگی کمتری دارند، خلاقتر هستند و راهبردهای تصمیمگیری منطقی آن ها بیشتر از دیگر منزلتهاست. عملکرد افراد هویتیافته در بالاترین سطح استدلال اخلاق پس قراردادی[۴۴] است (مارشیا، ۱۹۶۶؛به نقل از آدامز،۱۹۹۹).
-
-
- منزلت هویتی بحرانزده[۴۵] : فردی که در این منزلت است، در حال گذراندن دورهای از جستجو است و تعهدهای مهمی ندارد. فردی که در این منزلت قرار میگیرد، کوشش فعالی برای ایجاد تعهد داشته و سعی میکند بین منابع گوناگون هویت هماهنگی و همخوانی ایجاد کند. این نوجوانان اغلب به عنوان اینکه «با خودش دل مشغولی دارد» توصیف میشوند. اگر چه ممکن است آرزوهای والدین هنوز برایش دارای اهمیت باشد، اما میکوشد که بین آن ها، تقاضاهای جامعه و تواناییهای خود، مصالحهای ایجاد کند. گاهی ظاهر گیج و سردرگمی دارد که حاکی از دل مشغولی حیاتی و منازعه درونی با پرسشهای است که در بعضی مواقع غیر قابل حل به نظر میرسد. بعضی از افراد دارای هویت بحران زده در تلاشهای هویتی خود، مهیج و مضطرب هستند. در حالی که برخی دیگر کاملاً متفکر بوده و از عقاید دیگران به آسانی تبعیت نمیکنند (مارشیا، ۱۹۷۹، به نقل از ؛آدامز،۱۹۹۹).
-
- منزلت هویتی دنبالهرو[۴۶] : افراد این منزلت دورهای از جستجو را پشت سر نگذاشته، و به ارزشهای کودکی خود، متعهّد باقی میمانند. مشکل است که بگوییم کجا اهداف والدین برای وی خاتمه یافته و کجا اهداف خودش آغاز میشود. وی آن چیزی میشود که دیگران تصمیم گرفتهاند. اعتقاداتش تداوم اعتقادات والدین است، تحجّر خاصی در شخصیت وی وجود دارد و اگر با موقعیتی مواجه شود که در آن ارزشهای والدین کارایی نداشته باشد، شدیداًً احساس ترس و تهدید میکند. آن ها در درست دانستن اعتقادهایشان انعطافناپذیر هستند. این افراد بسیار جستجو کننده تأیید بوده و اعمالشان بر پایه عقاید دیگران است و همیشه در مقیاس خود مختاری نمره کمتری میآورند (مارشیا، ۱۹۹۲).
- منزلت هویتی سردرگم[۴۷] : این گروه شامل نوجوانانی است که هیچ بحرانی را سپری نکرده و در عین حال به اهداف خاصی هم احساس تعهد نمیکنند (احدی و جمهری، ۱۳۸۲). افراد با وضعیت سر در گم، عزت نفس و خود کنترل پایینتری نسبت به دیگر منزلتها نشان میدهند. آن ها ممکن است توسط دیگران به عنوان بیفکر و خیال، و بی تعصب توصیف شوند. افراد با منزلت سر در گم، از کمترین سازگاری روانی در بین چهار منزلت هویتی برخوردارند، و کسانی که در این منزلت پایدار میمانند با احتمال بیشتری دچار اختلال روانی میشوند.
۲-۳-۱-۳-دیدگاه فروم
به اعتقاد فروم[۴۸]، مؤثرترین عامل در شخصیت انسان، نیازهای روانی است. فروم به شش نیاز روانی اساسی اشاره میکند که عبارتنداز : ۱- وابستگی[۴۹] ۲- تعالی[۵۰] ۳- ریشهدار بودن[۵۱] ۴- هویت ۵- چارچوب درک وضعیت یا جهتگیری[۵۲] ۶- برانگیختگی و تحریک[۵۳].
منظور از نیاز به حس هویت آن است که هر فرد مایل است به اینکه هویت خاصی داشته باشد، از این رو میکوشد که خویشتن را دریابد و بشناسد. چندین راه برای برآوردن این نیاز وجود دارد. شخص میتواند استعدادها و تواناییهای بیهمتای خود را پرورش دهد یا اینکه میتواند به یک گروه، مثلاً، یک فرقه مذهبی، اتحادیه یا ملت، گاهی اوقات تا حد همنوایی، وابسته شود (سیاسی، ۱۳۷۷؛ شولتز و شولتز، ۱۹۹۸، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۱).
۲-۳-۱-۴-دیدگاه گلاسر
ویلیام گلاسر[۵۴] (۱۹۷۵) معتقد است که هویت یک ساختار روانی – اجتماعی است و باعث تمایز فرد از سایرین میشود. به اعتقاد او هویت با شخصیت مترادف است و برای هر فرد یک هویت متصور است و آن تصوری است که فرد از خویشتن دارد. گلاسر هویت را جزء لاینفک زندگی همه انسانها در همه فرهنگها میداند که از لحظه تولد تا مرگ ادامه مییابد. او معتقد است که هویت به طرق مختلف تشکیل میشود و رشد میکند. یکی از راه های تکوین هویت، داشتن ارتباط و درگیری عاطفی با خود و دیگران است. اساس تشکیل هویت، تلاشها و فعالیتهایی است که علاقمند به تعقیب آن ها هستیم و بر اثر تلاشها و فعالیتهای خود متوجه میشویم که ما هستیم و چگونه عمل میکنیم. برداشتها و نظرات دیگران در روشن کردن هویت ما نقش عمدهای دارند. ارزشیابیهای ما از خودمان در ارتباط با شرایط زندگی، اوضاع اجتماعی و اقتصادی نیز تعیین کننده هویت ما است و بالاخره تصور ما در مورد وضع جسمانی و شیوه لباس پوشیدن، نوع هویت ما را در مقایسه با دیگران مشخص میکند (معین،۱۳۷۷).