تعاریف اصطلاحات
تعریف نظری وابستگی خاص نسبت به همسر :
وابستگی خاص نسبت به همسر یک نوع وابستگی هیجانی افراطی در روابط زناشویی است که به عنوان شیوه ای که از همسر آزاری انگیزش در نظر گرفته می شود . وابستگی به طور عمده به عنوان تکیه کردن های افراطی در روابط بین فردی تعریف می شود، به عنوان مثال ، تلاش های بسیار زیادی در جهت کسب و حفظ روابط نزدیک با دیگران انجام میدهند . ( بک [۱]، ۱۹۸۲ ، بلات و همکاران ۱۹۸۲ ، هیرسفلد[۲] و همکاران ۱۹۷۸ )
تعریف نظری سبک دلبستگی :
دلبستگی پیوند عاطفی عمیقی است که با افراد خاص در زندگی خود داریم که باعث می شود وقتی به آن ها تأمل میکنیم لذت ببریم و در مواقع استرس از نزدیکی آن ها احساس آرامش کنیم(لورابرگ،۱۳۸۷) واژه دلبستگی برای توصیف تمایل کودک به نزد افراد خاص ماندن و احساس امنیت بیشتر درخصوص این افراد به کار می رود. الگوهای دلبستگی ممکن است منعکس کننده ی تعامل بین خلق وخوی کودک وپاسخ دهی والدین باشد (اتکینسون ،۱۳۸۵)
تعریف نظری رضایت زناشویی :
ورف،یونگ ، کومن[۳] (۲۰۰۰) . در تعریف رضایت زناشویی میگویند : انطباق رفتارهای زناشویی زوجها با یکدیگر و وجود تفاهم و همدلی و عشق بین آن ها است . به عبارت دیگر رضایت زناشویی وجود یک رابطه همراه با منطق ، تفاهم درک یک دیگر ، ،ارضای نیازهای مادی و معنوی زن و مرد است .
تعریف عملیاتی وابستگی خاص نسبت به همسر
وابستگی خاص نسبت به همسر نمره ای است که به وسیله آزمون وابستگی خاص نسبت به همسر در دو جنس ( زن – مرد ) اندازه گیری شده است[۴]
– پرسشنامه وابستگی خاص نسبت به همسر ( جنس زن )[۵]
– پرسشنامه وابستگی خاص نسبت به همسر ( جنس مرد )[۶]
تعریف عملیاتی رضایت زناشویی
منظور از رضایت زناشویی نمره ای است که توسط آزمون رضایت زناشویی (( Enrich)) سنجیده شده است .
تعریف عملیاتی سبک دلبستگی
منظور از سبک دلبستگی نمره ای است که آزمودنی در پرسشنامه سبک دلسبتگی سیمپسون کسب کردهاست .
فصل دوم
پیشنه پژوهش
این فصل به بررسی مبانی نظری وپژوهش های پیشین اشاره دارد که توضیحاتی درمورد وابستگی خاص نسبت به همسر و نظریه های درمورد سبک های دلبستگی و رضایت زناشویی اشاره شده همچنین درپایان به پژوهش های انجام شده داخلی وخارجی سالهای اخیر متغییرهای این پژوهش اشاره شده است
وابستگی :
تعریف زیادی از وابستگی وجود دارد که امروز استفاده می شود و غالباً از این اصطلاح بیشتر از استفاده میکنند و به غلط به کار میبرند. سازه نخستین وابستگی در حدود ۱۰ سال پیش در نتیجه سالها مطالعه روابط بین فردی درخانواده های افراد الکلی شکل گرفت. در طی این سالها وابستگی بسط یافته است در تعریفی که بیانگر یک الگوی ناکارآمد از زندگی و حل مسأله که در دوران کودکی شکل میگیرد رفتار مرد وابسته به واسطه تماشا و تقلید دیگر اعضای خانواده که این نوع از رفتار را روال عادی زندگی به نمایش میگذارند آموخته می شود . ( برگر[۷] ، ۲۰۰۵).
ویکیپیدیا [۸]فرد را به عنوان شخصی تعریف میکند که نسبت به اشخاصی که به او وابسته اند نگرانی و توجه بسیار زیاد و نادرستی ابراز میکند. وابستگی در واقع الگوی رابطه ای است که با زندگی کردن به خاطردیگری ، کنترل دیگران ، حل مشکل دیگران و نگرانی بیش از حد درباره ی صمیمیت مشخص می شود. وابستگی هنگامی رخ میدهد که شخص ( همسر ، شریک ،همکار،خواهر یا برادر و یا دوست ) با رفتارهای اعتیاد گونه و نا کارآمدش ، افسار و احساسات و رفتار اشخاص دیگر را تحت تأثیر خود قرار میدهد.
انجمن بهداشت روانی ملی اظهار میدارد که وابستگی یک رفتار اعتیادی و یک الگوی روانی است که دست کم ۸۰ میلیون انسان به آن گرفتارند و یک رفتار آموخته شده است که میتواند از یک نسل به نسل دیگر منتقل شود . وابستگی یک وضعیت هیجانی و رفتاری است که بر توانایی فرد برای داشتن یک رابطه متقابل رضایت بخش و سالم اثر میگذارند .وابستگی با عنوان « اعتیاد رابطه » نیز شناخته می شود، زیرا افرادی با این شکل اغلب روابطی را شکل میدهند یا حفظ میکنند. که یک طرفه ، به لحاظ هیجانی مخرب و یا متجاوزانه است(هاریس[۹]، ۱۹۹۰).
وابستگی را می توان به عنوان مجموعه ای، از رفتارهای ناسازگارانه و وسواسی دید که شخص یاد میگیرد تا در خانواده ای که درد واسترس هیجانی فوق العاده را تجربه میکند ، مثل اعضای الکلی خانواده یا دیگر اعتیاد ها ، سواستفاده جنسی و یا سایر بد رفتاری ها در خانواده یا اعضای مبتلا به بیماری های مزمن یک خانواده ؛ روزگار را سپری میکند .
افراد وابسته تمایل شدیدی به ورود به رابطه با افرادی را دارند که به لحاظ هیجانی ( در استرس) نیازمند هستند . فرد وابسته تلاش میکند تا یک رابطه را کنترل کند بدون آنکه نیازها و تمایلات خود را ابراز کند. این شیوه ، همواره افراد را در یک حالت عدم کامروایی مداوم قرار میدهد. افراد وابسته همیشه احساس میکنند که برای فرد مورد علاقه خود دست به عمل میزنند ، برای آن ها دشوار است که ماهیت کنترل کنندگی رفتار خود را ببینند . ( باتی[۱۰]، ۲۰۰۱).
آن ها نیات خوبی دارند آن ها سعی میکنند از شخصی که دچار یک وضعیتی بحرانی، است ، مراقبت کنند. اما مراقبت و توجه به یک وسواس و ناکامی تبدیل می شود. فرد وابسته غالباً نقش یک فداکار را ایفا میکند و به یک حامی مهربان برای فرد نیازمند تبدیل می شود . یک همسر ممکن است بر الکلی بودن شوهرش سر پوش بگذارد . یک مادر ممکن است بابت فرزند مدرسه گریزش عذر و بهانه بیاورد ، یا یک پدر از فرزندش در قبال نتایج ارتکاب رفتارهای بزهکارانه حمایت و پشتیبانی کند. مشکل اینجا است که این تلاش های رهائی بخش مکرر موجب می شود که فرد نیازمند به روند مخرب خود همچنان ادامه داده و حتی به مراقبت های ناسالم درحامی مهربان ، وابسته تر شود. همچنان که این اتکاء وابستگی افزایش مییابد فرد وابسته به دلیل مثمر بودن احساس ثواب ورضایت بیشتر میکند، هنگامی که مراقبت به صورت وسواس در میآید ، فرد وابسته احساس بیچارگی و درماندگی در رابطه میکند اما قادر به کنار گذاشتن این چرخه رفتاری که سبب این وضعیت شده ، نیست . افراد وابسته به چشم یک قربانی به خود می نگرند و در روابط دوستانه و عاشقانه جذب افراد ضعیف و بی دست و پا میشوند . یک شخص وابسته حتی وقتی که با یک شخص سالم مواجهه می شود ، باز هم به شیوه خودش رفتار میکند. این افراد علاقه چندانی به بر قراری ارتباط با افراد دارای شخصیت سالم ندارند.
یک نمونه ، زنی است که برای الکل نوشی شوهرش عذر و بهانه می آورد حتی حالات خماری او را علائم بیماری تعبیر میکند چنین رفتارهایی که ممکن است در کوتاه مدت تعارض را کم کند و تنش موجود در خانواده راتسکین دهد، در بلند مدت مخرب و نابارور هستند. چون در چنین مواردی زن ، حامی(اجازه دهنده ) رفتار الکل نوشی شوهرش است. این رفتار ستیزی ارزش است چرا که زن در چنین مواردی وابسته به رفتار الکل نوشی شوهرش است. در صورتی که وی به روشنی متوجه بروز و پدیدار شدن وابستگی شوهرش بشود. ممکن است واقعاً احساس آشفتگی و سردرگمی ، تهدید شدگی بکند ، تهدید جایگاه اش به عنوان یک شخص قابل اتکاء و مورد نیاز باعث می شود که به طور نا خوداگاه در برابر حرکت رو به بهبودی شوهرش مقاومت کند. به طور مشابه یک والدین وابسته نیز ممکن است در برابر گامهای فرزندانشان به سمت استقلال سر بگذارند. (برگر، ۲۰۰۵).
علائم و نشانگان :
ظاهراًً وابستگی با درجات مختلفی نمود پیدا میکند به این نکته توجه داشته باشید که فقط یک متخصص خبره میتواند وابستگی را تشخیص بدهد. برخی از این ویژگیها و نشانگان وابستگی عبارتند از :
-
- زیاده روی در خوش گذرانی و تفریح کردن
-
- حساسیت بیش از حد به انتقاد
-
- عدم انعطاف پذیری و حفظ کنترل
-
- تلاش مستمر برای گرفتن تأیید دیگران حتی در هنگام به مخاطره افتادن
-
- فقدان اعتماد به نفس در تصمیم گیری ها
-
- کناره گیری و ترس از مردم ، تنفر از اقتدار طلبی
-
- وابستگی به دیگر ان و ترس از تنهایی
-
- تمایل با مراقبت از دیگران و حل مشکلات آن ها
-
- سردرگمی و حس بی کفایتی داشتن
- بیماریهای جسمی مرتبط با استرس
مانند(اختلال معده ای، روده ای، زخم معده ، فشار خون بالا ، افسردگی، پیش فعالی در افراد مبتلا به وابستگی شناسایی شده است. (باتی ، ۲۰۰۱) .
خانواده هایی با مشکلات وابستگی ، قوانینی را وضح میکنند که وابستگی را افزایش میدهد. نمونه هایی از این قواعد عبارتند از :
-
- اهمیت بیشتر نیازهای دیگران نسبت به نیازهای شخصی
-
- صحبت نکردن ، اعتماد نداشتن و احساس نکردن
-
- اعتقاد به اینکه توجه به خود، نوعی خود خواهی است.
-
- اعتقاد به اینکه وظیفه شخص حل مشکلات دیگر از جمله همسر، پدر ، مادر و دوستان است.
- اعتقاد به اینکه مراقبت نکردن از دیگران باعث بروز اتفاقات ناگوار برای شخص می شود.
چنین قواعدی میتواند رشد سالم و عزت نفس ، مهارتهای مقابله ای را محدود سازد و وابستگی غالباً با افسردگی و اضطراب در شخص وابسته توأم بوده که به خاطر احساس ناکامی و غمگینی از ناتوانی خود در بهبود وضعیت از پا در میآیند .
درمان وابستگی ، بینش دادن و آگاه ساختن مراجعان درباره ی الگوهای رفتاری آن ها آموزش توانمند سازی اشخاص توسط تکنیکهای ابراز وجود، مهارتهای گوش دادن و ارتباط برقرار کردن توسط متخصصان سلامت روان انجام میگیرد. (برگر، ۲۰۰۵).
دلبستگی :
کودک ، خود را به کسی که دوست دارد نزدیک میکند، بعد از او آویزان می شود و نشانه هایی چون لبخند ، گریه و فریاد به او ابراز میکند . بدین وسیله او دلبستگی خود را نشان میدهد . دلبستگی عبارت از رابطه ی عاطفی پایداری ااست که شخص ، با شخص دیگری بر قرار میکند ، (اینزورث[۱۱] ، ۱۹۸۹ ، برتون واتر[۱۲] ،۱۹۸۵ ، به نقل از زندن[۱۳]، ۱۹۸۰ ، ترجمه گنجی ، ۱۳۷۶) .
این اندیشه ها را مستقیماً در روابط بزرگسالی به کار بردند و اعتقاد داشتند که رضایت از رابطه در دوره ی بزرگسالی تا حد زیادی به ارضای نیازهای اساسی مربوط به آسایش مراقبت و کامروایی جنسی بستگی دارد در واقع موفقیت یک رابطه ی خاص بستگی به این دارد که هر عضو زوج اعتقاد دارد که شریک او میتواند آن نیازها را بر آورده کند یا نه ، دلبستگی گرایش پایدار شخص به تلاش ویژه ای است که برای دست یافتن یا حفظ هم جواری با یک شخص ویژه و ترجیح داده شده منجر به احساس ایمنی میگردد . هدف این رفتار نزدیکی و تماس با موضوع عشق است و از نظر روانی هدفش نیز احساس امنیت است . بالبی (۱۹۷۹ ) معتقد بود که ویژگی اصلی والدین خوب این است که منبع امنیت توسط هر یک از والدین برای کودک فراهم می شود به این صورت که کودک یا نوجوان میتواند از پیله ی خود به در آید و با جهان بیرونی ارتباط بر قرار کند و مطمئن باشد که هر وقت به نزد والدین بازگردد با آغوش باز او را میپذیرند ، از نظر فیزیکی و عاطفی او را تغذیه میکنند و اگر پریشان شد به او آرامش میدهند و اگر ترس داشت به او قوت قلب میدهند . در هر حال کودک یا نوجوان باید نسبت با تأمین مراقبت و امنیت والدینی یک درک شهودی داشته باشند ( عباسی ، ۱۳۸۴).
رفتار دلبستگی در آغاز هدفش حفظ مجاورت کودک و والدین است ولی به تدریج در خلال تحول بهنجار برای تضمین روابط عاطفی به یک بزرگسال و بزرگسال دیگر بروز میکند . بنابرین رفتار دلبستگی و پیامدهای عاطفی آن در سرتاسر زندگی حاضر و فعال است وجود آن ها در فرد بزرگسال را نمی توان یک واپس روی مرضی به مرحله ی پایین تر و یا رفتاری رشد نا یافته تلقی کرد.تجربه های فرد با موضوع دلبستگی اش در خلال سالهای رشد نا یافتگی (دوره کودکی و نوجوانی ) مسیر رفتار یا الگوی دلبستگی وی را در آینده تعیین میکند به این ترتیب روابط عاطفی فرد در سراسر زندگی که چگونگی توحید یافتگی رفتار دلبستگی و چارچوب شخصیت وی وابسته است ( دادستان ، ۱۳۷۶ ).
شیور و هازن [۱۴] (۱۹۸۵ به نقل از حسنی ، ۱۳۸۴) ارتباط سه سبک دلبستگی اینرورث را با احساس تنهایی در بزرگسالی بررسی کردند. آنان دریافتند که گروههای دارای دلبستگی نا ایمن با احتمال بیشتری خود را دارای احساس تنهایی می خوانند این حالات و تصور تداوم آن در گروه اجتناب بیشتر بوده گروه مضطرب دو سوگرا در عین احساس تنهایی به بر طرف شدن این حالت امیدوار بوده و در این راه تلاش میکردند.
مبانی روان پزشکی نظریه دلبستگی :
به نظر فروید اشیاء مردم ، و فعالیت هایی که کودکان ، انرژی لیبیدوی خود را صرف آن ها میکنند همواره با رشد کودکان به نحوی قابل پیشبینی تغییر میکند در دوران شیرخوارگی که مرحلۀ شکل گیری دلبستگی نیز هست ، هر چیزی به غذا خوردن کودک مربوط باشد از مهمترین سر چشمه های کسب رضایت برای او قلمداد می شود از نظر فروید کودکان به طور مداوم انرژی لیبیدوی خود را صرف کسانی میکنند که از آن ها مراقبت میکنند و به این صورت دلبستگی کودک به مادر که نوعی واگذاری روانی از جانب کودک است بر پایه ی ارضای نیازهای اولیه ی کودک مانند تغذیه ، گرما و کاهش درد از سوی مادر صورت میگیرد . دیدگاه های جدید که از نظرفروید نشأت گرفته اند این فرض را مطرح کردهاند که کنش های متقابل اولیه بین مادر و فرزند کیفیت خاصی دارد که برای رشد اولیه ی کودک ضروری است . (اینزورث و همکاران ۱۹۷۸ به نقل از رضازاده ، ۱۳۸۱).
اریکسون [۱۵] دلبستگی را زیر بنای تئوری خود روان شناسی قرار داد . به نظر اریکسون ، رابطه ی بین کودک و دنیای اطرافش منحصراًً زیستی نیست بلکه به مقدار زیادی ، رابطه ی اجتماعی نیز هست تعامل بین کودک و مادر تعیین میکند که آیا کودک دنیا را به نگرش اعتماد خواهد دید یا بی اعتمادی . اگر مادر نیازهای جسمانی کودک پاسخ دهد و محبت ، عشق و امنیت کافی برای او تأمین کند از آن پس کودک شروع به پرورش دادن حس اعتماد خواهد کرد. از طرف دیگر، اگر مادری رفتاری طرد کننده، بی توجه داشته باشد کودک نگرش بی اعتمادی را پرورش خواهد داد و ترسو و مضطرب می شود. در مجموع طبق نظریه ی تکامل گرائی کودک برای ورود و تکامل در محیط اجتماعی ، به طور زیستی و برنامه ریزی شده است و بر همین اساس ، از زمان تولد موجود اجتماعی به حساب میآید.
نظریه دلبستگی :
جانسون و ویفن[۱۶] (۲۰۰۳ به نقل از بشارت ، ۱۳۸۲) معتقدند مسئله اساسی در زوج های آشفته دلبستگی ناایمن است و نحوه ی ایجاد این نا امنی و تداوم آن و همچنین تغییر سبک دلبستگی زوجین را تعیین میکند. این رویکرد به درمانگر برای درک و تغییر روابط زناشوئی که منبع درد است اما میتواند منبع لذت و رضایت شود را کمک میکند این دیدگاه معتقد است بسیاری از مشکلات و علائم مراجعین انعکاس مشکلات ناشی از دلبستگی نا ایمن است .
زیرا ناامنی روابط راتخریب میکند و آشفتگی هیجان را ایجاد میکند.وابستگی ناایمن است . زیرا نا امنی روابط را تخریب میکند و آشفتگی هیجان را ایجاد میکند وابستگی نا ایمن وقتی رشد میکند که یک مظهر دلبستگی ( مثل مادر ویا همسر ) از نظر هیجانی غیر قابل دسترس باشد عدم دسترسی به مظهر دلبستگی به دلایل مختلفی میتواند بروز کند . اول به خاطر اینکه این مظهر دلبستگی خودش دلبستگی نا ایمن دارد و از نزدیکی در رابطه اجتناب میکند. افرادی که از نزدیکی اجتناب میکنند برای صمیمی بودن با دیگران احساس عدم صلاحیت میکنند و وقتی دیگران نیاز به دلبستگی به آنان دارند ، تمایل طرد دیگران دارند ، غیر قابل دسترس بودن به وسیله ی او در لحظات بحرانی میتواند یک دلبستگی، آسیب زا را ایجاد کند . غیر قابل استرس بودن در لحظات نیاز شدید این پیام را ایجاد میکند که نیازمند بودن شرم آور است و احتمالاً پرهیز از تماس با دیگران را تسریع میکند. غیر قابل استرس بودن وقتی اتفاق می افتد که مظهر دلبستگی و هیجانات منفی مثل احساس خشم و افسردگی ، غوطه ور باشد . این هیجانات منفی بر توانایی فرد برای در دسترس بودن هیجانی اثر میگذارد زیرا درگیری عاطفی باعث می شود فرد در تشخیص و درک نیازهای دیگران حتی وقتی نیاز دیگران تشخیص میدهند صلاحیت نداشته باشند طرح واژ هایی مربوط به دلبستگی نوعاً مربوط به ترس از طرد به وسیله ی همسر و آرزو برای نزدیک با صممیت بیشر با همسر است و ترس از اینکه وقتی به حمایت نیاز دارد غیر قابل اعتماد یا غیر قابل دسترس باشد. در روابط زناشوئی غیر قابل دسترس بودن هیجانی همسر، دلبستگی نا ایمن را ایجاد میکند و دلبستگی نا ایمن منجر به افسردگی نا ایمن منجر به افسردگی و خشم می شود. همین طور دلبستگی ایمن سازگاری را تسهیل میکند. و آشفتگی هیجانی را کاهش میدهد در حالی که دلبستگی ناایمن هم آشفتگی هیجانی را ایجاد میکند و هم روی توانایی فرد برای سازگاری در رابطه اثر میگذارد به منظور اطمینان از اینکه نیاز به دلبستگی ارضاء می شود . بزرگسالان در دسترس بودن همسر و توانایی او برای ارضاء نیازهای را بازنگری میکنند شواهد دال بر غیر استرس بودن همسر،فقدان حمایت، فقدان عشق ، صمیمیت یا طرد منجر به آشفتگی ورشد مشکلات ارتباطی می شود.(بشارت، ۱۳۸۲).
مبانی کردار شناختی نظریه دلبستگی :
نظریه ی کردار شناختی دلبستگی ، مقبول ترین نظریه در باره پیوندهای عاطفی نو باوه با مراقبت کننده است . و به عقیده ی کردار شناسی خیلی از رفتارهای انسان در تاریخ گونه ی ما به این علت تکامل یافته اند که به بقای ما کمک میکند. جان بالبی که اولین بار این دیدگاه را مورد پیوند نوباوه– مراقبت کننده مطرح کرد. درپژوهش های لورنز [۱۷]در مورد نقش پذیری بچه غازها الهام گرفت ، او معتقد بود که بچه انسان ، مانند بچه حیوانات از یک رشته رفتارهای فطری برخورد دار است که به نگه داشتن والد نزدیک او ، کمک میکند و احتمال محفوظ ماندن بچه از خطر را افزایش میدهد. تماس با والد ضمناً تعیین میکند که بچه تغذیه خواهد شد، اما بالبی محتاتانه اشاره کرد که تغذیه مبنای زیستی قدرتمندی دارد و می توان آن را در بستر تکاملی بهتر شناخت ، بستری که بقای گونه در آن ، اهمیت بسیار زیادی دارد ( ای برک [۱۸]، ۲۰۰۱ ترجمه سید محمد ی ، ۱۳۸۴) .
کار هری هارلو[۱۹] از میمون ها با نظریه دلبستگی مربوط است . و هارلو آثار هیجانی و رفتاری را در میمون هایی که بعد از تولد از مادر جدا شده و از نظر بر قراری روابط دلبستگی در آن ها جلوگیری شده بود نشان داد. این میمون ها گوشه گیر ، نا توان از برقراری رابطه با همتاها ، ناتوان در جفتگیری و ناتوان از مراقبت از بچه های خود بودند (کاپلان و ساوک ، ۲۰۰۳ به نقل از پور افکاری ۱۳۸۲) .
هارلو تعدادی بچه میمون را اندکی پس از تولد از مادرشان جدا کرد و در کنار آن ها مادران عروسکی از توری سیمی با سرهای چوبین ساخته شده بودند رها کرد . تنۀ یکی از مادران عروسکی از سیم لخت و تنه ی دیگری از لاستیک ابری با روکش از پارچه پرزدار بود که بچه میمون رابه بغل کردن و چسبیدن تشویق می کرد. هر دو مادر طوری ساخته شده بودند که بچه میمون ها می توانستند به وسیله ی یک بطری که بر سینه ی آن ها وصل شده بود شیر بخورند . نتایج آزمایش نشان داد که صرف نظر از اینکه بعضی از مادران عروسکی منبع تغذیه بودن ، بچه میمون ها پیوسته به مادر عروسکی پارچه ای که گرم و نرم بوند. می چسبیدن ، این مادران کاملاً غیر فعال اما نرم و منبع امنیت برای بچه میمون بودند . بچه میمون ها یک مادر عروسکی را که تکان میخورد به یک مادر عروسکی ایستاد و یک مادر گرم را به یک مادر سرد ترجیح میدهند . برای آن ها دما ، تکان خوردن و غذا ، محرکهای مهمی هستند وای از همه مهمتر برای آن ها آرامش در لمس کردن است . یعنی چسبیدن به جسم نرم (هاشمیان ، ۱۳۸۱) .
نظریه ی یادگیری در مورد دلبستگی :
بر خلاف بالبی که ریشه ی رفتارهای دلبستگی را به مکانیسم های ذاتی نسبت میدهند نظریه پردازان یادگیری ، دلبستگی را محصول فرایند اجتماعی شدن می دانند ، به عقیده ی این روان شناسان در ابتدای کار مادر چیز خاصی به کودک عرضه نمی کند اما به تدریج که مادر کودک را شیر میدهد ؛ گرم میکند بغل میگیرد ؛ ویژگی های تقویت ثانوی را کسب میکند . تنها حضور جسمی او ارزش پیدا میکند زیرا سخنها ، خنده ها و حرکات عاطفی به همراه دارد . به عقیده ی نظریه پردازان یادگیری ، نیاز ها به حضور مادر به تدریج پیشرفت پیدا میکند و به دلبستگی کودک شکل میدهد . نظریه پردازان یادگیری بر این واقعیت تأکید دارند که فرایند دلبستگی یک راه دو طرفه است و به رابطه رضایت بخش متقابل و تقویت های دو جانبه وابسته است . مادر رضایت خود را در پایان دادن به فریادهای بچه پیدا میکند و در نتیجه خود را نیز آرام میکند . کودک با لبخند ها بغبغو کردن ها ی خود به کسانی که او را آرام میکنند ، پاداش میدهد . نوزادان در ابتدا به این دلیل به سمت دیگران کشیده می شود که آن ها مهمترین و قابل اعتمادترین منابع تحریک هستند . نتیجه تکرار تحریکات ارضاء کننده توسط افراد خاص ، این است که نوزاد برای این افراد ارزش قائل می شود و آن ها موضوعات دلبستگی کودک میشوند . بر اساس یادگیری ، دلبستگی فرآینی فطری یا غریزی نیست بلکه در طول زمان به عنوان نتیجه ی تعامل ارضاء کننده با افراد محیط کودک ایجاد می شود . نظریه پردازان یادگیری مانند. دیگران ، دلبستگی را فرایند دوسویه می نگرند که در آن هم نوزاد و هم والدین به یکدیگر وابستگی مییابند . ( زندن ، به نقل از گنجی ، ۱۳۷۶).
مراحل دلبستگی :
دلبستگی در چهار مرحله انجام می شود.
- مرحله پیش دلبستگی ( تولد تا ۶ هفتگی )
انواع علائم فطری – چنگ زدن ، لبخند زدن و زل زدن به چشمان والدین – به نوزادان کمک میکند تا با سایر انسانها تماس نزدیک برقرار کنند. وقتی که مادر ها پاسخ میدهند ، نوباوگان آن ها را ترغیب میکنند نزدیک بمانند زیرا وقتی آن ها را بلند میکنند نوازش میکنند و به آرامی با آن ها صحبت میکنند ، تسلی مییابند . نوزادان در این سن میتوانند بو و صدای مادر خودشان را تشخیص دهند . اما هنوز به مادر وابسته نیستند ، زیرا اهمیتی نمی دهند که با فریاد نا آشنا به سر میبرند.
- مرحله ی « دلبستگی در حال انجام » (۶ هفتگی تا ۸-۶ ماهگی )
در طول این مرحله ، نوباوگان به مراقبت کننده ی آشنا به صورتی پاسخ میدهند که با یک غریبه فرق دارد. اما با اینکه نوباوگان میتوانند مادر خود را تشخیص دهند، در صورتی که از او جدا شوند، هنوز اعتراض نمی کنند . بنابرین ، دلبستگی در حال انجام است ، ولی هنوز ایجاد نشده است .
۳- مرحله « دلبستگی واضح » ( ۸-۶ ماهگی تا ۱۸ ماهگی تا ۲ سال )
اکنون دلبستگی به مراقبت کننده ی آشنا به وضوح مشهود است نوباوگان « اضطراب جدائی » نشان میدهند ، یعنی وقتی که فردی بزرگسالی که به او تکیه کردهاند ، آن ها را ترک میکند ناراحت میشوند اضطراب جدائی بعد از ۶ ماهگی از همه ی بچه های دنیا وجود دارد و تا حدود ۱۵ ماهگی شدید می شود. نوباوگان و کودکان نو پای بزرگتر ، غیر از اعتراض کرد به ترک والد ، سخت تلاش میکنند تا او را نزد خود نگه دارند. نوباوگانی که سینه خیز را میروند نزدیک شدن به والد، دنبال کردن او ، بالا رفتن از بدن او را به سایر افراد ترجیح میدهند و از او به عنوان یک پایگاه امن استفاده میکنند که با اتکا به آن ، به کاوش و خطر کردن در محیط می پردازند و بعد برای حمایت عاطفی به سمت آن بر میگردد.
- تشکیل رابطه ی متقابل (۱۸ ماهگی تا ۲ سالگی و بعد از آن )
در پایان سال دوم زندگی ، رشد سریع بازنمایی ذهنی و زبان به کودکان نو پا امکان میدهد تا آمد و رفت والد را ادراک کرده و برگشت او را پیشبینی کنند . در نتیجه اعتراض به جدائی کاهش مییابد . اکنون کودکان مذاکره با والدین را آغاز میکنند و به جای دنبال کردن و آویزان شدن به او ، قالب سازی و خواهش استفاده میکنند. به عقیده ی بالبی ، کودکان در نتیجه ی تجربیات خود در طول این چهار مرحله، پیوند عاطفی با ثباتی با مراقبت کننده بر قرار میکنند که در غیاب والدین میتوانند از آن به عنوان الگوی واقعی درونی ، با یک رشته انتظارات در باره ی در دسترس بودن شخصیت های دلبستگی و احتمال فراهم آوردن حمایت در مواقع استرس ، عمل میکند . این تصویر ذهنی ، الگو یا راهنمایی برای کلیه ی روابط صمیمی در آینده می شود. کودکی و نوجوانی تا دوران بزرگسالی ( ای برگ ، ۲۰۰۱ ، ترجمه سید محمدی ، ۱۳۸۴).
نظریه ی بالبی در مورد دلبستگی :
بالبی روانکاو بریتانیایی (به نقل ازکاپلان و سادوک، ۲۰۰۳ ،ترجمه پور افکاری ،۱۳۸۱) نظریه ای تدوین کرده و وابستگی به هنجار را برای رشد سالم بسیار مهم معرفی کردهاست به عقیده ی بالبی وابستگی زمانی به وجود میآید که « رابطه ای گرم ، صمیمانه و پایا بین کودک و مادرکه برای هر دو رضایت بخش و مایه لذت است » وجود داشته باشد . وابستگی پدیده ای است که به تدریج و درکی که میل دارد با شخصی که مطلوب است ، قوی تر ، عاقل تر و قادر به کاستن اضطراب یا ناراحتی شناخته می شود، رشد مییابد دلبستگی احساس ایمنی در طفل شیر خوار به وجود میآید .وابستگی فرآیندی است که تعامل بین مادر و کودک را تسهیل میکند و میزان فعالیت بین آن دو بیشتر اهمیت دارد تا زمان صرف شده بین آن ها به نظر بالبی اشخاص بر اساس روابط اولیه ی خود مجموعه متفاوتی از تجارب را شکل میدهند .بر پایه این تجربیات افراد متفاوت « مدل های تجسمی » متفاوتی از تجارب را شکل میدهند . بر پایه این تجربیات افراد متفاوت « مدل های تجسمی » متفاوتی را ایجاد میکنند . یعنی مجموعه متفاوتی از عقاید را در باره ی خود ، انتظارات متفاوت از دیگران و مجموعه ی متفاوتی از قوانین هوشیار و ناهوشیار را برای سازماندهی و دسترسی اطلاعات در باره ی احساسات تجربیات و ایده های مرتبط با دلبستگی ، گسترش میدهند. در حقیقت بالبی هیجانات و عواطف را به عنوان یک سیستم ارزیابی و یک راهنما برای فهم یک حادثه وانتخاب یک پاسخ توضیح میدهند.(کولین[۲۰]،به نقل از مهدی زارعی ، ۱۳۸۶).
مدل درونکاری [۲۱]:
از طریق روابط متقابل مداوم یک مدل درونکاری یا مدل ذهنی در کودک به وجود میآید که عقاید و انتظارات وی را در مورد مراقبت تحت تأثیر قرار میدهد . این مدل درونکاری سپس در داخل روابط جدید تعمیم مییابد و انتظارات دو ادراک و رفتار وی را راهنمایی میکند . بنابرین ، مدل درونکاری مکانیزمی را در طول سالهای مداوم در سبک دلبستگی فراهم می آورد و در فهم نقشی که روابط اولیه در تعیین روابط بزرگسالان دارد، مهم است متغیرهایی که به وسیله ی الگوی دلبستگی اولیه تحت تأثیر قرار می گیرند عبارتند از:
-
- اعتماد اساسی کودک
-
- توانایی و تمایلات کودک به روابط اجتماعی
- راحت بودن کودک برای وارد شدن در روابط جدید
۴-توانایی کودک برای منطبق کردن رفتارش با افراد دیگر ، در نتیجه ممکن است اثرخاص سبک های دلبستگی را در روابط طولانی مدت کودکان و بزرگسالان انتظار داشته باشیم ( کولین ۱۹۹۶ ، به نقل از مهدی زراعی ، ۱۳۸۶ )
پژوهش در مورد سازمان یابی و سیر تحولی مدل روانکاری نشان میدهد که این مدل در یک سالگی و با شکل گیری مفهوم پایداری شئ به دنبال آن میگردد . و میداند که وجود دارد ، در غیاب منبع دلبستگی نیز همان گونه است . کودک میتواند منبع دلبستگی را از طریق مدل درونکاوی خود باز نمایی کند . بر این اساس در مرحله نوجوانی و نیز اوایل بزرگسالی است که شخص توانایی انتزاعی در مورد خود پیدا میکند و میتواند از یک دید فراتر به سیستم دلبستگی خود نگاه کند ، در نتیجه این امکان به وجود میآید که مدل درونکاوی او از یک ارتباط با افراد دیگر تغییر کند . ( حسنی ، ۱۳۸۴ )
نظریه مری اینزورث در مورد دلبستگی :
مری اینزورث دریافت که تعامل بین مادر و کودک او در دوره ی وابستگی تأثیر عمیقی در رفتار جاری و آینده کودک دارد، و به این مشاهدات بالبی را گسترش داد. الگوهای وابستگی در بچه ها متفاوت است. مثلاً بعضی از کودکان نسبت به کودکان دیگر کمتر گریه میکنند . واکنش حساس سینگال ، کودک،مثلاً با در آغوش گرفتن او هنگام گریه کردن ، موجب می شود که با پیشرفت رشد کودک اعتماد به نفس او بالاتر رود. مادرانی که در واکنش های خود کند هستند، کودکان مضطرب تری به وجود می آورند این مادران با بهره ی هوشی پایین تر ، ناپختگی های هیجانی و سن پایین تر ، از مادرانی حساس واکنش نشان دهنده ، مشخص هستند . اینزورث همچنین تأکید نمود که وابستگی ها در کاهش اضطراب مؤثر است. چیزی که او آن را اثر پایگاه ایمن نا ایمن نامید و بچه را توانا میسازد که از حضور نماد وابستگی خود دور شده و محیط را جستجو کند کند (کاپلان و سادوک ۲۰۰۳ نقل از پور افکاری ، ۱۳۸۲).
سبک های دلبستگی :
اینزورث و همکاران (۱۹۷۸ ، به نقل از ای برک ، ۲۰۰۱ ، ترجمه سید محمدی ، ۱۳۸۴) بازتاب تجربیات کودک- مادر را در سه سبک دلبستگی نشان دادند که از مشاهده ی رفتارهای نوزاد در آزمون موقعیت غریب ( نا آشنا ) ناشی میگردد.
این سه سبک عبارتند از : ایمن ، نا ایمن ، و دو سوگرا .
- دلبستگی ایمن
بزرگسالان دارای دلبستگی ایمن ، قادرند درباره ی کیفیت و اثرات روابط دلبستگی خود و مثبت یا منفی بودن این ارتباط به طور منطقی بحث کنند. آن ها اهمیت رابطه ی دلبستگی در دوران کودکی را تأیید میکنند. بزرگسالان ایمن تجسمی مثبت و جهان گیر از منبع دلبستگی دارند . این تجسم مثبت ، احساسی خود ارزشمندی و تسلط را در این افرار افزایش داده و خود را قادر میسازد که عواطف منفی را به شیوه ای سازنده تعدیل کند. ( به نقل از مهدی زراعی ، ۱۳۸۶).
ایمنی در بزرگسالان با قابلیت دسترسی به والدین بستگی ندارد ، بلکه اعتمادی که بزرگسالان به مسئولیت پذیری والدین خود دارند بسیار مهم است . بزرگسالانی که ایمن هستند یادآوری و بحث در مورد تجارب دلبستگی خود را آسان ارزیابی میکنند . این افراد برای روابط دلبستگی خودشان ارزش قائلند و معتقدند که دلبستگی ها و تجارب مرتبط با آن ها شخصیت آن ها را تحت تأثیر قرار داده است و نیز در توصیف یک رابطه ی خاص عینی هستند و به راحتی جنبههای مثبت و منفی یک احساس را در نظر می گیرند(شریفی، ۱۳۷۹).
این نوباوگان ، از والد خود به عنوان پایگاهی امن برای کاوش محیط استفاده میکنند. وقتی آن ها تنها می مانند ممکن است گریه کنند یا نکنند اما اگر گریه کنند به علت غیبت والد است، زیرا او را به فرد غریبه ترجیح میدهند وقتی که والد بر میگردد . فعالانه تماس با او را می جویند و گریه ی آن ها فوراً کاهش مییابد . (لورای برگ ، ۲۰۰۱ ، ترجمه سید محمدی ، ۱۳۸۴).
- سبک دلبستگی نا ایمن :
به نظر میرسد که این نوباوگان ، هنگام حضور والد نسبت به او بی اعتنا هستند. وقتی والد آن ها را ترک میکند معمولاً ناراحت نمی شوند. و به فرد غریبه خیلی بیشتر از والد خود واکنش نشان میدهند . هنگام پیوند مجدد آن ها از استقبال کردن والد دوری می جویند یا در این زمینه کند هستند وقتی والد آن ها را بلند میکند معمولاً به او نمی چسبند . این گونه افراد به دیگران اعتماد ندارند و همیشه یک نوع فاصله ی هیجانی را از دیگران حفظ میکنند و اغلب تنها و منحاصم هستند . خصوصیت زیاد آن ها محصول نیاز دلبستگی نا کام شده همراه با انتظار طرد از سوی دیگران است. بزرگسالان اجتنابی از ایجاد در روابط صمیمانه با دیگران اجتناب کرده و در مقیاس هایی که در روابط عاشقانه و رمانتیک را بررسی میکنند . نمرات پایین تری به دست می آورند.
(زراعی ، ۱۳۸۶).
- سبک دلبستگی مضطرب – دوسوگرایی:
این نوباوگان ، قبل از جدایی ، نزدیکی به والد را می جویند و اغلب به کاوش محیط نمی پردازند وقتی والد آن ها بر میگردد، خشم ، رفتار خصمانه و گاهی کتک زدن ، نشان میدهند. خیلی از آن ها حتی بعد از بلند کردن توسط مادر همچنان به گریه ادامه میدهند و نمی توان به راحتی آن ها را آرام کرد. ( بالبی ، ۱۹۶۹).
این کودکان هنگام جدایی، بسیار پریشان و تند خو بوده و در تجدید دیدار ، احساس تشویش و به هم ریختگی میکنند . نسبت به تماس های مادی بی علاقه اند و احساس تردید و دو دلی میکنند. و کاوشگری ندارند و فقط علاقه مند به پرداختن به امور آشنا مثل اسباب بازی های آشنا و یا مادر خود هستند و خود را به صورت کاملاً منفی توصیف میکنند و به شدت احساس اضطراب میکنند. (اینزورث و همکاران ، ۱۹۸۷ ، به نقل از رضازاده ، ۱۳۸۱).
نقش پدر در دلبستگی :
در حال حاضر پژوهشگران زیادی متقاعد شده اند که مردان به اندازه ی زنان توانایی رسیدگی و مراقبت از کودکان را بالقوه دارند. پارک [۲۲]و همکارانش،در بیمارستان ها رفتار والدین را مطالعه کردند . پدران در مقابل صدهای آوایی و حرکات کودکان خود به اندازه مادران واکنش نشان میدهند پدران به شیوه ی مادران به کودکان خود دست میزنند . نگاه میکند. با او حرف میزنند او را تکان میدهند و می بوسند . با این همه در واکنش نسبت به صداهای آوایی کودک خود پدران وقتی کودک خود تنها میشوند خود را بیش از مادران فداکار و حامی و معشوق نشان میدهند . پدران بیشتر از مادران تمایل دارند کودک خود را بغل بگیرند و به او نگاه میکنند . به علاوه پدران نیز به اندازه ی مادران میتوانند تغییرات ناگهانی رفتار کودک را درست تفسیر کنند و نسبت به آن ها واکنش نشان میدهند . همچنین آن ها میتوانند به اندازه ی مادران در تقابل ملایم ناراحتی ، مثل عطسه ، سرفه و استفراغ ، واکنش سریع نشان دهند. در این موارد پدران مانند مادران کودک را ودار میکنند و با او حرف میزنند. با این همه وقتی پدر و مادر هر دو حضور دارند. پدر دوست دارد مراقبت بچه را بر عهده ی مادر بگذارند . ( زندن ، به نقل از گنجی ، ۱۳۷۶).
دلبستگی در بزرگسالان :
اگر چه نظریه ی بالبی در اصل درباره ی پیوند عاطفی بین کودک یا جانشین وی ارائه شده است ولی پژوهش های انجام شده از اوایل دهه ی ۱۹۸۰ به بعد ( مثلاً اینزورث ۱۹۸۵ ، کوبک و اسکیری[۲۳] ۱۹۸۸ به نقل از رضا زاده ، ۱۳۸۱).
دلایلی برای ارتباط بین اصول وابستگی با روابط نزدیک بزرگسالان ارائه دادند و این دلایل بر تحلیل کنش های رابطه ی دلبستگی متمرکز است . پیوند دلبستگی به طور خاص ، شامل حفظ نزدیکی ، پایگاه امن و اعتراض جدایی است. بر اساس نظر بسیاری از جمله این ویژگی های رابطه کودک – مراقب قابل تعمیم به بسیاری از روابط بزرگسالان با نزدیکان خود ، اعم از خویشان و دوستان صمیمی است. دردوران بزرگسالی دلبستگی های قدیمی باقی مانده و وابستگی های جدیدی ایجاد می شود. روابط دلبستگی بزرگسالی دارای کیفیت دو جانبه اند که دلبستگی های نا متقارن کودکی هرگز واجد آن نبودند هدف از نظام دلبستگی حتی برای بزرگسالان دسترسی به چهره ی دلبستگی است. البته برای بزرگسالان ممکن است تماس بدنی واقعی غالباً ضروری نباشد. ( مهدی زارعی، ۱۳۸۶).
به نظر اینزورث ( ۱۹۹۱، به نقل از رضا زاده ، ۱۳۸۱، با این سه معیار می توان به وجود رابطه ی دلبستگی پی برد.
اول : شخص به خصوص وقتی که دچار تنیدگی است میخواهد که در کنار چهره با چهره های دلبستگی خود باشد.
دوم: وی در ارتباط به دنبال راحتی و ایمن است.
سوم: وقتی چهره ی دلبستگی دور از دسترس می شود، اعتراض میکند و اگر چهرۀ دلبستگی از دست رفته باشد، فرد به عزاداری می پردازد . پژوهش ها با مردان و زنان همسر از دست داده آشکار ساخت که نشانگان اعتراض در بزرگسالان ، بسیار شبیه نشانگان در اعتراض کودکان است و شامل صدا زدن ، گریه کردن ، جستجوی دائم و گاهی دیوانه وار، توجه دائم به خاطرات و یادآوری فرد از دست رفته ، بیقراری و نهایتاًً نا امیدی است . برای بزرگسالان همانند کودکان ، دلبستگی به افراد خاصی است و هر چهره ی دلبستگی اهمیتی یگانه و غیر قابل جایگزین سازی دارد. وقتی شخص چهره ی دلبستگی خود را مانند والدین یا همه از دست میدهد ، احساس تنهایی میکند به عزاداری می پردازد. این حالت وقتی خویشان و دوستان حمایت کننده نیز