۲-۲-۲-۴-۱- راهبردهای تنظیم هیجان شناختی
در تنظیم هیجان شناختی بیشتر از دو چهارچوب مهم بررسی میشوند که عبارتند از: ۱- راهبردهای تنظیم هیجان که قبل از وقوع حادثه یا در آغاز بروز آن فعال میشوند.۲- راهبردهای تنظیم هیجان که پس از بروز حادثه و یا بعد از شکل گیری هیجان فعال میشوند. راهبردهای تنظیم هیجان که قبل از وقوع حادثه فعال میشوند در کنترل هیجان منفی حوادث نقش مهمی دارند (گروس، ۱۹۹۸)، زیرا موجب تفسیر واقعه به نحوی میشوند که پاسخهای هیجانی منفی را کاهش میدهد. پژوهش نشان میدهد تفاوتهای افراد در استفاده از سبکهای مختلف تنظیم هیجان شناختی موجب پیامدهای عاطفی، شناختی و اجتماعی مختلفی می شود چنانکه استفاده از سبکهای ارزیابی مجدد با هیجانهای مثبت و عملکردهای میان فردی بهتر و بهزیستی بالا ارتباط دارد (گروس و جان[۱۲۱]،۲۰۰۳). راهبردهای تنظیم هیجانی در تحول اجتماعی، شناختی و هیجانی، ریشه دارند و بدکارکردی درارزیابی مجدد می تواند در ایجاد و تداوم اختلالهای هیجانی و شخصیتی مؤثر باشد (گروس،۲۰۰۱).
امینآبادی (۱۳۹۰، به نقل از گرنفسکی و همکاران، ۲۰۰۲) راهبردهای تنظیم هیجان شناختی را این گونه توصیف کرده است:
سرزنش خود[۱۲۲]: خود را مسئول و مقصر دانستن در تجربیات تلخ. کسی که در وقایع پیشآمده به سرزنش خود می پردازد به این معنی است که شخص به شدت گرفتار احساس گناه است. احساس گناه بالا ممکن است منجر به بیماریهای روانی چون افسردگی شود گفته می شود. سبکهای اسنادی در سرزنش خود دخیل هستند و با افسردگی و دیگر بیماری های روانی نیز مرتبط میباشند (گرنفسکی، کریج و اسپینهاون، ۲۰۰۲ )؛ سرزنش خود در سطح رفتاری با بازده مثبت در عملکرد همراه می شود (گرنفسکی، وندرکومر[۱۲۳]، کریج، تردز[۱۲۴] و لگراستف[۱۲۵]، ۲۰۰۲).
سرزنش دیگران[۱۲۶]: نحوه تفکری مبتنی بر اینکه دیگران مسئول و مقصر اتفاق بدی که برای شما رخ داده هستند. مطالعات نشان داده اند که تمام نمونه هایی که تجارب منفی دارند شخص دیگری را در این رویداد مقصر میدانند و به سرزنش او میپردازند، چنانچه گفته می شود که سرزنش و مقصر دانستند دیگران با بهزیستی هیجانی ضعیف همراه میباشد و درسطح عملکردی با مشکلات رفتاری همراه می شود. سرزنش خود و دیگران سبکهای اسنادی درونی، باثبات و کلی میباشند (گرنفسکی و همکاران، ۲۰۰۲).
پذیرش[۱۲۷]: دلالت دارد بر پذیرش رویداد و تجربه تلخ و کنارهگیری از آنچه روی داده است. پذیرش یک راهبرد مقابلهای است که رابطه مثبت و تعدیل کننده ای با میزانی از خوشبینی و عزت نفس و رابطه منفی (تعدیل کننده) با میزانی از اضطراب دارد. اگرچه خود فرایند پذیرش، خوب است اما برای بسیاری از وقایع، سطوح خیلی بالای پذیرش می تواند نشانگر نوعی از کنارهگیری حسی شود و به احساس عدم توانایی در تأثیرگذاری بر وقایع منجر شود (گرنفسکی و همکاران، ۲۰۰۲).
نشخوار ذهنی[۱۲۸]: تفکر مداوم به احساسات و تفکرات همراه با اتفاق ناخوشایند بدون اقدام به اصلاح محیط بلاواسطه مؤثر. اثبات شده است که شیوه مقابلهای نشخوار ذهنی با سطوح بالای افسردگی همراه میباشد و البته این نحوه تفکر تا حدی هم به مقابله مؤثر با شرایط تنیدگیزا کمک می کند (گرنفسکی و همکاران، ۲۰۰۲).
توجه مثبت مجدد[۱۲۹]: فکر کردن درباره وقایع مثبت به جای وقایع منفی، تحقیقات نشان داده اند که این راهبرد به خودی خود تأثیر مثبت روی سلامت روانی انسانها دارد؛ اما به کارگیری این راهبرد در سطوح بالا می تواند به عنوان ترک رابطه روانی محسوب گردد. گمان بر این است که این راهبرد در کوتاه مدت یاریدهنده ولی در بلند مدت مانع از مقابله سازنده با رویداد منفی گردد (گرنفسکی و همکاران، ۲۰۰۲).
توجه مجدد به برنامه ریزی[۱۳۰]: تفکر درباره برنامه هایی که برای مداخله در اتفاقات طرحریزی می شود، یا تفکر روی طرحی که موقعیتها را تغییر میدهد. این راهبرد لزوماًً یک راهبرد مقابلهای شناختی مثبت است. این راهبرد مقابله شناختی متمرکز بر عمل است و رفتاری حقیقی به دنبال دارد. توجه مجدد به برنامه ریزی میان مقابله مواجههای (تلاش پرخاشگرانه برای مواجهه با موقعیت) و حلمسأله برنامه ریزی شده تمایز قائل می شود. حلمسأله برنامه ریزی شده شامل دو مؤلفه میباشد؛ الف) شناختی: رویکرد تحلیلی به مسأله داشتن؛ ب) رفتاری: تلاش رفتاری برای تغییر موقعیت. این راهبرد همچنین میان دو حوزه از مقابله مسأله محور تمایز قائل می شود: الف) حوزه رفتاری محور (مقابله فعال)؛ ب) حوزه شناختی محور(برنامه ریزی). بنابرین این راهبرد درهم آمیزنده عناصر شناختی و رفتاری میباشد، کاربرد برنامه ریزی به عنوان یک راهبرد با خوشبینی و عزت نفس رابطه مثبت و با اضطراب رابطه منفی دارد (گرنفسکی و همکاران، ۲۰۰۲).
بازاریابیمثبت[۱۳۱]: معنای مثبت بخشیدن به وقایع و اتفاقات دوران رشد و فکر کردن به اینکه این اتفاقات می توانند فرد را قویتر کنند و یا جستجوی جنبه های مثبت یک اتفاق؛ این راهبرد نیز با خوش بینی و عزت نفس رابطه مثبت و با اضطراب رابطه منفی دارد (گرنفسکی و همکاران، ۲۰۰۲).
اتخاذ دیدگاه[۱۳۲]: اتخاذ این دیدگاه یا نحوه تفکر که وقتی یک سری از عوامل با هم همراه شوند و یا نقش یک سری عوامل دیگر اگر ضعیف شود اتفاقی خواهد افتاد. این راهبرد با انواع گوناگونی از بیماریهای روانی همبستگی نشان میدهد (گرنفسکی و همکاران، ۲۰۰۲).
فاجعه آمیزپنداری[۱۳۳]: فکر کردن به اینکه اتفاق رخ داده چقدر وحشتناک بوده و این اتفاق بدترین چیزی است که در زندگی هر کسی رخ میدهد. کاربرد زیاد این راهبرد به مشکلات هیجانی و بیماریهای روانی منجر می شود در کل این راهبرد به نظر میرسد که با غیر انطباقی بودن، پریشانی هیجانی و افسردگی مرتبط باشد (گرنفسکی و همکاران، ۲۰۰۲).
۲-۲-۲-۴-۲- راهبردهای تنظیم هیجان شناختی و سلامتروان
در رویکردهای نوین، علت اختلالات هیجانی به نقص در کنترلهای شناختی نسبت داده می شود، به طوری که ناتوانی در کنترل هیجان منفی ناشی از وجود افکار و باورهای منفی درباره نگرانی و استفاده از شیوه های ناکارآمد مقابلهای است (ولز[۱۳۴]، ۲۰۰۴). پژوهشگران سرزنش خود و سرزنش دیگران را با منبع مهار درونی و بیرونی مرتبط دانسته و توانسته اند افسردگی را پیش بینی کنند و گروهی استرسهای ناشی از عدم توازن محیط و شناخت را پیش بینیکننده ناتوانی در تنظیم هیجان میدانند که این عدم توانایی در تنظیم هیجان در شناخت و رفتار را باعث به وجود آمدن اضطراب و دور معیوب ناتوانی در تنظیم هیجان می شود