از دیدگاه علامه طباطبایی فیلسوف معاصر مسلمان، هدف تربیت اخلاقی، رسیدن به توحید در زمینه ی اعتقاد و عمل است. بنابرین تربیت اخلاقی باید به عبودیت الهی بیانجامد این هدف و روش مخصوص قرآن است (طباطبایی، ترجمه موسوی همدانی، ۱۳۶۳، ج۱: ۲۵۷)
بنابرین یکی از ضرورت های حیات آدمی، شناخت نوع ارتباط او با خداوند است، علامه معتقد است «توحید» ریشه ی درخت اسلام و روح همه آموزه های قرآن است از این روی مهمترین مبنای تربیت اخلاقی را «توحید» میداند. ایشان بیان میکند شجره طیبه ای که قرآن از آن نام میبرد که اصل آن ثابت و فرع آن در آسمان است، همان توحید است که فروع آن اخلاق، اعتقادات و احکام میباشد (طباطبایی، ترجمه موسوی همدانی، ۱۳۶۳، ج۱: ۲۶) علامه در المیزان به صراحت و روشنی نسبیت گرایی را ردّ می نمایند. حسن وقبح بر عدالت به عنوان یک مفهوم کلی هم وجود داشته و هیچگاه نبوده است که جامعه ای فاقد حسن وقبح بوده یا صفت عدالت را قبح بشمارند. ارزش ها به شکل مفهومی مطلق هستند و در صورت مصداقی نسبی یعنی حسن وقبح به طور مطلق در خارج یافت نمی شود، عدالت مفهوماً مطلق است و حسن و مصادیق آن در طول زمان تغییر وتحول مییابد . انسان همیشه در مسیرتحول عوامل اجتماعی،رضا میدهد که همه احکام و قوانین اجتماعی به طور دفعی و تدریجی تغییر یابد ولی هیچگاه راضی نمی شود. صفت عدالت را از وی سلب کرده وظالمش بنماید نسبیت گرایان مرتکب مغالطه مفهوم و مصداق شده اند. (طباطبایی، ترجمه موسوی همدانی، ۱۳۶۳، ج۵: ۱۴)
در اصول تربیتی، آن ریشه ی اصلی که باید آن را آبیاری کرد همان اعتقاد به خدا است، و در پرتو این اعتقاد، هم باید احساسات نوع دوستانه را تقویت کرد هم حس زیبایی را پرورش داد. هم اعتقاد به روح مجرد و عقل مجرد و عقل مستقل از بدن را تقویت کرد و هم حتی از حسن منفعت جویی انسان استفاده کرد. همان طور که در این کار را در ادیان کردهاند. یعنی در ادیان الهی هم از حس منفعت جویی بشر و حس فرار از ضرر او، به نفع اخلاق بشر استفاده شده است.
مطلق بودن اخلاق را با مطلق بودن فعل اخلاقی نباید اشتباه گرفت یعنی روی یک فعل نمی شود تکیه کرد.
مرتضی مطهری یکی از فیلسوفان مسلمان معاصر اخلاق را اینگونه معنا میکنند:
“اخلاق عبارت است از یک سلسله خصلتها و سجایا و ملکات اکتسابی که بشر آن ها را به عنوان اصول اخلاقی میپذیرد؛ به عبارت دیگر قالبی برای انسان که روح انسان در آن کادر و طبق آن طرح و نقشه، ساخته میشود. در واقع اخلاق، چگونگی روح انسان است.”(مطهری،۱۳۷۵: ۴۷)
ایشان در جای دیگر میفرماید:
“اخلاق مرتبط با ساختمان روحی انسان است. و بر این اساس با آداب و رسوم مرسوم در جوامع تفاوت دارد؛ چرا که آداب و رسوم یک سلسله قراردادهای صرف میباشند که ربطی به ملکات و خلقیات و قالبهای روحی درونی ندارند.” (مطهری،۱۳۷۵:۳۴۷)
شهید مطهری (ره) در تعریف علم اخلاق نیز مینویسند:
“علم اخلاق، علمی است که دستورالعملهای کلی برای زیستنی مقدس، متعالی و ارزشمند را مورد بحث قرار میدهد به عبارت دیگر، علم اخلاق، علم قالبهای کلی برای چگونگی زیستن متعالی و با قداست میباشد. این چگونگی هم شامل رفتار میشود و هم شامل ملکات نفسانی، یعنی این که انسان باید چگونه رفتار کند و چگونه ملکاتی داشته باشد، تا زیستن او با ارزش باشد. ملکاتی مانند: عدالت، تقوا، شجاعت، عفت، حکمت، استقامت، وفا و صداقت و…”(همان، ۴۶)
فعل اخلاقی آن فعلی است که هدف از آن، منافع مادی و فردی نباشد، خواه انسان آن را به خاطر احساسات نوع دوستی انجام دهد، خواه به خاطر زیبایی فعل، خواه به خاطر زیبایی روح خود، خواه به خاطر استقلال روح و عقل خویش و خواه به خاطر هوشیاری. همان قدر که «خودی» و منفعت فردی در کار نبود، فعل اخلاقی است.
دکتر سروش در رابطه با اخلاق بیان میکند: یکى از مهم ترین انتظاراتى که ما از دین داریم این است که به ما اخلاقیات و ارزش هاى اخلاقى را بیاموزد و خوب و بد، فضیلت و رذیلت و راه سعادت و شقاوت را تعلیم دهد.
“اخلاقیات به دو دسته بزرگ تقسیم مىشوند: اخلاقیات مخدوم و خادم. مخدوم بودن یا خادم بودن را در نسبت با زندگى لحاظ مىکنیم؛ یعنى یک دسته ارزشهاى اخلاقى داریم که زندگى براى آن ها است و یک دسته ارزشهاى اخلاقى داریم که آن ها براى زندگىاند. ارزشهایى را که زندگى براى آن ها است، ارزشهاى مخدوم مىنامیم؛ یعنى ما به آن ها خدمت مى کنیم مانندخدا، انسان یا خود زندگی، و ارزشهایى را که براى زندگى، یا در خدمت آدمیاند وبرای بهتر شدن زندگی است، ارزشهاى خادم مىنامیم مانند کم سخن گفتن ،اکرام بستگان وراستگویی و…… ازاین رو اگرشکل زندگی در اثر تحولات تاریخی دگرگون شود ارزش های خادم نیز دگرگون می شود وارزش های پیشین نخواهد توانست در شکل جدید زندگی نقش مفیدی ایفا کند. حقیقت این است که حجم عظیم و بدنه اصلى علم اخلاق را ارزشهاى خادم تشکیل مى دهند دین درباره ارزش هاى مخدوم سنگ تمام گذاشته است، اما براى ارزشهاى خادم نه؛ چون این ارزش ها (که اکثریت ارزش ها هم هستند) کاملا به نحوه زندگى ارتباط دارند و در حقیقت، آداباند نه فضایل بنابرین دین اسلام دارای نظام اخلاقی گسترده ای نیست”. (سروش ،۱۳۷۷: ۵-۶)
دکتر خسرو باقری که از صاحب نظران علم اخلاق میباشد در این باره بیان میکند:
درصورتی میتوان ازاخلاق و تربیت اسلامی سخن گفت که راه و رسم خاص در قلمرو اخلاق وتربیت در متون اسلامی مطرح شده باشد و راه و رسم خاص در این قلمروها به مقتضای آنچه در متون اسلامی آمده سامان یابد یعنی در متون اسلامی به نحو صریح واصیل راه و رسمی دراخلاق و تربیت به دست داده نشده اما می بایست با اندیشههای موجود در منابع متناسب باشد تا اخلاقی اسلامی به دست بیاید.
در بحث ارزش های اخلاقی فرعی (خادم)آنچه ضروری است محدودیت است نه تغییر پذیری، ارزش های اخلاقی فرعی (خادم) محدود ومشروط اند در صورتی که ارزش های اصلی از موقعیتی به موقعیت دیگر دگرگون نمی شوند ارزشهای فرعی تغییر پذیرند وتغییر پذیریشان جغرافیایی میباشد نه تاریخی یعنی هر ارزشی حد ومرزی دارد که وقتی از آن مرز بگذرند تغییر میکند اما در بستر زمان تغییری بر خود نمی بیند مانند احسان به والدین و اکرام به بستگان و …
جون اخلاق مخدوم ثابت و پایداراست بنابرین شناخت و توجیه ارزش های مخدوم با فضیلت های اساسی اخلاقی در گرو توسل به متون اسلامی نیست از این روست که از دیرباز در علم اخلاق با تحلیل و بررسی عقلانی قوای نفس آدمی از فضایل اساسی اخلاقی سخن به میان آمده است مانند عدالت به منزله ی انصاف شجاعت. و هرچه از سطح اخلاق حداکثری بالا رویم وبه سطح اخلاق حداقلی نزدیک شویم میزان توافق میان نظام های اخلاقی افزایش مییابد.
وجه اختصاصی اخلاق اسلامی رابایددرارزش های فرعی جستجوکردهنگامی عنوان اخلاق اسلامی کامل ترمیشودکه اخلاقیات حداقلی دربستراخلاقیات حداکثری موردنظرجلوه گرشودزیرادراین صورت است که می توان تمایزهای روشن تری میان اخلاق اسلامی وغیرآن ملاحظه کرد(باقری ،۱۳۹۰ ،ج۲: ۱۵-۲۱)
۲٫ ۶٫ اخلاق دینی، دین، پشتوانه اخلاق:
اخلاق دینی، گرایشی است در اخلاق، در باره ی چگونگی صفات، رفتارها و هنجارهای حاکم بر آن ها، مبتنی بر دیدگاه دینی، که دین را اصلی ترین مرجع برای تنظیم اصول و قواعد رفتاری و اخلاقی در نظر میگیرد و سعادت دنیوی و اخروی را غایت مطلوب آدمی میداند